سیامک ستوده
با مرگ سیامک ستوده، جنبش کمونیستی و کارگری ایران یکی از وفادارترین یاران و حامیان ایدئولوژیک و سیاسی خود را از دست داد و ستارهای سرخ در آسمان شب سوسیالیسم خاموش شد. با رفتن این رفیقِ مبارز بر آن شدم متنی هر چند کوتاه به پاس نکوداشت او منتشر کنم.
سیامک ستوده در سال 1323 خورشیدی 1944 میلادی در تهران به دنیا آمد و بعد از سالها دست و پنجه نرم کردن با بیماریهای مختلف، به ویژه پارکینسون روز جمعه شانزدهم فوریه 2024 در تورنتوی کانادا چشم از جهان فروبست. سیامک به حق از معدود مارکسیستهای ایرانی است که نوشتار و کتابهایی را با منتشر کرده است که با هر سطح فهم و درکی میتوان با آن ارتباط برقرار کرد و نثری ساده دارد به گونهای که ادبیات نوشتاری آن را شما در هیچ دانشگاهی، مدرسه، آکادمی و در محیط به اصطلاح “روشنفکری”ای با آن سر و کار ندارید و نخواهید داشت، چرا که این ادبیات نه در راستای تفکرات اروپامحورانهی حاکم بر دانشگاههای نئولیبرال هستند و نه از زاویهی”چپ” اورینالیست و “شرقگرا”ی مدافع مطالعات پسااستعماری به نقد “فرهنگی” سرمایهداری و امپریالیسم پرداختهاند، بلکه از زاویهی دید مارکسیستی و نقد اقتصاد سیاسی به بررسی مناسبات طبقاتی سرمایهدارانه و نقد زنستیزی، ناسیونالیسم و تفکرات ارتجاعی پرداختهاند.
صبح شنبه 17.02.2024 وقتی از خواب بیدار شدم و طبق روال نگاهی به گوشیام انداختم، اولین خبری که در میان دهها خبر به دستم رسید، خبر مرگ این رفیق بزرگوار، این نویسندهی مارکسیستِ انقلابیِ خستگیناپذیر و رادیکال و یکی از پرکارترین فعالین جنبش کمونیستی در ایران بود. او کمونیستی بود که چه توسط رژیم بناپارتایست شاهنشاهی و چه توسط رژیم فاشیست اسلامی دستگیر، زندانی و شکنجه شد. او در کنار رفقای جانباختهای چون رفیق داریوش کائدپور از زمرهی منتقدین جدی مشی چریکی و مدافع خط موسوم به “منش سیاسی” بود که به کار و فعالیت کارگری و سازماندهی کارگران برای انقلاب سوسیالیستی پایبند بود. او مبارزهی مسلحانهی بیرون از توده را بدون بازدهی میدانست و سازماندهی را برای مبارزات چریکی ضروری میخواند..
وقتی در ویکیپدیا و گوگل اسم سیامک ستوده را سرچ کردم، حتی یک صفحه در ویکیپدیا به اسم او وجود نداشت. به سختی توانستم پیدا کنم که در چه سالی به دنیا آمده است. روز تولدش را متأسفانه نتوانستم پیدا کنم. او هرگز حتی یک بیوگرافی در مورد خودش ننوشت. سیامک علیرغم آگاهی بالا انسانی به شدت خاکی و متواضع بود. او مانند یک کارگر زندگی میکرد و هیچگاه از مبارزات خود علیه بورژوازی دور نشد. در مدت چند ماهی که در آلمان به سر میبرد، زمانیکه با او ملاقاتی از نزدیک داشتم، بیشتر از قبل متوجه شدم که تا چه اندازه انسانی با شخصیت انقلابی و اصیل است.
سیامک ستوده در سالهای اخیر به ویژه بعد از عود کردن بیماری پارکینسونش در شرایط سخت جسمانی بود، با اینحال از مبارزه و فعالیت سیاسی غافل نشد. داروهایی که سیامک به خاطر پارکینسون مصرف میکرد، تأثیر بسیار زیادی بر خلقیات او میگذاشتند و که باعث میشد برخی مواقع برداشتهای اشتباهی از گفتار و رفتارهای او شود یا سوءاستفادهی برخی از افراد شیاد از او را در پی داشته باشد.
سیامک این متفکرّ مارکسیست تمام عیار ، روشنفکر ارگانیگ در مفهوم گرامشی و انقلابی حرفهای تمام وقت در معنای لنینی آن بود که تمام زندگی خود را حداقل از روزی که کمونیست شد، وقف مبارزه با سرمایهداری، خرافات مذهبی و ناسیونالیسم باستانگرا و مدرن کرد. کتابهای سیامک نه برای آکادمیسینها، بلکه برای مردم عادی و کارگران و ستمکشانی نوشته شدهاند که سرنوشت سیاسیشان مانع این شده است به تحصیلات خود ادامه دهند، بنابراین سیامک تلاش میکرد تا جایی که ممکن است ساده بنویسد و این یکی از دلایل اصلی تبدیل شدن سیامک به یک شخصیت تودهای است که او را از محافل چپ به درون جامعهی مدنی برده است.
سیامک در دورانی که در پاکستان پناهنده بود، رهبریِ یک اعتصاب غذای ده روزه را به عهده داشت. در این اعتصاب غذا سیامک تلاش کرد، UN را زیر فشار بگذارد که، شرایط بهتری برای پناهجویان مقیم پاکستان فراهم کند. او همچنین رابطهی نزدیکی با کشاورزان مبارز مکزیکی برقرار کرد و در سازماندهی کشاورزان مکزیکی با کمک یک رفیق گامهای جدیایی برداشت. سیامک در ایران در میان فعالین کارگری و چپ و حتی فراتر از این در محافل مختلف از محبوبیت بالایی برخوردار بود. روابط بسیار گستردهای با فعالین سیاسی مختلف از طریق نشریهی روشنگر داشت و این یکی از دلایلی بود که سیامک به یک شخصیت مردمی تبدیل کرد. در توییتر (شبکه اجتماعی ایکس) برخی از ساواکیها و فاشیستهای وابسته به “آدمخواران تاجدار” به قول براهنی در مورد سیامک ستوده نوشتهاند و مرگش را به عنوان یک نویسندهی ضدمذهب تسلیت گفتهاند. آنان ظاهراً هرگز اسمِ کتابِ “بازیگران عصر تمدن، کوروش، محمد، چنگیز” را نشنیدهاند، چون سیامک ستوده کوروش خدای این باستانگرایان فاشیست را در کتابش به عنوان یک جلاد دیگر ملل معرفی کرده است.
سیامک یک انترناسیونالیست به معنی واقعی کلمه بود، کسی که روی مسائلی همچون دفاع بی قید و شرط از پناهجویان افغانستانی مقیم ایران تأکید زیاد داشت و از طریق برنامهی تلویزیونیاش با فعالین کارگری افغانستانی مقیم ایران رابطهی بسیار نزدیک برقرار میکرد و همواره آنان را به سازماندهی تشکلات مستقل و انقلابی مخفی خودشان تشویق میکرد.
او با اینکه با تحقیقات مختلف خود اعماق کشف نشدهی تاریخ را شکافته است و آن را برای مردم عادی قابل رویت کرده است، هرگز مثل خیلی از این متفکران آکادمیک به شهرت جهانی نرسیده، این در حالی است که آثار سیامک از هر لحاظ از آثار “مارکسیست”های پستمدرنی همچون فردریک جیمسون و مارکسیستی همچون آیجاز احمد رساتر و صد البته برتر است. نبود رد پایی از او در ویکیپدیا نشان میدهد که جهان سرمایهداری- جهانی که سیامک با آن در تا آخرین لحظهی زندگیاش در یک مبارزهی بیامان بود – علیرغم هر ادعایی که مدافعین این نظام داشته باشند، هیچ جایی برای انسانهایی که خواستار دستیابی در این نظام به برابری حقوقی، سیاسی و طبقاتی هستند، نخواهد داشت. بر اساس گزارشی که از تلویزیون Arte منتشر شده است، اکثریت کسانی که در ویکیپدیا اطلاعات خود را منتشر میکنند، خودشان در مورد خودشان مینویسند یا به تعبیری از خودشان تعریف و تمجید میکنند. این افراد اغلب آکادمیسینهای سفیدپوست اروپایی و مرد هستند که خود و اروپا را در مرکز عالم میبینند و دیگران را به رسمیت نمیشناسند. فضای مبتذل مجازی و وعدهی زیبایی شناسیمصرفی در این فضا باعث میشود که لمپنهای وابسته به طبقهی بورژوازی و خرده بورژوازی سفید به عنوان متخصص و متفکر تداعی شوند، اما انسانهای برجسته و محققین حقیقی مانند سیامک ستوده گمنام بمانند. سیامک از جنس به اصطلاح روشنفکران مبتذل بورژوایی نبود، او یک روشنفکر ارگانیک بود.
کتاب “زن و سکس در تاریخ”، “تاریخ گفته نشدهی اسلام”، بازیگران عصر تمدن، کوروش، محمد و چنگیز” “تئوری انقلاب جهانی و مسئلهی شرق”، “راهکارهای تاریخ” و دیگر آثار او در مورد تروریسم اسلامی، تاریخ انقلابات و تحقیقات تاریخی و انسانشناسانهاش لازم است به تمام زبانهای زندهی دنیا ترجمه و در تمام دانشگاهها و مدارس تدریس شوند. آثار سیامک ستوده از زاویهی دید مارکسیستی روی مسائلی انگشت میگذارند که “آکادمیسین”های چپ لیبرال و به اصطلاح مارکسیست (بخوانید مارکوسوژ) هرگز جرأت نزدیک شدن به این موضوعات را ندارند.
سیامک ستوده بیگمان جزو مهمترین مورخین ماتریالیست و تاریخ دنیا میشد، در صورتی که او یک پروفسور اروپایی یا اهل آمریکای شمالی میبود، یا به قول ادوارد سعید در جای اشتباه به دنیا نیامده بود. فضای نژادپرستانه، یوروسنتریستی (اروپامحور) و کمونیسمفوبیای حاکم بر آکادمیهای یورسنتریست یکی از دلایل گمنام ماندن این محقق و پژوهشگر برجستهی بینظیر مارکسیست و غیراروپایی شده است.
در اینجا نقل قولی را از سایت “گذار” میآورم، چیزی که سیامک بارها با من و دیگر رفقا هم صادقانه در میان گذاشته است و از آنجایی که کل این اطلاعات در این سایت مکتوب شده است، لزومی به بازنویسی مجدد آن نمیبینم. در اینجا صرفا برخی اشتباهات املایی اصلاح شده است.
“سیامک ستوده تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان اهلی و تحصیلات متوسط خود را در دبیرستانهای راشدی، علمیه و ناصر خسرو در رشته ریاضیات به پایان رساند. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه ملی در رشته اقتصاد تمام کرد. از همان اوان جوانی، هنگامی که در دبیرستان علمیه تهران در سال چهارم دبیرستان تحصیل می کرد، به صف مبارزه پیوست و در جریان یک اعتصاب صنفی به نمایندگی از جانب دانش آموزان برای مذاکره با مسئولین بخش انتخاب شد. سال بعد در دبیرستان ناصر خسرو به عضویت سازمان جوانان جبهه ملی در آمد و بزودی مسئولیت تشکیلات دبیرستان ناصر خسرو و سپس تعدادی از دبیرستان های تهران بعهده او گذارده شد. وی بزودی به عضویت حزب سوسیالیستهای خداپرست، یکی از احزاب جبهه ملی ایران در آمد. در قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، هنگامی که سال پایانی دبیرستان را میگذراند، شرکت فعال داشت. پس از سرکوب قیام و انحلال جبهه ملی و حزب سوسیالیستهای خداپرست به جناح چپ آن، جاما (جبهه آزادی بخش ملت ایران) به رهبری دکتر حبیب پیمان و دکتر سامی پیوست. این سازمان که یک تشکیلات زیرزمینی بود، بزودی در پی دستگیری رهبران آن متلاشی و منحل شد. ولی او به همراه تعداد دیگری از اعضا که یکی از شاخههای تشکیلات مزبور را تشکیل میدادند، همچنان به فعالیت زیرزمینی خود ادامه دادند. گروه مزبور طی سالهای چهل، تحت تاثیر تجریه قیام ۱۵ خرداد و سرکوب خشن و خونین آن، و همچنین در اثر مطالعات مارکسیستی، پس از چند سال به یک گروه مارکسیستی تحت نام گروه رازلیق مبدل شد. وی در زمستان پنجاه و دو در حالیکه بعنوان رهبر و بنیانگذار گروه به زندگی مخفی روی آورده بود، بطور اتفاقی دستگیر و پس از شکنجههای فراوان به ده سال زندان محکوم شد.
وی پس از پنج سال در جریان انقلاب ۵۷ در ۲۸ مرداد این سال به همراه دیگر زندانیان آزاد شد و بلافاصله، به همراه بقایای تشکیلات رازلیق که از خطر دستگیری در امان مانده بود، گروه رهائی زحمتکشان را تشکیل داد. در سال شصت و دو به دنبال انشعاب و تلاشی گروه مزبور به کردستان و به مناطق آزاد شدهی کومهله رفت. پس از چندی مجدداً و مخفیانه به تهران بازگشت و زیر فشار سرکوبهای وحشیانه جمهوری اسلامی، در اواخر سال ۶۳ از طریق مرز پاکستان مجبور به خروج از کشور شد و یک سال بعد به حزب تازه تأسیس کمونیست ایران پیوست ولی در سال شصت و نه (۱۹۹۰) از این حزب استعفا داد. از این به بعد او بخش عمدهی انرژی خود را صرف تحقیق، تألیف کتب و مباحثات تلویزیونی مینماید. در فوریه ۲۰۰۲ کتاب تروریسم اسلامی، اهداف و انگیزهها، و در سال ۲۰۰۳ جلد اول زن و سکس در تاریخ، در ۲۰۰۵ ترجمه کتاب Ben Laden, the only Real Muslim (تروریسم اسلامی) تحت عنوان جلد اول تاریخ گفته نشده اسلام و در ۲۰۰۷ جلد دوم آنرا منتشر میکند. در همین سال از کالیفرنیا به شهر تورنتو در کانادا منتقل و در سال بعد ماهنامه روشنگر را که یک نشریهی رادیکال و ضد مذهبی است به سردبیری خود بنیان مینهد. در سال ۲۰۱۰ کتاب راهکارهای تاریخ، و در ۲۰۱۱ کتاب بازیگران عصر تمدن، کورش، محمد، چنگیز را منتشر میسازد. در ضمن، طی سالهای اخیر بدنبال برنامههای جنجالی تلویزیونی خود، به یکی از چهرههای شناخته شده تلویزیونی در داخل و خارج کشور تبدیل میشود. مضاف بر این، در سالهای بعد کتاب زن و سکس در تاریخ در خارج کشور به زبان کردی ترجمه، و سایر کتابهای وی نیز در داخل ایران تماماً بطور زیر زمینی متنشر میشوند. در حال حاضر وی چند سالی است که در تورنتوی کانادا زندگی میکند” (معرفی سیامک ستوده، برگرفته از سایت گذار، لینک )
سیامک ستوده که فعالیت سیاسی خود را از جبههی ملی شروع کرده بود، بعد از اینکه به محدودیتهای اندیشهی ناسیونالیستی و ارتجاعی بودن سوسیالیسم خداپرستانه، که از اندیشههای بورژوازیی فراتر نمیرفتند میرسد، به مائوئیسم گرایش پیدا میکند و بعد از آن با کومهله آشنا شده و به کومهله نزدیک میشود. همانطور که بالا هم آمدهاست، او بعد از خارج شدن از ایران به حزب کمونیست ایران میپیوندد و تا سال 1990 عضو این حزب بود. سیامک بیش از سه دهه از زندگی خود را وقف تحقیق و مطالعهی جدی، آژیتاسیون و تبلیغات ایدئولوژیک از طریق کانالهای ماهوارهای و نشریهی روشنگر کرد.
او انسانی توانا و مبارز بود، مورخی بینظیر و تمام عیار بود، که از زاویهی دید ماتریالیستی آثار بینظیری را خلق کرده است. در سالهای اخیر علیرغم اختلاف نظر بر سر مسائل سلیقهای و ایدئولوژیک با سیامک رابطهی خیلی نزدیکی داشتم و تا زمانی که حالش به کلی بد نشده بود، بسیار از مواقع تلفنی صحبت میکردیم. همچنین چند بار تلفنی و تصویری با برنامهی دیدگاه مصاحبه کردم. هر از گاهی برای ماهنامهی روشنگر مطلب مینوشتم. سیامک اصرار داشت که ماهنامهی روشنگر را به هر قیمتی ادامه دهیم و آن را تبدیل به یک نشریهی تئوریک کنیم و من سردبیری نشریه را به عهده بگیرم. متأسفانه شرایط زندگی من مانع این شد که برنامهی سیامک برای انتشار “روشنگر تئوریک” به سرانجام برسد و من خودم از این مسئله جداً متأسفم.
سیامک هم مبارز بود و هم تنسانی شوخطبع. خوشبختانه این امکان را داشتم که بعد سالها او را در آلمان ملاقات کنم. همراه با پسرم یانی که آن موقع تنها هفت سال داشت به دیدن او رفتیم و سیامک به راحتی با پسرم ارتباط برقرار کرد بطوری که یانی از این ملاقات خوشحال بود و با فردی که سن پدربزرگش را داشت احساس دوستی میکرد. او در پیشبرد کمونیسم از هیچ کمکی تا حد امکان دریغ نکرد، زمانیکه من از او درخواست کمک مالی برای چاپ یک کتاب زیرزمینی داشتم هزینه چاپ را به طور کامل برعهده گرفت.
سیامک با اینکه نقدهای جدی به حزب توده و سازمان اکثریت و حزب کمونیست کارگری داشت، اما او همواره تفاوت بین دوستی شخصی و مسائل تئوریک قائل بود. یکی از دلایلی که امروز جریان راست افراطی حمید تقوایی یا نزدیکان حزب توده از او به خوبی یاد میکنند، دقیقاً همین برخوردهای دوستانهی سیامک در روابط شخصی و جدا کردن حوزهی شخصی از حوزهی سیاسی بود. حتی سلبریتیها و راستهای افراطی فاشیست هم از سیامک به خوبی یاد میکنند.
من به سیامک با تمام احترامی که براش قائل بودم، نقدهای جدی چه در برخوردش به مسئلهی ملی و چه در برخورد به مسئلهی انقلاب داشتم و این مسائل را بدون تعارف با خودش به صورت علنی و شفاف در میان گذاشتهام. سیامک علیرغم تولید آثار ماتریالیستی برجسته، متأسفانه هنوز به صورت دقیق به دیالتیک مسئلهی ملی یعنی رابطهی بین رهاییِ ملی و هژمونی سوسیالیستی دقیق پی نبرده بود و تأثیرات “مارکسیسم رسمی” روسی به شکلی از اشکال همچنان بر افکارش باقی مانده بود. این مسئله در مورد برخورد او به انقلاب ژینا هم میتوان دید.
سیامک متأسفانه تصور میکرد که در مرحلهی فعلی باید برای یک “انقلابدمکراتیک” مبارزه کرد که بورژوازی طبقهی کارگر را به رسمیت بشناسند و شرایط بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی را به شرایطی برای قدرتگیری طبقهی کارگر تبدیل کرد. این را سیامک در کتاب “تئوری انقلاب جهانی و مسئلهی شرق” تئوریزه کرده است، ولی سیامک نتوانسته است یک گام از بحثهای لنین سال 1915 در “دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک” که برای یک شرایط خاص نوشته شده بودند، فراتر رود.
علیرغم هر نقدی که امروز به این یا آن بخش از تئوری و دیدگاههای سیامک ستوده داشته باشیم، نباید تحت هیچ شرایطی این مسئله را انکار کرد که او یکی از مهمترین متفکران جنبش کمونیستی ایران در کل تاریخ مبارزهی سوسیالیستی در این کشور است و جا دارد از او به خاطر مبارزات انقلابی و تلاشهای پیگیرانهاش برای رهایی کارگران و ستمدیدگان و آثار مارکسیستی بینظیرش قدردانی شود. او فردی بود که تا آخرین لحظهی زندگی برای یک جهان بدون طبقه، بدون ستم و استثمار، به دور از راسیسم و نژادپرستی، بدون جنسیتزدگی و بندگی مبارزه کرد. بررسی دقیقتر آثار سیامک ستوده، کاری که مدتها در برنامهام هست، را به یک زمان دیگری موکول میکنم، این مطلب صرفاً تلاشی است برای زنده نگه داشتن یاد و خاطرهی این رفیق مبارز و خستگیپذیر کمونیست.
یاد و راه سیامک ستوده برای همیشه گرامی است
از رفتن سیامک به شدت غمگینم
حسن معارفی پور
هایدلبرگ 18.02.2024
https://t.me/Communismfornow/1652