نقد مارکسیستی مذهب

مذهب پناهی

ما این را به خوبی می دانیم که استارت جنگ نیابتی جهانی سوم را غرب و آمریکا زده اند و داعش را آنها درست کرده و تقویت و تضعیف می کنند، اما من پناه گرفتن در کنار مذهب و خلع سلاح مردم از نقد مذهب را نه می توانم بپذیرم.
مذهب یک ویروس کثیف است که خود را به صورت هندسی تکثیر می کند و باید جلو ان را گرفت. باید مذهب را شدیدا به نقد کشید و لجن مال کرد، اما نقد مذهب باید همراه با نقد از مناسباتی باشد که این ویروس را به جان مردم می اندازد.

نیروهایی که مدام اعلام می کنند مذهب را نباید نقد کرد و از مذهب سوء استفاده می شود، اگر خود طرفدار وضع موجود و مذهب نباشند، بی شک احمق و ابله هستند.

باید تابو شکنی کرد. باید به مردم فهماند که مذهب نه تنها مقدس نیست، بلکه لجن هم نیست. اگر در خاورمیانه مذهب پایگاه و جایگاهی نداشت، داعش نمی توانست مقبولیت پیدا کند. اگر مسلمانان جهان جنایت داعش را در خدمت اسلام نمی دانند و آن را بیگانه با اسلام “واقعی” می دانند چرا در سطح جهانی این توحش را محکوم نمی کنند؟! چرا میلیون ها نفر به خاطر یک کاریکاتور پیامبر اسلام اعتراض و تظاهرات کردند و تهدید به انتقام گرفتن کردند، اما صد تا مسلمان در سطح جهانی جنوساید و فاشیسم اسلامی داعشی را محکوم نکردند؟!

تنها یک اسلام وجود دارد و آن اسلام ترور و خشونت و جنوساید است. تمام ادیان ضد انسانی هستند.
حاشیه یی کردن مذهب در جامعه باعث می شود که دنیای قابل تحمل تری داشته باشیم.

تروریسم مذهبی و دولتی سر ته یک کرباسند و نقد یکی مستلزم نقد دیگری است.

ویروس و بیزینس مذهب دست بردار بشریت نیست

در شرایطی که بشریت در قرن بیست و یک زندگی می کند و هر روز ما شاهد تحقیقات متعدد در مورد کشف سیارات جدید و امکان زیست در دیگر سیارات و رد شدن نظریات احمقانه ی مذهبی هستیم، بشر دیگر نیازی به مطالعات پیچیده و بررسی کتب فلسفی و تاریخی زیاد ندارد، تا بتواند ارگیومنت (برهان) هایی که مذاهب مختلف برای وجود خدا و غیره به کار می برندرا رد، این برهان ها تا حدی احمقانه است که کودکان هم نمی توانند باور کنند. به هر حال اما در این وضعیت هنوز طاعون مذهب بر ذهن میلیاردها انسان سنگینی می کند.
تصور بکنید که اگر کسی مانند ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و غیره در عصر ما می امدند و اعلام موجودیت می کردند، از طرف بشریت مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفته شده و حتی به عنوان مجنون به تیمارستان های روانی منتقل می شد، اما بشر مدرن امروزی همچنان به این خزعبلات مذهبی خود را بدهکار می داند و هنوز حتی در مهمترین دانشگاه های جهان، اساتید زیادی هستند که علیرغم تسلط به تئوری های علمی همچنان به وجود موجودی ناموجودی به اسم خدا اعتقاد دارند.
دلیل اینکه مذهب همچنان بر ذهن اکثریت مردم سنگینی می کند، نه ارگیومنت های مذهبی و امکان تحلیل مسائل جهان ما، بلکه سرمایه گذاری های وسیعی است که در جوامع طبقاتی از گذشته تا امروز روی این دستگاه خرافه پراکنی یعنی مذهب شده است. انقلاب کبیر فرانسه اگرچه ماهییت و خصلتی ناسیونالیستی و میهن پرستانه داشت، اما مذهب را برای مدت زمان مشخصی به عنوان روبنای فکری جامعه ی فئودالی به حاشیه راند. بازگشت ارتجاع بورژوایی و حمله به دستاوردهای انقلاب کبیر نمی توانست دوباره در قامت مناسبات اقتصادی فئودالی صورت بگیرد، بلکه لازم بود روبنای فئودالی یعنی مذهب را به کار می گرفت و به جامعه ی بورژوایی تحمیل می کرد. دیری نپایید که بورژوازی خصلت انقلابی خود را از دست داد و شدیدا از لحاظ روبنایی ارتجاعی عمل می کرد. دیری نپایید که خود بورژوازی مذهب را دوباره به کار گرفت.
بازگشت مذهب به مناسبات اجتماعی بعد از انقلاب نشان از یک سیر قهقرایی و ارتجاعی جامعه ی بورژوایی بود و هست و مذهب به عنوان یک صعنت تحمیق انسان ها در کنار ایدئولوژی های ضدبشری دیگر، یکی از ابزارهایی برای بازپس گرفتن دستاورد های بشری بوده و هست.
بی گمان مذهب دیگر نه یک عقیده ی صرف، و نه یک کانونی برای جمع اوری انسان ها زیر چتر اجتماع های محلی و غیره، در خدمت “انتگراسیون” در جامعه چیزی که دورکهایم می گوید، بلکه یک صنعت دولتی برای بی خود کردن انسان ها از خودشان است. یک صنعت مافیایی مانند صنعت مواد مخدر، مانند صنعت پرنوگرافی، مانند مک دونالد و غیره است. انسان ها ذاتا احمق به دنیا نیامده اند، بلکه در یک مناسبات اجتماعی تبدیل به احمق یا تبهکار و غیره می شوند، مذهب دقیقا دستگاهی است که با کمک دولت حتی در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی تحمیق توده یی را گسترش می دهد.
چند سال پیش یک نفر در ایران ادعا کرده بود که “امام زمان” است، دولت مرتجع ایران که شب و روز به مردم امید می دهد که منتظر مهدی باشند، این فرد را به جرم تبهکار دستگیر و زندانی کرد! می خواهم این را بگویم که حتی یک دولت مرتجع و تا خرخره اسلامی جمهوری اسلامی هم می داند که عروج امام زمان کشک است، ولی به کارگیری همین مذهب و خرافات و وعده دادن به مردم برای سکوت در مقابل سرکوب و نابرابری، بزرگترین صنعت پول قاپی است که توسط مافیای مذهب در ایران به پیش می رود.
تصورش را بکنید در کشور پیشرفته یی مانند المان که ماشین هایی که در این کشور تولید می شوند، در سراسر جهان برای انها تقاضا وجود دارد، کلیسا تا چه اندازه قدرت دارد، که شما برای پیدا کردن خانه و کار و حتی برای حل مشکلات خانوادگی و گرفتن وکیل و حق پناهندگی و هزار و یک مشکل دیگر، قبل از اینکه به دولت یا شرکت ها مراجعه کنید، لازم است به کلیسا مراجعه کنید، در غیر این صورت شانسی ندارید.
به نظر می رسد که خود کسانی که در راس سازمان های مذهبی و ارتجاعی و مافیایی و در کل صنعت مذهب هستند، مذهب را تخمشان هم حساب نمی کنند، خدای انان پول است و برای به دست اوردن پول و حفظ موقعیتشان، مردم تحت ستم و بی پناه را تحمیق کرده و انان را امیدوار می کنند که در دنیای دیگر به خوشبختی برسند، تا خودشان خوشبختی واقعی را از تحمیق همین توده ها در همین دنیا به دست بیاورند.
مردم فقیر همیشه بیشتر به خرافات و افیون مذهب پناه می برند، تا شاید به شکل دیگری ارامش پیدا کنند، در المان همین مردم به الکل پناه می برند و به کارتن خواب تبدیل می شوند.

برای نقد مذهب اگرچه اوردن برهان های قوی علمی در مقابل برهان های ضعیف و کودنانه ی مذهبی ضروری است ولی، نقد مذهب باید از نقد مناسباتی شروع شود، که یک اخوند یا کشیش را تبدیل به انگلی کرده است که خون انسان های فقیر را می مکد و خود در بهترین شرایط زندگی می کند، ولی دیگران را به خوشبختی ابدی در دنیای خیالی نوید می دهد.
باید این موقعییت را از این انگل ها گرفت، مساجد و کلیساها و صومعه ها و دیگر مراکز که تبدیل به مراکز پدوفیلی و کثافت کاری شده اند، را تعطیل کرد و تمام این انگل های کثیف را به انجام کارهای طاقت فرسا و بدنی روزمره ناچار کرد، تا دیگر برای تحمیق مردم از خرافات بهره نگیرند. باید کلیسا ها و مساجد و صومعه ها را به مکان نمایش تاریخ جنایات مذاهب مختلف و قتل عامی که مذهب در راه خدا انجام داده است تبدیل کرد.
باید مذهب را به طور کل از دولت جدا کرد و ضمن به رسمیت شناختن ازادی عقیده، در مقابل این داروی افیون گر و کثیف، در سطح جامعه روشنگری کرد، تا مردم به سراغ این طاعون نروند. باید مذهب را در جامعه ایزوله کرد.
تمام این مسائلی که که من مطرح کردم به هیچ وجه از عهده ی نیروهای بورژوایی که سرشان به کلیسا وصل و پایشان به علم، بر نمی اید، بلکه باید توسط نیروهای کمونیست و انقلابی صورت بگیرد، بنابراین همانطور که مارکس اعلام می کند، نقد مذهب، تنها نقد مذهب نیست، بلکه نقد مناسباتی است که مذهب را به ضرورت تبدیل کرده و در تولید و بازتولید ان می کوشد. بدون تلاش برای براندازی مناسبات طبقاتی، هر گونه نقد مذهب چیزی فراتر از استفراغ لیبرالی نیست، به همین خاطر باید نقد نیروهای لیبرال ایرانی و غیر ایرانی به مذهب را که در سطح باقی مانده اند و به عمق قضیه نمی روند، نوعی تلاش افیون گر برای منحرف کردن مردم از مسیر اصلی نقد مذهب دانست.
تلاش لیبرال های ایرانی که در دوره ی شاه، هم به سیستم ارتجاعی سلطنتی و هم به اسلام وفادار بوده و امروز ظاهرا هرازگاهی به خاطر اینکه از قافله جا نمانند، به نقد مذهب می پردازند و همزمان در سینه زنی ها در لس انجلس شرکت می کنند، را باید تبهکاری مرموزانه و ارتجاعی به حساب اورد و شدیدا به نقد این نیروها پرداخت.
در نهایت می خواهم این را بگویم، که هر کس که مذهب را نقد کند و تاریخ پر از جنایت مذهب را افشا کند، الزاما مترقی و ازادی خواه نیست، کم نیستند نئونازیست هایی که مساجد را به اتش می کشند و علیه مسجد سازی در المان تظاهرات می کنند، ولی هیچ تفاوتی با مسلمانان افراطی و فاشیست های اسلامی ندارند.
لیبرالیسم ایرانی که امروز به نقد مذهب برخاسته است برای من تفاوتی با جمهوری اسلامی نداشته و ندارد و نقد این جریان به مذهب تنها به این خاطر است که به این نتیجه رسیده است، که اگر بخواهد در ایران سهمی داشته باشد، لازم است با لباس ضدیت با مذهب ظاهر شود، چون مردم ایران سی و پنج سال تجربه ی یکی از وحشی ترین دولت های اسلامی که شدیدا اقدامات فاشیستی علیه مخالفین سیاسی خود به کار برده و می برد، را تجربه کرده اند و حکومت اتی ایران بدون شک اگر سوسیالیستی نباشد، مذهبی نخواهد بود.

تقابل مذهب و علم

مذهب در کلیت خود آمیخته به افسانه و اسطوره های کهن است و بخش تاریک و اوهام “آگاهی” بشر و یا در واقع نشان از جهالت بشر است، اما مذهب امروز فراتر از یک سری داستان و خزعبلات افسانه ایی و اسطوره است. مذهب یک دستگاه عظیم و عریض و طویل مافیایی است. مذهب صنعت تحمیق مردم است. مذهب نقش مواد مخدر را دارد، چون انسان را از خود بیخود می کند و انسان مذهبی به خرافی ترین و مزخرف ترین مسائل مانند وجود جن و خدا باور می کند.
مذهب حتی فراتر از یک صنعت عادی است. مذهب یک بازار عظیم پول قاپی از طریق تحمیق توده ایی است.
کسی که به اندازه ی یک سر سوزن به مذهب اعتقاد داشته باشد، نمی تواند از علم صحبت کند. انسان مذهبی یا خود را به تجاهل می زند، یا احمق است و یک شارلاتان تبهکار که از وجود مذهب سود می برد.
علم یا Wissenschaft اما کنار زدن گرد و خاک از روی وقایع و اسطوره هاست. علم اما نه هر علمی به ما کمک می کند که خرافات و افسانه و اسطوره را به حاشیه رانده و بررسی دقیق و موضوعی مسائل را آغاز کنیم. جدال علم و مذهب جدالی به درازی تاریخ بشر است. جدال آگاهی و جهل است. جدال قسمت تاریکی “شناخت” انسان و روشنایی است. کسی که از علم و دانش صحبت کند، باید مذهب را به زباله دان تاریخ بریزد، در غیر اینصورت صحبت کردن از روشنگری و علمی که آمیخته با جهالت و خرافات مذهبی است، اگر بلاهت نباشد، تبهکاری است.

رابطه ی “ایدئولوژی” و “فرد”

یک تصور عمومی وجود دارد که می گوید باید با „ایدئولوژی“ های ارتجاعی مبارزه کرد ولی نباید با افرادی که حامل این ایدئولوژی ها هستند مبارزه کرد. مثلا چپ های محافظه کار و پست مدرن بر این عقیده اند که نقد مذهب نباید ربطی به نقد فرد داشته باشد! این تفکر مطلقا محافظه کارانه است و فضا برای تولید و بازتولید ایدئولوژی های ارتجاعی و مذهبی را فراهم می کند. مذهب و ایدئولوژی های ارتجاعی محصول ذهنیت انسان های نادان و ابله هستند و این انسان ها چه در موضع قربانی و چه در جایگاه حاکمان مدام به بازتولید این ایدئولوژی ها کمک می کنند. به نظر من مبارزه علیه مذهب تنها مبارزه علیه یک ایدئولوژی خیالی و توهم امیز نیست، بلکه مبارزه علیه سازمان ها، افراد و نهادهایی دولتی و غیردولتی ایی است که در تولید و بازتولید این ایدئولوژی ها نقش اصلی ایفا می کنند. کسی که یک سلفی و یا یک تروریست اسلامی حامی „تروریسم اسلامی“ „جهاد“ و اسلام „محمدی“ را از زیر ضرب انتقاد و مبارزه رادیکال خارج می کند و تنها با „ایدئولوژی“ و مذهب او مبارزه می کند، بدون شک هر چه باشد کمونیست نیست.
جنگ ما کمونیست ها علیه مذهب برخلاف جنگ آتئیست ها علیه مذهب جنگ علیه موهومات خیالی و تصورات بیمارگونه یی که هزاران سال است بر ذهن مردم سنگینی می کنند، نیست، بلکه جنگی بی امان علیه کل سیستمی و نهادها و افرادی است که از طرق مختلف به بازتولید این ایدئولوژی و عقاید کمک می کنند. مبارزه ی کمونیستی علیه مذهب بی شک مبارزه ی بی امان علیه „واقعییات“ طبقاتی موجود در دنیای طبقاتی است. باید نقد مذهب را از نقد موهومات اسمانی به نقد زمینی تبدیل کرد. نقد زمینی مذهب نقد افراد و سازمان ها، دولت ها، کلیساها، مساجد، و کلیت انستیتو ها و ارگان هایی ست که از مذهب چه برای تحمیق توده ی مردم و چه از ان برای دسترسی به ثروت و سرمایه بهره می گیرند.
نقد مذهب باید فراتر از این هم برود. به قول معروف پیشگیری بهتر از درمان است. یک مسلمان تروریست و سلفی یا یک سکت مسیحی و کاتولیک و یا یک ایزدی خشک مغز و یک یهودی صهیونیست ووو پتانسیل انسان کشی و قتل عام انسان های دیگر غیر از مذهب خود و یا حتی از“ملت“ خود و در چارچوب مذهب خود را به خودی خود داراست، مادام که به اصول و مبانی دین خود عمل کند، اعتقاد داشته باشند و برای عملی کردن ان بکوشند، ولی این انسان ها را تا زمانی که جرمی مرتکب نشده اند، نمی توان از نظر „حقوقی“ مجرم خطاب کرد، اما برای جلوگیری از ارتکاب „جرم“ و برای پیشگیری از خونریزی از جانب این ادم ها نیازمندیم که قبل از هر چیز روشنگری کنیم و مذهب را به عنوان یک طاعون افیون گر منزوی کنیم و هویت انسانی انسان های از خودبیگانه توسط مذهب را به انان برگردانیم. ما باید بتوانیم به مذهب و کلیسا و مسجد و تمام نهادهای مدنی افسار تمدن بزنیم و هر گونه مقاومت ارتجاعی و تروریستی این نهادها را در هم بشکنیم. تروریست های دینی از هر قماشی که هستند را باید در روز روشن دستگیر کرده و به زندان محکوم کنیم و این عملکار بورژوازی نیست، بلکه کار ما کمونیست هاست، به همین خاطر نقد مذهب شدیدا به نقد سرمایه داری گره خورده است. تروریسم مذهبی توسط تروریسم دولتی ساپورت شده و همچون خوره یی به جان مردم انداخته می شود و انسان احمق جویایی حوری هم هم در این دنیا کم نیست که به امید واهی رسیدن به حوریان بهشتی جان انسان های همنوع خود را می گیرد. تا زمانی که سرمایه داری هست، مذهب هم وجود خواهد داشت و تا زمانی که مذهب وجود دارد، حماقت جنون امیز هم تولید و بازتولید خواهد شد و همیشه طرفدارانی برای خونریزی و انسان کشی پیدا خواهد شد. ما بر علیه تمام مذاهب اعلان جنگ می کنیم، اما جنگ ما با سایه های خیالی نیست، بکله جنگ ما با مذهب یک جنگ مادی و ماتریالیستی است.
مذهب را باید به توالت عمومی تاریخ سپرد ولی پیش فرض نقد مذهب، نقد دولت و وضع موجود است. فرد را هم باید ناچار کرد که به اصول زندگی عام و انسان و حقوق فرد و جامعه احترام بگذارد و یا حداقل ان را به رسمیت بشناسد. ما علیه تمام مذاهب یک جنگ بی امان را اغاز کرده اییم و این جنگ تا به زیر کشیدن سرمایه داری ادامه خواهد یافت. این جنگ جنگ علیه کلیت مذهب، دولت، افراد و نهادهایی است که مذهب را بازتولید می کنند و از این ایدئولوژی به هر دلیلی حمایت می کنند.

مصاحبه ی بهرنگ زندی با حسن معارفی پور در مورد پگیدا و اسلاموفوبیا

من سوال اولم را اینطوری آغاز می‌کنم، مساله آتش‌ زدن کمپ پناهندگان و حمله به آن در روزنامه اشپیگل هم بسیار جهت دارانه در مورد آن صحبت شد و به صورت مستقیم به نقش گروه‌های راست افراطی و نازیستی در آلمان اشاره نشد. وضعیت پناهندگان در کشور آلمان به کدام سمت می‌رود؟

حسن معارفی‌پور: «به نظر من وضعیت پناهندگان و خارجیان کسانی که به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی به آلمان پناهنده شدند همیشه در آلمان به عنوان شهروندان درجه دوم و درجه سوم به آن‌ها نگاه می‌شود. اگر کسی تاریخ آلمان را مطالعه کند می‌بیند که در آلمان راسیسم و فاشیسم یک جنبش‌های خیلی قوی بودند و همیشه بخش چشم‌گیری از کشور آلمان همیشه متوهم بوده به این‌که که می‌تواند از طریق فاشیسم یا از طریق نازیسم آلترناتیو خود را به جامعه تحمیل کند و بتواند بحران‌های اقتصادی را در مقاطع مختلف کنترل کند. آتش زدن کمپ پناهندگان به نظر من انعکاس صدای پارلمان‌تاریست‌های راستی است که امروز در پارلمان آلمان علیه خارجی‌ها موضع می‌گیرند. علیه پناهنده‌ها و خارجی‌ها به بهانه اسلامی شدن آلمان، به بهانه‌ی تعداد اسلامی‌ها رو به افزایش است. این‌ها زمانی که از پارلمان آلمان و رسانه‌های این کشور به جامعه خط می‌دهند، دقیقن آن بخش از جامعه که همیشه پتانسیل راست بودن و پتانسیل نازیست بودن را دارد سازمان‌دهی می‌کنند و در جهت ضدیت با خارجی‌ها و در جهت تلاش برای اخراج خاارجی‌ها در این کشور سازمان‌شان می‌دهند.

11

این وضعیت در آلمان همیشه وجود داشته است، این اولین باری نیست که کمپ پناهندگان را به آتش می‌کشند و آخرین بار هم نخواهد بود. در آلمان ما چند سال پیش دیدیم که چند کمپ را به آش کشیدند و ١٩ نفر را قتل‌عام کردند، ترک‌ها را سر می‌برند و گروه‌های نئونازیستی آلمان در روز روشن تظاهرات می‌کنند و پلیس آلمان و دولت آلمان چشم‌پوشی می‌کند. ظاهرن راست پارلمان‌تاریست حتی فاشیست‌ترین آن‌ها می‌گویند که ما ضدخارجی نیستیم و با خارجی‌ها مشکلی نداریم ولی زمانی‌که  یکی از اعضای پارلمان اعلام کرد که خارجی‌ها باید در آلمان و در خانه‌هایشان هم باید آلمانی صحبت کنند اگر می‌خواهند اینجا بماند در غیر این‌صورت اگر آنها انتگره نشوند باید برگردند. ما دیدیم چند روز بعد سریعن نئونازیست‌ها در نورنبرگ به چند کمپ پناهندگان حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. من خودم دقت کردم هر موقع نیروهای دست راستی در پارلمان یک نوع گرایش راسیستی را مثلن از افزایش میزان پناهندگان در سال و رشد پناهندگی صحبت می‌کنند دارند به صورت متمدناننه فاشیست‌های جامعه را به خط می‌کنند علیه خارجی‌ها. و به طور واقعی در دانشگاه‌های آلمان، رسانه‌ها و سیستم آموزشی آلمان سیستم کاملن دست راستی و افراطی حاکم است. در سال‌های گذشته همیشه از افزایش میزان پناهندگان، از افزایش میزان ترک‌ها، از افزایش جمعیت آلمان، از بیکاری، می‌خواهند تمام این مشکلات را به گردن خارجی‌های که به این کشور می‌آیند و ناچار هستند که کشور خودشان را ترک کنند. در صورتی که این‌ها به قضیه‌های دیگری نگاه نمی‌کنند.

ما می‌بینیم که دولت آلمان به عنوان یکی از اعضای اصلی ناتو و سیاست‌های جنگی را در خاورمیانه و اوکراین به پیش می‌برد. دولت آلمان یکی از متحدان آمریکا در به جنگ کشیدن اوکراین است. رسانه‌های آلمان سعی می‌کنند که اخبار را در مورد اوکراین و خاورمیانه جعل کنند. دولت آلمان یکی از صادرکنندگان اصلی اسلحه به کشور خاورمیانه و به دولت‌های تروریستی در منطقه خاورمیانه است و جایگاه سوم را در صادرات اسلحه در جهان دارد. این مسائل در نظر گرفته نمی‌شود. ما می‌دانیم که اسلحه‌های آلمانی در دست نیروهای تروریستی مثل داعش و نیروهای دیگری وجود دارند که اسلحه‌های آلمانی از طریق فروش به عربستان صعودی، به عراق فروخته می‌شود و بعدن همین اسلحه‌ها در دست نیروهای تروریست می‌افتد و به صورت کاملن راحت به عربستان صعودی، قطر و دیگر نیروهای خارومیانه می‌رسد و مردم سوریه، عراق مجبور هستند که کشور خود را ترک کنند و از آن‌جا آواره می‌شوند. بعد موقعی که این‌ها کشور خود را ترک می‌کنند و به اینجا می‌آیند، ما شاهد این هستیم که رسانه‌های آلمانی می‌گویند که ما سونامی پناهندگی را در آلمان داشتیم. در صورتی که در کشوری مثل سوریه 13 میلیون نفر خانه و کشانه خود را از دست دادند ولی از این ١٣میلیون نفر فقط ٢۵هزار نفر توانستند وارد آلمان شوند. یعنی ما با یک سیاست کاملن پیچیده روبه‌رو هستیم، از یک طرف سرمایه‌داری و امپریالیسم و نئولیبرالیسم برای پیش‌برد منافع خود از هیچ جنایتی فروگذار نیست و از صدور اسلحه گرفته تا صدور فاشیسم به کشورهای دیگر، تا انتقال سرمایه از کشور آلمان به کشورهای چین تا استثمار کارگر ترک و تا هر مساله‌ای دیگرو از طرف دیگر ما با جنبش‌های فاشیستی در جامعه روبه‌رو هستیم که می‌گوینذ خارجی ممنوع و ما ترس داریم که جامعه ما فردای اسلامی شود. ما از اسلامی می‌ترسیم.»

pegida

آقای معاارفی پور اتفاقن می‌خواستم به همین نقطه برگردیم. مساله خارجی ممنوع در چند ماه اخیر به خصوص در شروع سال جدید ما شاهد عروج مجدد جریانات راست افراطی که حضور خیابانی و جنبشی دارند و با پلاکاردهایشان در خیابان به بهانه مبارزه با اسلام‌گرایی که بخشبی از آن مستتر در خارجی‌ستیزی است  حضور پیدا کردند. پگیدا جنبشی که ما اسمش را شنیدیم و در آلمان عروج کرده و دیروز و پریروز هم شاهد تظاهرات ضدپگیدا از طرف خارجی‌های آلمان شما نظرتان چیست؟ در این شرایط واقعن خطر اسلاموفوبیا و اسلام‌ستیزی و اسلام‌گرایی در آلمان .جود دارد؟ آن چیزی که من می‌بینیم ما یک مورد عملیات تروریستی گروه‌های اسلام‌گرا را در آلمان ندیدیم. چرا این‌ها این مساله را بهانه کردند و دوباره موج خارجی‌ستیزی را به اسم پگیدا راه انداختند. ریشه‌های این مسائل چیست و می‌خواهم نظر شما را در این مورد بدانم.

حسن معارفی‌پور: « پگیدا مخفف یک جمله آلمانی به معنی یک اروپای میهنی علیه اسلامی کردن غرب. پگیدا سابقه طولانی ندارد. جنبش‌های اجتماعی دیگری هستند به عنوان احزاب رست که در پارلمان هم حضور داشتند و این‌ها سابقه‌شان به مراتب بیش‌تر است. پگیدا از ٢٠ اکتبر ٢٠١۴ به صورت هفتگی تظاهرات خودش را به صورت علنی در آلمان برگزار کرده و علیه اسلامیزاسیون و به بهانه اسلامی کردن و در واقع به بهانه بالا رفتن آمار خارجی در آلمان. به نظر من اسلامی‌ها و رادیکالیسم اسلامی در المان هیچ خطری محسوب نمی‌شود. اتفاقن دولت‌های اروپایی از جمله دولت آلمان خودشان همکار مستقیم یا غیرمستقیم رادیکالیسم اسلامی هستند.

ما اشاره کردیم که این‌ها غیرمستقیم یا مستقیم اسلحه می‌فرستند و این‌ها را تقویت می‌کنند و به جان مردم خاومیانه می‌اندازند. بنابراین من فکر می‌کنم که دولت آلمان به طور راحت می‌تواند در رایطی که در اینجا تنفس آدم‌ها کنترل می‌شود، تلفن‌ها هم کنترل می‌شود و همه چیز کنترل می‌شود می‌تواند به راحتی اسلامی‌های رادیکال را در آلمان کنترل کنند و این‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند خطر جدی برای آلمان محسوب شوند. از تمام جمعیت آلمان فقط 5 درصد اسلامی هستند یا سابقه اسلامی بودن دارند و از کشورهای اسلام‌زده آمدند و در اینجا به عنوان اسلامی شناخته می‌شوند. مایی که از کشورهای اسلامی آمدیم و ماهایی که از دست اسلام فرار کردیم، ماهایی که از دست جنایت‌کاران اسلامی در کشورهای اسلام‌زده فرار کردیم در آلمان به عنوان اسلامی محسوب می‌شویم. ما به اینجا می‌آییم و به عنوان پناهنده کیس آتئیست میدهیم و هر کیسی که می‌دهیم شما از نظر آلمانی یک مسلمان محسوب می‌شوید. بنابراین جنگ فاشیست‌های آلمانی و نئونازیست‌های آلمانی با اسلامیست‌های رادیکال نیست، جنگ آن‌ها با خارجیانی هست که در این کشور هستند.

44

مساله‌ی دیگری که هست بعضی از نیروهای سیاسی اعلام می‌کنند که ما در تقابل با پگیدا می‌آییم و طرف اسلامی‌ها را می‌گیریم و این‌ها غیرمستقیم به اسلام سیاسی در این جامعه کمک می‌کنند.  سابقه مولتی کالچرالیسم یا نسبیت فرهنگی در اروپا روشن است. خود دولت‌های اروپایی به ارتجاعی‌ترین تزها و به ارتجاعی‌ترین چیزها تن دادند برای این‌که بتوانند این نظریه نسبیت فرهنگی را حقانیت ببخشند. ما می‌دیدیم که در روز روشن مسلمان‌ها، مسیحیان، یهودیان و نیروهای ارتجاعی و سنتی دختران خودشان را در روز روشن و در کشورهای مختلف اروپایی می کشتند و این‌ها می‌گفتند که این فرهنگ خودش است و این نسبیت فرهنگی است و هیچ مجازاتی برای آن در نظر نمی‌گرفتند. امروزه راست‌ترین احزاب اروپایی، احزابی که در آلمان گفتم سوسیال مسیحی‌ و دموکرات مسیحی‌ها هستند، نماینده آن‌ها اعلام کرد که از این به بعد باید مساله نسبیت فرهنگی در آلمان از بین برود و هر کسی که هر جرمی مرتکب می‌شود بدون توجه به این‌که چه مذهب و قومیتی دارد در دادگاه به صورت عادلانه محاکمه شود. یعنی این‌که ما در یک سیستم پیچیده‌ای زندگی می‌کنیم که خود سرمایه‌داری به این سیستم پیچیده دامن زده و راسیسم در این سیستم همیشه در غیاب آلترناتیو رادیکال و مترقی در جامعه عروج می‌کند. اگر در شرایط فعلی در آلمان یا در کشورهای اروپایی چپ رادیکال یا چپ کمونیست می‌توانست میدان دار و بتواند جامعه را از چرخش به راست منحرف کند ما شاهد گسترش نیروهای راسیستی و یا تظاهرات وسیع ده‌ها هزار نفری در سطح وسیع نبودیم. ولی متاسفانه تحرکاتی که از طرف چپ‌ها صورت می‌گیرد در سال‌های گذشته سایقه چندانی ندارد. نیروهایی هستند که به صورت آکسیونی کار می‌کنند مثلن آنتی‌فاشیست‌ها و نیروهایی هم که طرفدار صلح هستند سابقه زیادی ندارند. ما از مارس ٢٠١٣ شاهد گسترش نیروهایی هستیم که مخالف دولت آلمان، میدیای رسمی، جنگ هستند.»

آقای معارفی‌پور شما اشاره کردید به این‌که حتی اگر ما در آلمان عنوان کنیم که آتئیست و ضد دین هستیم و از قربانیان خشونت اسلامی در کشورهایمان هستیم و به آلمان پناهنده شدیم، باز هم کشور آلمان ما را به عنوان یک فرد مسلمان به حساب می‌آورد. من در میان پلاکاردهایی که دیروز در اعتراض به پگیدا در دست بخشی از نیروهای ضدپگیدا در دست بود و یک بخشی هم جریانات ایرانی بودند در آنجا، این شعار را نوشته بودند که مبارزه با اسلام‌گرایی آری ولی خارجی‌ستیزی نه. شما این مساله را چگونه تحلیل می‌کنید که چه‌طور می‌شود که هم‌زمان هم با خارجی‌ستزی مبارزه کرد و هم ضداسلام‌گرایی بود. مگر کشور آلمان همه شما را به یک چشم نگاه نمی‌کند؟

22

 

حسن معارفی‌پور: « در بین نیروهایی که شما هم اشراه کردید به نیروهای اپوزیسیون ایرانی ما یک نیرو می‌بینیم به اسم اکس مسلم با این‌که این نیرو در ابتدا تظاهرات پگیدا را پوشش می‌داد و در کنار فاشیست‌های ضدمسلمان قرار گرفت ولی موقعی که این فاشیست‌ها در بین افکار عمومی آلمان رسوا شدند و مردم آلمان به چشم فاشیست و نیروهایی که از نئونازیسم دفاع می‌کنند به این‌ها نگاه کردند، سریع موضع خودشان را پس گرفتند و با اخد یک موضع دوگانه می‌خواستد آن موضع همراهی که با پگیدا داشتند را انکار کنند و بگویند که ما همزمان ضد دوتای این‌ها هستیم. ولی این نیرو به طور واقعی همدست پگیدا است. نیرویی که در آلمان اعلام می‌کند صرفن اکس مسلم است یک نیروی فاشیست است چون تمام مایی که در آلمان هستیم و از کشورهای اسلام‌زده آمدیم و اسلام با ما مثل برده‌ها رفتار کرده و آمدیم اینجا و از اسلام بیزاریم، اکثر ایرانی‌ها و افغانی‌ها که از این دست کشورها می آیند از اسلام و حکومت اسلامی بیزار هستند، ولی ما به عنوان اسلامی شناخته می‌شویم. شما می‌توانید ١٠٠تا مقاله راجع به مارکسیسم و علیه مذهب بنویسید ولی در آلمان، مردم آلمان شما را به عنوان یک اسلامی می‌شاسند و می‌گویند که ریشه شما از یک کشور اسلامی برخاسته و پس شما یک اسلامی هستید. برای همین موضوعیت اکس مسلم در آلمان به نظر من موضوعیتی ندارد و اکس مسلم در آلمان به معنای فاشیسم است. شما می‌توانید در آلمان ضد مذهب باشید، شما می‌توانید اعلام کنید که ما یک نیروی بی مذهب هستیم و نه تنها ضد اسلام هستیم بلکه ضد تمام مذاهب هستیم. اتفاقن در آلمان مسیحیت به مراتب خطرنا‌ک‌تر از اسلام است یعنی گروه‌های افراطی همانند سوسیال مسیحی‌ها یک گروه‌های فاشیستی هستند که از رادیکالیسم مسیحی دفاع می‌کنند.»

روانشناسی یک بیزینس الوده

حسن معارفی پور

برخی معقتدند که روانشناسی علم است، به نظر من روشناسی علم هم نیست. روانشناسی یک بیزینس مانند مذهب است. روانشناسان خود احمق ترین انسان ها هستند. عصب شناسی و گرفتن نوار مغزی از انسان هیچ گونه ربطی به روانشناسی ندارد. روان تا انجا که به عنوان درون ادمی یا روحیات انسان مربوط است کمترین ربطی به عصب شناسی به مثابه ی بخشی از علم پزشکی ندارد، ولی تراپی و داروهای روان درمانی در حد مخدرات کثیف است. هیچ انسان عاقلی بدن سالم خود را به مخدرات هارت وابسته نمی کند، چون بدنی که معتاد شود به مرور نابود می گردد. روانشناسی به انسان می گوید که تو روانی هستی و باید این را قبول کنید. روانشناسان زمانی که برچسپ روانی را به کسی می چسپانند، فرد به مرور زمان قبول کرده و این برچسپ را با خودش حمل می کند و رفتارش را متناسب با این برچسپ اجتماعی تنظیم می کند. تاکنون انسان های سالم زیادی دیده ام که به خاطر مسائل اجتماعی و اقتصادی دچار مشکلات درونی شده اند و بعد از مراجعه به روانپزشک و مصرف دارو و اقامت در تیمارستان ها به کلی کنترل زندگی از دستشان در رفته است و دیوانه شده اند.
روانشناسان می گویند که شما باید به من پول بدهید که من با تو صحبت کنم و گپ بزنم! شما می توانید به جای اینکه پولت را به یک روانشناس میانسال بدهید که ممکن است تیپ مناسبی برای گفتگو با شما نباشد، می توانید با همان پول در بارها و کافه ها دنبال دوست های مناسب گشته و با انها گپ بزنید و حال کنید. سکس بهترین ترابی برای مقابله با افسردگی است. پیدا کردن یک پارتنر مناسب می تواند زندگی شما را متحول کند و هر بار سکس به اندازه ی چهل بار تراپی می تواند روحیه ی شما را تغییر دهد.
تمام مشکلات اقتصادی به صورت اجتماعی بروز پیدا می کند و این مشکلات اجتماعی به شکل بیماری های روانی و غیر روانی خود را نشان می دهد. یک کارگر به مراتب بیشتر در معرض بیماری سرماخوردگی و روانی است تا یک سرمایه دار.
کسی که مشکل شام شب دارد، چگونه می تواند از لحاظ درونی ارام باشد، کسی که از لحاظ درونی ارام نیست، تبعات مشکلات درونی اش به شکل جسمی هم بروز می کند.
نباید به صنعت مزخرف روانپزشکی اعتماد کرد. نباید اجازه داد انسان ها تحمیق شوند. نباید اجازه داد که این بیزیسن بر روی حماقت مردم سرمایه گذاری کند. بهترین داروی مقابله با افسردگی و مشکلات روحیه جذب شدن در جامعه و هم صحبت شدن با دیگران و پیدا کردن دوست مناسب است.
روانشناس به شما می گوید چه مشکلی داری؟! حرف های خود شما را یک جوری دوباره به خرد شما می دهد و بدیهی ترین مسائلی که هر احمقی می داند را به عنوان راهکار بهت معرفی می کند.
من در زندگی سه بار به عنوان مترجم برای دیگران و تلفنی با روانشناس صحبت کردم. انها مسائلی را توضیح می دادند که من صد برابر بهتر از انان ان را می دانستم! اخرش بهش گفتم خانم دکتر عزیز این دوست ما مشکلش سکس است سکس می دانی اگر سکس داشته باشه مشکلش رفع میشه، راهکاری برای او داری؟!
دیگر خفه خون گرفت و گفت برین پیش روانشناس دیگر!!
روانشناسان تلاش می کنند با پیش داوری های احمقانه و غیب گویی “کودکی” درون شما را بیرون کشیده و به شما بگویند که شما در کودکی سرکوب شده ایید! مورد ازار و اذیت قرار گرفته ایید، در نتیجه الان مشکل روانی دارید!!
تحلیل های روانکاوان و روانشناسان بر پایه ی موهومات و تجربیات اتفاقی بنیاد نهاده شده است و تعمیم دادن مسائل شخصی یک یا چند نفر به همان میزان احمقانه است که شرکت در قمار به انتظار برنده شدن!
روانشاسانی که تلاش کرده اند روانشناسی را با مارکسیسم ترکیب کرده و از این طریق به نتایج جدید برسند، در حقیقت دچار نوعی اخلاق گرایی مذهب گونه شده اند.
برای نمونه تحلیل های اریش فروم در کتاب اناتومی ویران سازی در مورد شخصیت استالین و هیتلر بر بلاهت محض بنیاد نهاد شده است و نشان از نوعی اخلاق گرایی صرف است که درکی از جنبش های اجتماعی و شرایط سیاسی، منطقه یی و غیره ندارد و تمام مسائل را در یک چیز خلاصه می کند و ان این است که یک شخص روانی مقصر است.
در میان روانشناسان شاید به ندرت کسی پیدا می شود از اریش فروم واقع بین تر باشد ولی تحلیل های او هم از همان چارچوب تعمیم کل به جز فراتر نمی رود!
فلسفه ی مارکسیسم نه تنها چنین علومی را به رسمیت نمی شناسد، بلکه به ریش روانشناسان هم می خندد

“روح دوم و سوم” سرمایه داری

“روح اول” سرمایه داری

ماکس وبر جامعه شناسی که شدیدا متاثر از یک خوانش کانتی بود و به عنوان یکی از نئو کانتی ها در جامعه شناسی و سیاست در جناح راست بورژوازی به قول مزاروش ایستاده است و به قول ریمون ارون، کسی که تفکراتی شدیدا ناسیونالیستی و میهن پرستانه داشت، مبتکر نظریه ی روح سرمایه داری است. ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری می نویسد که پروتستانتیسم به خاطر تبلیغ سخت کوشی و پروتستان ها به خاطر اشتغال در مشاغل صنعتی و غیره نقش عظیمی در توسعه ی سرمای داری داشته اند، اما پروتستانیسم تنها عامل عروج سرمایه داری نیست. این تحلیل های ایدئالیستی تحلیل هایی هستند که بیشتر راست جامعه و اکادمیسین های وراج به دنبال ان هستند و نمایندگی می کنند.

“روح دوم” سرمایه داری

“روح دوم سرمایه داری” از نظر دانیل بل دوران پس از سقوط فاشیسم است و اواسط دهه ی چهل تا اواخر دهه ی پنجاه میلادی است که در ان “عقلانیت” بر عدم عقلانیت پیروز می شود. شخصیت های کلیدی این دوران از نظر بل کسانی چون هانا ارنت و هنرمندان و نویسندگانی هستند که در این مرحله از نظام سرمایه داری برخلاف دهه ی شصت عمیق تر بوده و دهه ی شصتی ها در واقع عقلانیت را از نظر بل نابود کردند و یک فرهنگ پرمتیو و عقب مانده را نمایندگی می کردند. نقد دانیل بل به مصرف ال اس د و مواد مخدر، سکس گروهی و هنر پست مدرنیستی، و غیره از زاویه ی کمونیستی شدیدا جای نقد است، اما چیزی که نباید فراموش کرد این است، که پست مدرنیسم در واقع چیزی جز نابودی عقل و رساندن لذت های زودگذر به حد اعلی نبوده و نیست و بی دلیل هم نیست که پست مدرن ها یا به تناسخ روح روی اورده و یا انارشی جنسی و مازوخیسم و درد در سکس را اوج لذت می دانند.

چپ پست مدرن و چپ بورژوایی

در آلمان بیشتر چپ های “اپوزیسیون” خارج از پارلمان، چپ های پارلمانتاریست را نقد می کنند و انان را به درست رفورمیست و بورژوایی می خوانند، اما می توان بدون اغراق گفت که چپول های پست مدرن خارج از پارلمان متشکل در گروه های کوچک و تشکل های مختلف آنارشیستی و “انتی فاشیستی” در بیشتر مواقع صد گام از چپ پارلمانتاریست از لحاظ نظری و عملی عقب ترند. چگونه می توان از سوسیالیسم و کمونیسم دفاع کرد و همزمان ارتجاعی ترین گفتمان های نئولیبرالی همچون نسبی گرایی فرهنگی، مالتی کالچرالیسم، تنوع فرهنگی، احترام به ادیان و مذاهب، پلورالیسم و دیگر خزعبلات را تبلیغ کرد! این چپول های رومانتیک به حدی بی شعور هستند که نمی دانند منشاء پست مدرنیسم و سوفیسم عصر جدید، نه در چپ رادیکال و کمونیسم، بلکه در نئولیبرالیسم و سرخوردگی از تغییرات انقلابی ریشه دوانیده است و پلورالیسم و مالتی کالچرالیسم به عنوان گفتمان های پست (پری) مدرنیستی محصول دوران فروپاشی شوروی و عروج ویروس نئولیبرالیسم هستند و روبنای سیاسی جدید نظام سرمایه داری که توسط طرفداران این جریانات به عنوان “پست” سرمایه داری یا “پسا” صنعتی شناخته می شود، هستند. یکی از بی شعورترین جامعه شناسانی که در تمام زندگی ام کتاب هایش را خونده ام کسی نیست جز “دانیل بل” که در امریکا به عنوان یکی از “انتلکچوال” های جامعه شناسی در سطح جهان شناخته شده است. دانیل بل علیرغم نقدهای عقب مانده و اخلاقی به موج پست مدرنیسم و ستایش اریستوکراسی نیچه یی و هانا ارنتی و همچین علیرغم قرار دادن مارکس به عنوان فیگور مرکزی در تمام اثار و نوشته هایش، همواره در پی ان است که با اضافه کردن یک “پست” یا “پسا” به تحلیل هایش، بربریت سرمایه داری حاضر را توجیه کند و اعلام کند که تغییرات رادیکال و ریشه یی انچه که مارکس مورد نظرش بود، در جامعه ی جدید ممکن نیست و باید به همین سرمایه داری “پسا” صنعتی و “پسا” سرمایه داری و پسا بربریت رضایت بدهیم و به دنبال تغییرات رادیکال و انقلابی نباشیم. نقد دانیل بل به موج پست ارتجاعی پست مدرنیستی نقدی اخلاقی و عقب مانده است و ایشان سکس دهانی و معقدی و گروهی که در دهه ی شصت توسط موج پست مدرنیستی برای ارضای “رادیکال” غریزه های جنسی که توسط چپول های پست مدرنیست، تبلیغ و عملی می شد، مبنایی برای نقد کل مبارزات رادیکال دانشجویی و قیام های 68 و مبارزه برای تغییر از پایین قرار داده است. دانیل بل علیرغم قسم خوردن بر سر مارکس یک وبری است که شدیدا تحت تاثیر گفتمان پست مدرنیستی است و در جناح راست لیبرالیسم چپ قرار گرفته است.

“روح سوم” سرمایه داری

در ادامه ی بحث دانیل بل دو جامعه شناس فرانسوی به اسم های ایو چیاپلو و لوک بولتانسکی در اثری که به اسم روح جدید (سوم) سرمایه داری منتشر کرده اند، با مراجعه به وبر “اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری” در تلاش برای ارائه ی تصویر دیگری از سرمایه داری بوده و هستند. انان با مراجعه به فلاسفه ی بزرگ و گرفتن هر مفاهیم کلیدی از هر فیلسوف و نظریه پرداز و تلاش برای توضیح این مفاهیم و خلق یک تئوری جدید از این طریق در نهایت به این نتیجه می رسند که ما در دوران دیگری از حیات سرمایه داری هستیم و روح سوم سرمایه داری، انچه انان سرمایه داری “جدید” را با این اسم خطاب می کنند، با تعبیر دیوید هاروی ایی چیزی جز همان نئولیبرالیسم امروزی نیست. این دو جامعه شناس که با این کتاب توانسته اند در علوم اجتماعی و سیاسی و غیره جایگاهی پیدا کنند و در بیشتر مجامع اکادمیک و غیر اکادمیک کتاب شان نقل قول می شود، به جای نقد و مبارزه ی رادیکال و انقلابی سیستم سرمایه داری، به “نقد” هنری و هنرمندانه معتقدند و رومانتیزه شدن را به مردم پیشنهاد می کنند.

محمد رفیع محمودیان در زمینه ی دسته بندی کردن مفاهیم کلیدی متفکران گذشته توسط این دو جامعه شناس می نویسد: شش نظام سنتی که در کتاب دربارۀ توجیه مورد بررسی قرار گرفته‌اند عبارتند از: مدنی (روسو)، بازار (آدام اسمیت)، صنعتی (سن سیمون)، خانگی (بوسو)، الهامی (اگوستین) و آوازه (هابز). هر نظام مجموعه‌ای است از: الف) یک اصل ارزش‌گذاری که مشخص می‌سازد کنشها، اشیاء و انسان‌ها باید چگونه در مقایسه با یکدیگر ارزش گذاری شوند. ب) موقعیت والا که موقعیت انسانهایی است که ارزشهای نظام را در خود متجلی می‌کنند. ج) توصیف آنچه که در هر جهان مهم بشمار می‌آید. این توصیف مشخص می‌کند چه شخصیتها، چه اشیاء و چه افعالی، به صورت رابطۀ بین انسان و اشیاء، ارزشمند بشمار می‌آیند. د) تعیین رابطه بین انسانهای والا و کهتران، به معنای آن که چگونه انسانهای والا می‌توانند به کهتران یاری رسانند. ه) ترتیب سرمایه‌گذاری شخصی که والایی را به فداکاری مرتبط می‌سازد و معین می‌کند که چه مسئولیتهای را می‌توان از شخصیت والا انتظار داشت.”

علیرغم این درک ساده لوحانه ی این دو جامعه شناس از مسائل سیاسی پیچیده ی دنیا و تغییرات می توان گفت که این دو اماری را در مورد وضعیت اتحادیه های کارگری، مبارزات این اتحادیه و کشمکش های بین اتحادیه های کاتولیک و کمونیست و انارشیست منتشر کرده اند، که می تواند برای چپ ها و کمونیست ها هم قابل استفاده باشد. این دو بر این عقیده اند که نقد هنرمندانه ی از دهه ی شصت میلادی و نه نقد اجتماعی و رادیکال است که می تواند چهره ی سرمایه داری را عوض کند و سرمایه داری خود را به خاطر نقد هنری با وضعیت های جدید تطبیق می دهد.

تا جایی که من اطلاع دارم، در بین فارسی زبانان چند نفری در این زمینه مقالاتی ترجمه و یا منتشر کرده اند که داری اشکالات جدی در فهم این کتاب است. نقد و بررسی این مقالات برای من کمترین اهمیتی ندارد. خواننده را به خواندن متن انگلیسی یا المانی و یا فرانسوی این کتاب ها رجوع می دهم.

مقالاتی که تاکنون به فارسی در زمینه ی کتاب چیاپلو و بولتانسکی متشر شده اند اینها هستند:
http://www.negaresh.de/…/Keyvan_Rawankavi_Ruhe_Sarmehdari.h…

https://www.radiozamaneh.com/47239

http://archive.radiozamaneh.com/reflections/2012/11/11/21584

Die Lage der Geflüchteten in Heidelberger PHV

1.    Persönliche Vorbemerkungen

Erstens sind für mich als ein politischer Mensch mit Flüchtlingshintergrund und ein Aktivist im Bereich der emanzipatorischen Kämpfe der Geflüchteten, für den die Emanzipation der Menschheit eine zentrale Rolle spielt, die Menschenrechte universal und dürfen nicht abhängig von der ökonomischen Lage des Menschen sein.

Zweitens sind die bürgerlichen Menschenrechte für mich heuchlerisch und widersprüchlich. Nach bürgerlichen Menschenrechten wird der Mensch oder die Person als eine verstanden, die guten Zugang zum privaten Eigentum an Produktionsmitteln hat oder wegen ihrer wirtschaftlichen Lage oder des Geburtsortes in der Wirtschaft, Politik und Gesellschaft teilhaben kann. Als Menschen, die von den „Menschenrechten“ sprechen, können wir nicht auf der einen Seite eine „barbarische“ menschenverachtende Form der Wirtschaft und Produktion (Kapitalismus und Marktwirtschaft), also die Ausbeutung der Unterdrückten auf Kosten der anderen (gesetzlicher Diebstahl), unterstützen und auf der anderen Seite bestimmten Menschen die Möglichkeit geben, für sich Kapital zu akkumulieren.

Drittens muss ich sagen, dass die Migration in der Geschichte der Menschheit eine Tatsache war und auf unterschiedliche Weise stattfand. Die Flucht und Migration war damals (wie auch heute teilweise noch) eine Möglichkeit für das Überleben der Menschen, die von der Unterdrückung durch das Staatssouverän und dem Krieg betroffen waren. Die Bewegung der Menschen fand damals im Feudalismus durch die Kriege und die Besetzung des Territoriums durch andere statt. Mit dem Kolonialismus wurde Migration weitergeführt und gleichzeitig gab es Kolonialherren, die andere Menschen aus unterschiedlichen Regionen mit dem Schiff zu fremden Orten für die Sklaverei transportiert haben. Religiöse Fundamentalist*innen haben als Missionar*innen durch die Verbreitung des „Opiums“ des Christentums die Menschen von sich entfremdet und die Sklaverei der Kolonialherren legitimiert. Nach der Ansicht der Bourgeoisie war Kolonialismus eine Pflicht für die Entstehung der „Modernen Bourgeoisie“.

Viertens wurde Flucht in der Gegenwart und im „Zeitalter der Globalisierung und Information“ aus unterschiedlichen Gründen verstärkt. Auf der einen Seite erleben wir eine imperialistische Weltordnung und die Flucht der Kapitalisten vor Steuern in ihrem „Heimatland“ sowie die Suche nach billigen Arbeitskräften. Durch die Neoliberalisierung der Wirtschaft sowohl im Norden als auch innerhalb des Nationalstaates im Süden, wird versucht, weltweit ähnliche Formen der Wirtschaft zu schaffen und Neokolonialismus in der Ökonomie zu verbreiten.  Auf der anderen Seite wird im politischen Bereich von der Gesellschaft in „demokratischen Ländern“, in den Ländern, die selber die größten Imperialisten sind, von „Menschenrechten“, „Demokratisierung der anderen Länder“, „Ethnischer Vielfalt“, „Kulturrelativismus“, „Multikulturalismus“ etc. gesprochen. Das Ziel des Kapitals und des Kapitalismus weltweit ist Gewinnmaximierung um jeden Preis. Wie Marx beschrieben hat, ist die ökonomische Lage und das Sein des Menschen das, was ihr Bewusstsein bestimmt[1]. Ich kann diese Parolen und Forderungen des Kapitals und Kapitalismus auf der kulturellen Ebene nicht als menschliches Verhältnis akzeptieren und ernst nehmen, weil sie absolut widersprüchlich sind und von Menschen, Organisationen, Staaten und Koalitionen geführt werden, die selber weltweit große Verbrechen begehen.

Fünftens möchte ich betonen, dass die bürgerliche Rechtsphilosophie, welche im Bereich Asylrecht von Organisationen wie UNHCR und Amnesty International in Bezug auf die Genfer Konvention geführt und vertreten wurde und wird[2], trotz der populistischen Ansätze und Propaganda nicht als menschlich bezeichnet werden kann, weil sie absolut abwertend ist und eine Karikatur der Menschenrechte als Menschenrechte unterstützt. Der Grund des Überlebens solcher Organisationen ist die Armut an sich. Sie wollen die Armut nicht beenden, sondern reproduzieren, damit sie selber ihre „Industrie“, die von dem Blut der unterdrückten Menschen Kapital akkumuliert, beibehalten können. Es gibt teilweise illusorische Menschen, die der Meinung sind, dass solche Organisationen „Menschenrechte“ schützen, aber sie leben entweder in einer Utopie oder haben keine genaue Vorstellung von den Menschenrechten. Der Imperialismus als monopolisierter Kapitalismus, als ein System in dem Menschen unterschiedliche Interessen haben und in dem das Kapital mehr und mehr in den Händen bestimmter Familien und Personen monopolisiert wird, kann und darf nicht von gleicher Rechtsphilosophie, gleicher Moral, gleichen Menschenrechten für die ganze Menschheit sprechen.

Die Interpretation der bürgerlichen Menschenrechte von unterschiedlichen „Fraktionen“, Parteien, Denkrichtungen und Ideologien, die innerhalb des Kapitalismus aus bürgerlicher Perspektive den Kapitalismus kritisieren, zeigt, dass die bürgerlichen Parteien und Ideologien trotz ihrer Unterschiede das gleiche Ziel haben und dass das Ziel für sie der Schutz des Kapitals und Kapitalismus um jeden Preis[3] ist. Aus diesem Grund bezeichne ich die Debatte der bürgerlichen Demokratie und ihre Interpretation der Demokratie als „Bullshit“, im Sinne David Graebers[4], weil sie im ökonomischen Bereich keine unterschiedlichen Parteien, sondern alle die Partei des Kapitals sind.

Sechstens gelten in der nationalstaatlichen Ordnung die Menschenrechte nur für die Menschen, die Bürger*innen eines modernen Staates sind. Der moderne Staat ist mit dem Nationalismus und Territorium und den bürgerlichen Rechten verbunden, deshalb gibt es innerhalb des modernen Staates Ausgrenzung, Rassismus und Unterdrückung für die, die weder auf diesem Territorium auf die Welt gekommen sind, noch als Person, Bürger*in akzeptiert werden, weil sie Flüchtlinge oder sans-papiers sind. Aus diesem Grund verlieren geflüchtete Menschen als Menschen, die keine Bürger*innen sind, viele Privilegien, die normale Bürger*innen innerhalb des Nationalstaates haben. Die Rechte, die diese Menschen nicht haben dürfen, sind beispielsweise das Recht auf Arbeit, das Recht auf Bildung, das Recht auf Meinungsäußerung, das Recht in dem Land zu wählen, in dem sie wohnen. Der Gedanke, der sehr stark in der Gesellschaft von unterschiedlichen Spektren, sowohl von rechten, als auch von linker und postmoderner Seite verbreitet wird und stückweise richtig sein kann, ist der von der „Überwindung“ und „Auflösung“ des Nationalstaates durch die „Globalisierung“ und den Neoliberalismus. Neben diesem Gedanken und dieser Ideologie erleben wir gerade weltweit sowohl von der rechten Szene, als auch von Linkspopulist*innen und Linksnationalist*innen, eine gesellschaftliche Bewegung, die den „Rückgang“ zum Nationalstaat und die „Ethnisierung“ der Wirtschaft und der sozialen Frage forciert.[5]  In Deutschland ist der „völkische Flügel“ der AfD Vertreter dieser Ideologie und in der Linkspartei sind es Sozialchauvinist*innen[6], die der Meinung sind, der Sozialstaat dürfe nur für Deutsche gelten und die Flüchtlinge seien nur Gäste. Letztlich möchte ich sagen, dass Flucht und Migration nicht aus einer „moralischen“ paternalistischen Position oder von einer Position, die Menschen klassifiziert betrachtet werden darf, sondern wir als emanzipierte Menschen aus einer universellen Position sollen alle Menschen vor allem ohne Kategorien und „Konstrukte“ wie zum Beispiel Nation, Gender, „Rasse“, „Volksgruppe“ „Ethnie“ betrachten. Die Menschen, die auf diesem Planeten auf die Welt gekommen sind oder kommen, müssen als Menschen mit gleichen Rechten betrachtet werden und die Verhältnisse, die die Menschen ausgrenzen, kategorisieren, gegeneinander ausnutzen, ausbeuten, und diskriminieren, müssen sehr stark sowohl auf der theoretischen Ebene als auch in der Praxis bekämpft werden. Menschlicher Umgang mit den Menschen muss ohne jede Form der Klassifizierung geschaffen werden. Dafür müssen wir anstatt uns über das bessere Leben innerhalb des Kapitalismus eine Illusion zu machen, revolutionär das gesamte System von Grund auf zerstören und eine neue Gesellschaft schaffen, in der Ausbeutung als Kriminalität und Verbrechen betrachtet sowie Rassismus, Ausgrenzung und Sexismus für immer verbannt wird.

[1]Vgl. Marx, Karl. Aus dem Vorwort Zur Kritik der politischen Ökonomie MW13/8ff

[2]Vgl. Allgemeine Erklärung der Menschenrechte. Aufrufbar am 16.08.2017: https://www.amnesty.de/alle-30-artikel-der-allgemeinen-erklaerung-der-menschenrechte

[3]Vgl. Amin, Samir. Das imperialistische System hat keine Zukunft. Aufrufbar im Internet am 16.08.2017: https://www.youtube.com/watch?v=HkwUgenEB04

[4]David Graeber spricht in einem Aufsatz über die Berufe, die er als Bullshit bezeichnet. Dieser Begriff wurde hier übernommen und auf die bürgerliche Demokratie übertragen: http://www.zeit.de/karriere/beruf/2016-08/david-graeber-berufe-bullshitjobs-unternehmensberater

[5] Vgl. Friedrich, Sebastian. 2015. Die AfD. Analyse – Hintergründe – Kontroversen, BERTZ+FISCHER, Berlin 133ff/ 130ff

[6] Wagenknecht, Sahra. Wer Gastrecht missbraucht, der hat Gastrecht verwirkt. Aufrufbar im Internet am 16.08.2017: https://www.youtube.com/watch?v=xrvB3nqSyb4

Der gesamte Artikel befindet sich in Word unter dem Link: Sieh unten

 

کرکوک را مثل شنگال فروختند

بیانیه ی هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال علیه جنایت در کرکوک

ناسیونالیسم کرد برای هزارمین بار منافع توده های تحت ستم را به دشمنان طبقه ی کارگر و ستمکشان کردستان فروخت. فروش کرکوک از جانب نیروهای وابسته به اتحادیه ی میهنی کردستان عراق به حشد شعبی و سپاه پاسداران، اتحادیه ی میهنی ایی که در سال های اخیر بازیچه ی دست جمهوری اسلامی بوده و هست، برای هر کس که با الفبای سیاست و مسائل خاورمیانه و کردستان اشنایی داشته باشد، قابل انتظار و قابل پیش بینی بود. هنگام حمله ی داعش به شنگال عشیره ی قومپرست بارزانی شنگال را در نتیجه ی توافقات بین این عشیره و سران داعش، دو دستی تقدیم داعش کرد و شش هزار تفنگچی چاقوکش وابسته به بارزانی، بیش از چهل هزار نفر بی دفاع ایزدی را همچون گوسفند در اختیار وحوش و جلادان داعش قرار دادند. ان موقع پ ک ک با فرستادن چند صد گریلا توانست از ابعاد یک فاجعه ی انسانی بزرگ جلوگیری شود، اگر پ ک ک یک ذره تاخیر کرده بود، ده ها هزار نفر از مردم شنگال قربانی بند و بست های منطقه یی عشیره ی بارزانی با داعش می شدند. علیرغم دخالت پ ک ک در شنگال برای جلوگیری از یک فاجعه ی انسانی با سازماندهی توده های مردم محلی و درست کردن یک نیروی خودجوش از جوانان، ما مشاهده کردیم که چند هزار نفر دستگیر شدند، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته شدند، زنان به بردگی گرفته شده و در بازارهای موصل در ازای صد دلار به فروش رسیدند. نیروهای ناسیونالیسم کرد وابسته به بارزانی در کمال وقاحت، بعد از حاشیه یی شدن داعش در منطقه سعی کردند دوباره به شنگال برگردند و زمانی که مردم شنگال در سطح وسیع اعلام کردند که تحت هیچ شرایطی حاضر نخواهند بود، زیر اتوریته ی ایل بارزانی زندگی کنند و به انان اعتماد نخواهند کرد و در صورت کنترل منطقه ی شنگال از جانب ایل بارزانی، انان منطقه را برای عشیره ی بارزانی خالی خواهند کرد و با پ ک ک به قندیل کوچ خواهند کرد، اراذل و اوباش وابسته به بارزانی جلاد سعی کردند با شکلیک به یگان های مدافع شنگال موی دماغ این نیرو شوند، اما نتوانستند، اتوریته ی خود را به مردم این منطقه دوباره تحمیل کنند.

امروز می بینیم که جریان اپورتونیست و شوینیست مزدور دیگر یعنی اتحادیه ی میهنی کردستان، مزدور بی قید و شرط جمهوری اسلامی، در نتیجه ی توافقات 15 اکتبر در شهر دوکان در نزدیکی سلیمانیه با سپاه پاسداران ایران، تمام سنگرها و نقاط حساس شهر کرکوک که در کنترل این نیروی ملیشیایی مزدور و وابسته به جمهوری اسلامی است، را خالی کرده و قسمت های حساس شهر و چاه های نفت را دو دستی تسلیم حشد شعبی وحشی، گردان عراقی سپاه پاسداران ایران کرده است. مردم خاورمیانه همیشه قربانی بند و بست های منطقه یی و بین المللی شده و می شوند و این مردم تا زمانی که سرنوشت خود را به دست نگیرند، و نیروهای مقاومت توده یی از دل جامعه و از میان اقشار پایینی جامعه تشکیل ندهند، هر گونه تغییر و تحول در جامعه با الترناتیو سازی های ارتجاعی در تقابل با منافع انان خواهد بود.

مردم کرکوک شاید بیشتر از مردم دیگر مناطق، زجر اوارگی و بدبختی و جنگ خانمان سوز قومی و عشیره یی را تحمل کرده اند و از دوران صدام حسین فاشیست، ما شاهد پروسه ی تعریب این شهر و اسیمیله کردن مردم کرد بودیم. مردم با گوشت و پوست و استخوان سیاست های راسیستی، فاشیستی و اسمیلاسیون را لمس کرده اند. مردم این شهر از اقوام مختلفی هستند و علیرغم اینکه چاه های نفت این شهر چهل درصد بودجه ی کل عراق را تامین می کنند، خود در فقر و محرومیت مطلق زندگی می کنند و در کنار مردم محروم ما شاهد شکل گیری یک الیگارشی خونخوار هستیم که در نتیجه ی فساد مطلق در سیستم حکومتی حاکم عراق و کردستان، برای خود کاخ هایی از جنس کاخ های فراعنه درست کرده اند. در بین تمام شهرهای عراق، می توان گفت که جنبش کمونیستی و کارگری با تعابیری که خودشان از کمونیسم دارند در این شهر قوی تر است و بافت کارگری شهر علیرغم تبلیغات راسیستی و ناسیونالیست نیروهای مختلف، نوعی اگاهی طبقاتی و کارگری تولید کرده است. مردم این شهر هنگامی که فرار ملیشیایی وابسته به اتحادیه ی میهنی و خالی کردن سنگرها را مشاهده کردند، خود در سطح وسیع دست به اسلحه برده و نیروهای ی پ گ و پ ک ک هم از سوریه خود را به کرکوک رسانده اند، تا در مقابل این توحش ایستادگی کنند. جنگ امپریالیستی رژیم ایران و رژیم دست نشانده ی مرکزی عبادی و حشد شعبی علیه ی مردم این شهر اغاز شده است و مردم قهرمان بدون اتکا و اعتماد به نیروهایی که همواره انان را فروخته اند، فرمان مقاومت و سازماندهی خودجوش داده اند. صدها هزار خانواده و زن و بچه و پیر و جوان شهر را تخلیه کرده اند و به سمت سلیمانیه و اربیل و دیگر شهرهای کردستان در حرکت هستند. نیروهای ملیس خودجوش در شهر در حال مقاومت هستند.

ما به عنوان یک شبکه ی رادیکال و کمونیست ایرانی در ایران و خارج کشور، در کنار مردم کرکوک هستیم و از مقاومت توده یی مردم دفاع کرده و نیروهای ناسیونالیست و قومپرست کرد حاکم در کردستان عراق را دشمن اصلی مردم کردستان میدانیم و از مردم خواستاریم که با دست بردن به اسلحه، جلو فجایع انسانی بزرگ را بگیرند و کرکوک را به گورستان حشد وحشی تبدیل کنند. مقاومت قهرمانانه ی مردم کوبانی و پیر و جوان در مقابل داعش وحشی، مقاومت مردم شنگال، مقاومت نیروهای مردمی در شمال سوریه و غیره تجاربی هستند که پیش روی مردم کرکوک هستند و مردم کرکوک می توانند از این تجارب ارزنده بهره بگیرند و با در هم کوبیدن نیروهای وحشی و فاشیستی اسلامیستی وابسته به حکومت مرکزی و بیرون راندن نیروهای ناسیونالیست و عشیره یی کرد از شهر، حکومت خود را مستقر کرده و تثبیت نمایند و به نیروهای ناسیونالیست کرد اجازه ندهند، که بار دیگر وارد این شهر شوند.

زنده باد مقاومت توده یی در مقابل حشد شعبی و جمهوری تروریست و فاشیست اسلامی ایران و عراق

نابود باد ناسیونالیسم کرد و احزاب عشیره یی و قومپرست

هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال

16.10.2017

!هونەر یان شێواندنی هونەر

 

هونەر، موسیقا، وێژه و ئەدەبیات و:هتد لەو بوارانەن کە تەنیا بە وەرچەرخاندنی نووکی خامە  یان کەڵک وەرگرتن لە واژەیەک، دەتوانی مرۆڤی شۆڕشگێڕ بگۆڕێ بە مرۆڤێکی کۆنەپەرست و دواکەوتوو. مۆسیقای ئێرانی و بە گشتی رۆژهەڵات و تەنانەت ئیسپانیۆلی و ئینگلیسی و ئاڵمانی و…لە بەستێنی جینسی و سێکسیدا چەقیان بەستووە. مۆسیقای پێرمیتۆ و لاواز لە ئوروپادا لایەنگری زۆری هەیە. هەر ئەوەندە بەسە کە ئاوازی راپ بچڕی و مۆسیقای راپ و بە تایبەت ئەگەر لایەنی مێینە تێیدا زەق بکرێتەوە، بە جۆرێک لە ئوروپادا ناوازە دەبێ و لایەنگر لە دەوری خۆی کۆدەکاتەوە کە لە چاوتروکانێکدا ناو و ناوبانگێکی گەورە بۆ خۆی دەستەبەر دەکات، بەڵام ئەو هونەرمەندانەی کە پەنجە دەخەنە سەر بابەتە گرینگ و هەستیارە کۆمەڵایەتیەکان و ململانێ چینایەتیەکانی کۆمەڵگا نیشان دەدەن و هەوڵ دەدەن ناکۆکیە چینایەتیەکان، هەڵاواردنی جینسی و رەگەزی لە هونەرەکەیاندا رەنگ بداتەوە، کەمترین بیسەر و لایەنگری بۆ پەیدا دەبێت و لە پەنا کارە هونەرییەکەدا بێگومان دەبێ پەنا بۆ کاریتر بەرێت.
بارودۆخی روژهەڵاتی ناوەڕاست لەو بوارەدا ئاڵۆزتر و نالەبارترە. ئەوەی من لەو بابەتەدا هەوڵ دەدەم ئاماژەی پێبکەم مۆسیقای شێوا و بێ دەر و پەیکەری کوردییە. لە نێو خوێنەرانی کورددا رەنگە کەمتر کەسانێک هەڵکەون کە مۆسیقای شۆڕشگێڕانە و بنەڕەتیان بەرهەم هێنابێت. بە هەڵکەوت کەسانێک بەرچاو دەکەون کە لەو بەستێنەدا مەسەلە کۆمەڵایەتی و چینایەیەکانیان تاو و توێ کردبێت، بەڵام بەڕێژەیەکی بەرچاو و بە لێشاو کەسانێک دەبینی کە شیرازەی هونەریان لە گرێژنە بردووە و ناوی “هونەرمەندیان” لەسەر خۆیان داناوە کە بەداخەوە بێجگە لە ورووژاندنی هەستی هەوەسبازانە و سووکایەتی بە کەسایەتی ژن، هیچیتری تێدا بەدی ناکەی. لە کوردستانی ئێران بەو جۆرە کەسانە دەوترێ “لۆتی”. پێناسە کردنی لۆتی بە هونەرمەند سووکایەتی بە هونەری راستەقینەیە. نموونەی ئەو جۆرە لۆتیانە کە سەرتاسەری گۆرانیەکانی سووکایەتی و بێ رێزی بە ژنانە، کەسێکە بە ناوی عەزیز وەیسی، “هەرمێ و هەڵووژە و قەیسی”!. ئەو بە ناو هونەرمەندە! کە بچووکترین کێشە و ناکۆکی لە گەڵ کۆماری ئیسلامی نەبووە و نیە، نزمترین و دژی ئینسانیترین و رەوشتی دزێوی کۆنەپەرستانە و مەزهەبی و خڕوقاتی هەوەسبازانەی پیاوێکی سووک و  چروک لە چوارچێوەی ئاوازێکی ژاراوی دەرخواردی خەڵک دەدات و لایەنگرانێکی زۆری لە نێو کۆمەڵگای دواکەوتوو و عەشیرەیی کوردستانی ئێران و عێراق و هەتا رادەیەکیش لە بەشەکانی دیکەی کوردستان بۆ خۆی دۆزیوەتەوە. شایانی باسە کە سەدان هەزار سی دی و دی ڤی دی عەزیز وەیسی لە کوردستانی عێراق فرۆشراوە و عەقڵی خێڵەکی و عەشیرەیی ئەو ناوچەیە، رۆڵی گەورەی لە ساماندار بوونی ناوبراو هەتا ئاستی میلیۆنێڕی گێڕاوە.
بۆ نموونە عەزیز وەیسی لە گۆرانیەکانیدا سووکایەتی بە بێوە ژن دەکات و بە دەستی دووی پێناسە دەکات و دەڵێ: “بێوەژنە دەستی دووە – بەدبەختی دەستی خەسووە” و کچێک کە لە پێش هاوسەرگیریدا پەیوەندی سێکسی گرتووە، بە شووشەیەکی شکاوی دەشوبهێنێ و لە روانگەی گەندەڵی ناوبراوەوە وەک کاڵا سەیری دەکات و نرخ و بایەخی نامێنێ. ئەو خڕوقاتە کۆنەپەرستانەیە دەخاتە چوارچێوەی ئاواز و موسیقا و دەرخواردی خەڵکی دەدات و خاڵی سەرنج راکێش و جێگای پرسیاریش ئەوەیە کە مرۆڤە بە رواڵەت پێشکەوتنخواز و لە راستیدا گێل و نەزانەکان، بەو گۆرانی و ئاوازانە هەڵدەپەڕن و دەکەونە هەلەکە سەما.
کارەساتی دڵتەزێنتر ئەوەیە کە ژنانی گۆرانی بێژی مێشک بەتاڵیش ئەوانە کاوێژ دەکەنەوە و وەکوو توتی دەمەلاسکەی ئەو ئاهەنگانە دەکەنەوە و بە چڕین و وتنەوە و دووبارە کردنەوەیان، گەورەترین سووکایەتی بە خۆیان و نیوەی کۆمەڵگای مرۆڤایەتی کە ژنانن، دەکەن.
کۆمەڵناسان لەسەر ئەو بڕوایەن کە کۆمەڵگای مۆدێڕن، چەند قات لە کۆمەڵگای سوننەتی و کۆن ئاڵۆزترە. بەڵام  زۆرجاران فەرهەنگ و کلتوری جەماوەری خەڵک، گۆڕان و وەرچەرخان لە کۆمەڵگای سوننەتییەوە بەرەو کۆمەڵگای مۆدێڕن، زیاتر ئاڵۆز و تێکچڕژاوتر لە کۆمەڵگای مۆدێڕنە، چونکە بە پێی وتەی دوورکهایم لەو هەلومەرجەدا کۆمەڵگا ناسەقامگیرە و گرفتە کۆمەڵایەتیەکان دێنە ئاراوە و سەرهەڵدەدەن. لە ئوروپا بەشێک لە خەڵک ئەوەیان سەلماندووە کە بڕوایان بە هیچ دینێک نیە و یان دیندارن.

لە ئوروپادا ئەوە سەقامگیر بووە کە کەسێک مافی ژن بە رەسمی دەناسێ یان بەرەسمی نایناسێت. بەڵام لە رۆژهەڵاتی ناوەڕاست، ئێران و کوردستان بارودۆخەکە جیاوازتر و پێچەوانەی ئەوەیە، کەسێک کە لە هەمان کاتدا ئارەق دەخواتەوە، نوێژیش دەکات و رۆژووش دەگرێت و بە پەیکێک لە ویسکیەکە بەربانگ دەکاتەوە و بەزەیی بە هیچ گیاندارێکی بێ زمانیش دانایەتەوە. کومونیزم دەکاتە رێبازی و تێئۆری بۆ دادەتاشێ و سەرفترە دەدا بە مەلای عاقڵ کورتی شاقەل درێژ و لە پرسە و سەرەخۆشیەکاندا دەنگی “فاتحە” دادانی دەگاتە پەڕپەرۆچکەی ئاسمان. کەسەکان لە ئێران ئیدیعای “پێشکەوتن و مۆدێڕنیتە” دەکەن، بەڵام ئاکار و کرداریان هیچ جیاوازییەکی لە گەڵ مەلایەک و ئاخوندێک نیە. باس لە ئازادی و یەکسانی دەکەن بەڵام بە ئاواز و موسیقای کۆنەپەرستانەی دژی ژن و بێ گوێدان بە ناوەرۆکی دەقی گۆرانیەکە دەکەونە سەما و هاوسەرەکەی وەک تەیرێکی بێ پەڕ و باڵ لە کونجی ئاشپەزخانەدا دەستبەسەر و وەک کۆیلەیەک رەفتاری لەگەڵ دەکات. باس لە مافی منداڵان دەکات و خۆی بە کومونیستی پوختە و پاڵاوتە دەزانێ بەڵام هیچ شەوێک نیە کە مناڵەکانی بە بێ لێدان و ئەزییەت و ئازاردان شەو بە رۆژ نەکەنەوە. بێگومان فەرهەنگ و کلتوری زاڵ بەسەر کۆمەڵگادا، فەرهەنگی داسەپاوی چینی باڵادەستە بەڵام لە کوردستانی ئێران لە مێژ ساڵە کە خەڵک دژی چینی دەسەڵاتدار و کۆماری ئیسلامین و خۆیان لەگەڵ ئەو دەسەڵاتە بە بێگانە و نامۆ دەزانن. ئیدیعا دەکەن کە پێگەی چەپ و کومونیزم لە کوردستانی ئێران بەهێزە!! بەڵام بەڕاست پرسیار ئەوەیە ئەوە چ جۆرە چەپ و کومونیزمێکە کە ناتوانێ بەگژ ئاژاوە گێڕان و تێکدەراندا بچێتەوە و فەرهەنگی خۆی سەقامگیر بکات. ئایا ئەو چەپ و کومونیزمە “بەهێزە”ی کوردستان ناتوانێ بەرادەی لات و لۆتیەکی وەک عەزیز وەیسی خەڵک لە دەوری خۆی بکاتەوە؟!

خەڵکانێک هەن کە حازرن لە پێناو گۆرانیە بێ ناوەرۆک و دواکەوتوانەکانی عەزیز وەیسی چاوپۆشی لە نانی شەوی خێزانەکەیان بکەن و پارو لە دەمی خاو و خێزانی بگرێتەوە، بەڵام بتوانێ سی دییەکی ئەو بکڕێت، بەڵام بەداخەوە ئەگەر سی دی و دی ڤی دی رێبەرێکی کرێکاری بڵاو بکەیتەوە و بیدەی بەخەڵک و تەنانەت پارەیەکیشی لەگەڵ بدەیتێ کە گوێی لێ بگرێت، بۆی گرینگ نیە و وەک مێشێکیشی میوان نەبووبێ وایە!! لەوانەیە بڵەن بارودۆخەکە لە بواری ئاسایش و ئەمنیەوە گونجاو نیە. ئەوە راستە بەڵام ئەمنیەتی بوونی بارودۆخەکە نابێ ببێتە پاکانە کردن بۆ ئەوەی کە گوێ لە خڕوقات و هاتەران پاتەرانی کۆنەپەرستانەی ئەو ئاواز و موسیقایانە بگرن کە بناخەی کۆمەڵگای پێ لە گرێژنە دەبەن و بوار بۆ لەش فرۆشی و سووکایەتی بە ژن خۆش بکەن.

موسیقای رەسەنی کوردی یان پەرە پێدان بە دەستدرێژی بۆسەر ژنان؟

هەڵاوارن و سووکایەتی بەژن، لە پەیوەندییە چیانیەتیەکان، دەرەبەگایەتی، سەرمایەداری و مەزهەب و عەقڵیەتی خێڵەکیەوە سەرچاوە دەگرێ. هەتا ٤٠ ساڵ لەمەوبەر کۆمەڵگای کوردستان پێکهاتەیەکی تەواو دەرەبەگایەتی هەبوو، پاش راپەڕینی ٥٧ پاشماوەکانی پەیوەندییە ئابورییەکانی دەرەبەگایەتی هەڵوەشایەوە، بەڵام فەرهەنگی دەرەبەگایەتی و عەشیرەیی هەتا ئێستاکەش قورسایی بە سەر کۆمەڵگادا دەکات. زۆرن ئەو کەسانەی کە ئێستاکەش لە کوردستان پاشگر و پێشگری شێخ و خان و ئاغا و دەرەبەگیان هەیە، خۆێنی خۆیان پێ لە کەسانیتر گەشتر و خۆیان بە مەزنتر دەزانن و خەڵک بە نۆکەر و ژێردەستەی خۆیان دەزانن. دە ساڵ لەوەپێش لە ئێران دراوسێیەکمان هەبوو کە خۆی بە شێخ و نەوەی پێغەمبەری ئیسلام دەزانی و جل و بەرگە سەوزە کۆن و بۆگەنەکەی دەدڕاند و پارچەیەکی بە نیشانەی پیرۆزی و تەبەڕوک و بەڵاگێڕەوە بە خەڵکی دەفرۆشت و دەیفەرموو! کە کچەکانی من تەنیا دەبێ لە گەڵ شێخ هاوسەرگیری بکەن. شایانی باسە کە ئەو جەنابە یەکێک لە مۆرەکانی ئیتلاعاتی ئێران بوو. پەیوەندی بەرهەمهێنان و فەرهەنگ و داب و نەریتی دواکەوتووانە، نەیار و ئۆپۆزیسیۆنی دواکەوتوو و هونەر و ئەدەبیاتی دواکەوتووانە بەرهەم دێنێت. هەر ئەوەندە بەسە کە سەر پێی بە نێو شەقام و کۆڵانەکانی شارەکانی ئێراندا پیاسەیەک بکەیت، بە گوێی خۆت هەزاران مەتەڵۆک و قسەی ناشیرین و سووکایەتی بە ژنان دەبیسی کە بۆ ئەو کەسانەی لەگەڵ ئەو فەرهەنگە ئاشنایەتیان نیە و زانیاریان کەمە، سەریان سوڕ دەمێنێت و دەحەبەسێن و بۆیان تەحەموول ناکرێت. قسەی سەری زمان و بنی زمانیان و وتە شیرینەکانیان، باس باسی پەیوەندی سێکسی و جووت بوونە و جنێودان کە ئەویش هەمیشە سووکایەتی بە ژنان و مێینە بوونی ئەوانە. بێگومان کاتێک کە کۆمەڵگا هەتا ئەو ئاستە کۆنەپەرست و دواکەوتوویە، کەسانی وەک عەزیز وەیسی دەبن بە هێما و کارێزما و نموونە. گەلێک گۆرانی بێژ هەن کە زیاتر لە ناوبراو دواکەوتووتر و کۆنەپەرسترن. حەسەن زیرەک کە لە کوردستان دەیپەرستن و یەکێک لە خۆشەویستانی خەڵکە، زۆربەی ئاهەنگ و گۆرانیەکانی بە سەر سینگ و مەمک و سمت و کۆئەندامی زاو و زێی ژنان هەڵدەڵێ و سووکایەتیان پێدەکات و تەنانەت زۆرجاران هەتا ئاستی ئاژەڵ نزمیان دەکاتەوە و لە یەکێک لە گۆتانیەکانیدا دەڵێ: “حەیفە بۆ ماینی کەحلان، سواری بێ گۆڵە بارگین”.

ئەو هەموو ناتەباییە چۆن چارەسەر دەکرێت؟!

مۆسیقا و ئاوازی کوردی بە تەواوی پیاو سالارانە و دژی ژنانە. دەوترێت کە لە کوردستانی ئێران کە رەوتی چەپ و کومونیزم لە بەشی باشوری کوردستان پێگەی قوڵی کۆمەڵایەتی هەیە و چالاکە، بەڵام هەر لەو ناوچەیە ئێستاش ژنان و پیاوان لە دوو ریزی جیاجیادا هەڵدەپەڕن و بڤەیە دەستی نامۆ بەریان بکەوێت! لە باکوری کوردستانی ئێران کە بە درێژایی مێژوو پێگەی حیزبی دێموکڕاتی کۆن و نوێ بووە و حیزبی دێموکڕات کە حیزبێکی تەواو کۆنەپەرست و دواکەوتوویە بە پێچەوانەی بەشی باشوری کوردستانی ئێران ژن و پیاو دەست لە نێو دەستی یەکتر و شان بە شانی یەکتر هەڵدەپەڕن و گەڕی رەشبەڵەک دەگرن. ئەگەر کومونیست بوون پێوانەیەک بۆ ئازادیخوازیش بێت، کەوابوو پێویستە لەو شوێنانە کە کومونیستەکان چالاکیان هەیە، رەوتی ئازادیخوازی بەرینتر بێت و ژنان ئازادانەتر هەڵس و کەوت بکەن و کەمتر بەربەست و ئاستەنگیان لەبەردەم بۆ بخوڵقێت و ئەگەر ناسیۆنالیزم و مەزهەبیش بە دیاردەیەکی کۆنەپەرستانە و دواکەتوو بزانین کەوایە دەبێ لەو شارانەی کە حیزبی دێموکڕات پێگەی کۆمەڵایەتی هەیە کە حیزبێکی ناسیۆنالیست و مەزهەبیە، ژنان زیاتر لە ئازادی بێبەش ببن!! کام یەک لە رێبەرانی حیزبە سیاسیەکان دەتوانن وڵامی گونجاو و ئوسولی بەو ناتەباییە بدەنەوە؟. رەوتەکانی چەپ و راستی ئێران و کوردستان تەنیا دەزانن بانگەشەی بێ بنەما بۆ خۆیان بکەن و خڕوقاتی بیر و زەینی گەندەڵی خۆیان دەرخواردی کۆمەڵگا بدەن. هیچ کومونیستێک بەدی ناکەم کە بە شێوەیەکی ورد و زانستیانە و بنچینەیی ناتەباییەکانی تاو و توێ کردبێت و تۆژینەوە لەسەر کێشە و گرفتە کۆمەڵایەتیەکانی ئێران و کوردستان بکات.

لە نێو کام یەک لە رەوتە سیاسیەکاندا، هەڵوێست و ئەدەبیاتی شۆڕشگێڕانە لە دژی ئاواز و مۆسیقا و بە گشتی هونەری دواکەوتووانە و گەندەڵی دژی ژن و دژی مناڵان، سەری هەڵداوە و بەرپەرچی ئەو رەوتە گەندەڵ و کۆنەپەرستانەی داوەتەوە.؟ ئەو چەپەی کە تەنیا رواڵەت دەبینێت و چاوەڕوانی موعجیزەیەکە و لە ئاسمانەوە گۆڕانکاری بەدی بێت، بە تەواوی لە گوێی گادا خەوتوون.

لە کۆتاییدا دەتوانم بڵەم کە خەبات لە دژی فەرهەنگ، هونەر و ئەدەبیاتی دواکەوتووانە و مەزهەبی، ئەرکی تێکۆشەرانی سیاسی نێوخۆی وڵات و خەباتگێڕانی حیزب و رێکخراوە سیاسیە چەپ و کۆمونیستەکانە و گرینگی نەدان بەو خاڵە و کۆمەڵێک مەسەلەی لەو چەشنە و هەروەها لە لایەکیترەوە هەوڵ و تەقالای رەوتی هەلپەرست و ناسیۆنالیستی وەک پ کا کا کە لەم دواییانەدا پڕوپاگەندە بۆ ئانارشیزم و سۆسیالیزمی دەرەبەگایەتی دەکات، لە پەیوەند لە گەڵ بچووکترین دیاردەکان، جەماوەری بوونی ئەو رەوتەی بە شوێنەوە بووە و دەبێت. من خۆم بە تەواوی دژی ئیدئۆلۆژی کۆنەپەرستانە و هەلپەرستانە و سۆفیانەی پ کا کا هەم و بەردەوامیش رەخنەکانی خۆم ئاراستەی دەکەم، بەڵام نابێ گومانمان هەبێت کە چەپ و کومونیزمی ئێران و کوردستان بۆ درێژە پێدانی خەبات و تێکۆشان لە کوردستانی ئێران، دەبێ داوای مۆڵەت لە پ کاکا بکات و ئەوەش بۆ ئەو رەوتانە بە مانای شکست و کارەساتە! بەرهەمهێنانی هونەری شۆڕشگێڕانە و پێشڕەو و رادیکاڵ و هەوڵدان بۆ خاشەبڕ کردنی هونەری دواکەوتووانە و لۆتیانە لە کوردستان، ئەرکی ئێستای ئەو کەسانەیە کە بیر لە داهاتوویەکی گەش و بەدی هاتنی یەکسانی و بەدوور لە هەرچەشنە هاڵاواردنێکی جینسی و رەگەزی دەکەنەوە. دەبێ لێبڕاوانە بەرپەرچی ئەو رەوتە ئاڵۆز و دواکەوتووانەیە بدرێتەوە و رەوتی کۆنەپەرست دەمکوت بکرێت و رەخنەی لێبگیرێت و لە هیچ هەلومەرجێکدا چاوپۆشیان لێنەکرێت. دەبا خەڵک کەمێک بیربکەنەوە و پێش ئەوەیکە بکەونە هەلەکە سەما، سەرنج بە ناوەرۆکی گۆرانیەکان بدەن و بزانن کە ئەوانە سووکایەتی بە خۆیانە یان نا؟!

نووسینی: حەسەن مەعارفی پور

وەرگێڕانی: بێستون

 

بیانیه ی هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال در مورد مهمترین حوادث خاورمیانه

نگاهی گذار به اوضاع منطقه

انچه براى كاپيتاليسم از ذره ى اهميت برخوردار نيست، منافع طبقه ى كارگر جهانى است. مستقل از مساله ى مليت،زبان،نژاد، مرز و جغرافياى سياسى، به عنوان برساخت هایی که محصول سیستم سرمایه داری و ایدئولوژی بورژوایی هستند، ناسيوناليسم و مذهب دو شالوده ى اساسى سيستم سرمايه دارى هستند، که برای بازتولید مناسبات نابرابر موجود در خدمت سیستم حاکم عمل کرده و به تحمیق بیش از پیش توده ها و از خودبیگانگی انسان کمک کرده و می کنند. این ایدئولوژی ها به عنوان ابزاری در درست طبقه ی حاکم هستند، كه همواره سرمايه دارى با بهره گیری از ان در تلاش بوده و خواهد بود كه ايدئولوژى خود را به طبقه ی کارگر و ستمکشان تحمیل کند و جهت پيشبرد منافع اقتصادى،سياسى و اجتماعى خود از ان استفاده کند.
سرمايه دارى با برنامه ى هاى سيستماتيك و حساب شده اش همواره از طريق تبليغ و ترويج خرافات مذهبى و ناسيوناليستى و تحريك عرق ملى، طبقه ى كارگر و قشر زحمتكش جامعه را در سطح جهانى، از مسیر نبرد طبقاتی علیه سیستم منحرف ميكند و از این طبقه، در نبرد ارتجاعى خود با ساير رقباى بورژوايى خود به عنوان سپر بلای سرمایه داری بهره بگیرد. ناسيوناليسم و مذهب و طرفداران اين تيپ و قماش هرگز قادر نبوده و نخواهند بود نسيمى از ازادى،رفاه ،ارامش،امنيت،صلح و دیگر نيازهاى انسانى جامعه ى جهانى را به ارمغان بياورند.

دونالد ترامپ فاشيست با سخنرانى هاى ديوانه وارش بار ديگر چوبى در لانه ى زنبور شوينسم عرب و فارس فرو كرد و بهانه ى دست اين دار و دسته ها داد كه بار ديگر تفکرات ناسیونال شوينيستى خود را به شکل استفراغ فاشیستی بالا بياورند و زير سر دادن شعار هاى شوينستى، طبقه ى كارگر عرب و فارس را بر عليه ى همديگر تحريك كنند. نامبردن از خليج به اسم ” خليج عرب”، چنان بهانه ى دست احزاب و نيروهاى ناسيونال شوينستى ايرانى داده است كه تمام جناح هاى فاشيسم ايرانى از شاخه ى جمهورى اسلامى تا سلطنت طلبان گرفته، دست همپیمانی و اتحاد به يكديگر داده و حمايت و پشتيبانى خود را براى دفاع از حفظ نام و اعتبار “ملی”، خلیج “فارس” اعلام كردند. براى نمونه ميتوان به عكس العمل پان ايرانيست ها، شوينيست هاى فارس اريايى اشاره كرد كه با نوشته نامه نگارى و گلايه كردن از ترامپ فاشيست، نارضايتى خود را جهت مواضعش اعلام داشته اند. بدنبال همين مواضع شاهد گلايه ها و دلخورى اريايى ها از يكطرف و از طرف ديگر موج شانتاژ و توهين جماعت اريايى در فضای مجازی به اعراب و غیره هستيم. موضوعى كه ترامپ رئیس جمهور فاشیست امریکا به ان اشاره کرد، موجب حساسيت فاشيست هاى ايرانى شده است. ترامپى كه تا ديروز الگوى دمكراسى خواهى براى اسهال طلبان “إصلاح طلب”و سلطنت طلبان، در پوزیسیون بود ، امروزه مايه ى ناراحتى و گلايه كردن اين عده اى بيمار سياسى شده است. این توهم مالیخولیایی راسیستی طبقات حاکم به شکلی خود را در بین اقشار و طبقات تحت ستم بازتولید می کند، که انگار اگر خلیج “فارس” و نه عرب باشد، طبقه ی کارگر ایران رها خواهد شد! طبقه ى كارگر عرب و ايرانى بايد به اين مساله واقف باشد كه در واقع اين موضع ترامپ كه كاملا برنامه ريزى شده مطرح شده است،دام ديگرى است كه بار ديگر مبارزات بر حق طبقاتى شان را به حاشيه می راند. مساله ترامپ و دولت فاشيست امريكا خليج عربى يا فارس نيست، بلكه تحريك احساسات قومپرستانه و میهن پرستانه برای دامن زدن به جنگ قومی بر سر کشمکش های خاورمیانه و تقسیم این منطقه در امتداد پروژه های امپریالیستی امریکا و غرب و برای دستیابی به منابع اولیه ی ارزان است.
امریکا، عربستان سعودى، اسلام سلفی در خاورمیانه، ناتو و دیگر خونخواران جنگ طلب در یک جبهه قرار گرفته و جمهوری اسلامی هم در جبهه ی مخالف سیاست های امپریالیستی خود را زیر نام گسترش اسلام شیعی در خاورمیانه دنبال می کند و عملا با تمام اختلافاتی که دارند، در جبهه ی روسیه قرار گرفته است. ایران در سوریه به بزرگترین حامی نیروهای اسد تبدیل شده است و عملا در چند سال گذشته مانع سقوط دولت فاسد و خانواده ی فاشیست اسد شده است. در عراق بعد از حمله ی امریکا توانست هژمونی را به دست بگیرد و جای امریکا را تنگ کند، امروز از طریق عبادی و لیست شیعه و حشد شعبی منافع امپریالیستی خود را دنبال می کند و به صورت غیر مستقیم در حال تدارک حمله به کرکوک و شروع جنگ است.

موضوع رفراندوم در كردستان عراق و حوادث پس از ان

به دنبال رفراندوم در كردستان عراق و راى ٩٢٪‏ ى مردم كردستان به تشكيل دولت مستقل كوردی، همانطور که پيش بينى ميشد، با عكس العمل شديد و حساب شده اى دول غربى بطور عام و دولت مرتجع مركزى عراق، دولت فاشيست اسلامى اردوغان و جمهورى فاشيست اسلامى ايران بطور اخص روبرو شود. بعد از اعلام نتايج اراى مردمى بلافاصله دول نامبرده اعلام كردند كه بهيچوجه اجازه نخواهند خواست دولت مستقل كردستانى در جغرافياى سياسى منطقه شكل بگيرد و عراق تجزيه شود. سفر اخير اردوغان به ايران، نشست های ديپلماتيك سران رژيم فاشيست اسلامى ايران با روساى مركزى دولت عراق ، همگى دال بر اين موضوع بود كه انها سر اين مساله اتفاق نظر داشتند و اعلام كردند كه،ما مخالف تشكيل دولت كردى هستيم.
چند روز بعد از اعلام نتايج رفراندوم ،دولت جمهورى فاشيست اسلامى ايران نيروهاى خود را به مناطق مرزى روانه كرد و تحت لواى مانور بمناسبت دفاع “مقدس”، غير مستقيم آلارمی به مردم كردستان عراق داد كه فكر دولت مستقل كردستانى را از ذهنشان بيرون كنند،در غیر این صورت خطر جنگ دامنشان را خواهد گرفت.
انچه بديهى است ،اين مساله است،كه در حال حاضر دولت عراق، به امر و فرمان خامنه اى و قاسم سليمانى جنايتكار، شبه نظاميان شيعه ” حشد شعبى” را زير نظارت نيروهاى سپاه پاسداران روانه ى شهر كركوك كرده است. در رسانه ها و شبكه هاى اينترنتى شاهد هستيم ،كه بر اين مساله تاكيد ميشود كه امكان جنگى خانمان سوز در اين شهر بر عليه ى پيشمرگان كرد و مردم شهر كركوك در شرف وقوع است. بدون شك شروع درگيريها بار ديگر منجر به دخالت بيشتر دول مرتجع و تروريست پرور غربى و منجمله امریکا در منطقه خواهد شد. ما ضمن اينكه حمايت و پشتيبانى خود را از جامعه ى كردستان و طبقه ى كارگر كردستان اعلام ميداريم ،همزمان نيز بر اين عقيده پايبند هستيم، كه در صورت اجبار ،مقاومت و ايستادگى مردم كردستان عراق “مستقل از ميليشياى بارزانى و طالبانى” بر عليه ى جنگ تحميلى و اشغالگرانه، يك امر حياتى است و انتخابى جز از اين به منزله ى به خاك و خون كشيدن مردم شهر كركوك و جامعه ى كردستان عراق است. ما بخوبى ميدانيم كه در صورت وقوع اين جنگ، که ابزارى براى قدرت طلبى و سهم خواهى بيشتر دول منطقه است و در اخر منفعت و سودش به سود حاکمان است. انچه براى طبقه ى كارگر باقى ميماند فقر و فلاكت و بيكارى در سطح وسيع است. تنها يك وظيفه در مقابل طبقه ى كارگر و جامعه ى كردستان قرار دارد و ان اينست كه بايد متحد و يكپارچه قدرت خود را براى نابودى و سرنگونى طرفين جنگ یعنی حاکمان کردستان و حشد شعبی و جمهوری اسلامی جنایتکار بكار بگيرند. ميليشياى كردى و حشد شعبى و سپاه پاسداران هر دو جناح سر و ته يه كرباسند و منافع مشتركى با هم دارند. انان دشمنان اصلی مردم کردستان هستند و هیچ ربطی به منافع توده ی مردم ندارند.

مردم بايد با اراده ى پولادين و انقلابى شان پوزه ى اين مرتجعين از گور برخواسته را بر خاك بمالند و منطقه ى را به جهنمى براى ميليشياى مرتجع دست پرورده ى غرب، امريكا و جمهوری اسلامی تبديل كنند. براى نابودى هرگونه توحش،جنگ،تفرقه افكنى،اواره شدن ميليون ها انسان در منطقه و سطح جهانى راه گريزى جز اين وجود ندارد كه مردم و طبقه ى كارگر در سطح منطقه ى متحدانه در سنگر مقاومت جاودانه،از منافع برحق و انسانى خود دفاع نمايند و اجازه ندهند بيش از اين دول غربى و كشورهاى مرتجع منطقه در تعيين سرنوشتشان مداخله نمايند.

لازم به ذكر است كه ما نه تنها مخالف نابودى و ريشه كن شدن جريانات فوق ارتجاعى اسلامى،مذهبى،ايدئولوژيكى،كاپيتاليستى نیستیم،بلکه دخالت ناتو در منطقه را اشغالگری اشکار می دانیم و همزمان مخالفت خود را با نيروهاى مزدور و ضد بشرى جناح بارزانى و طالبانى ابراز ميداريم. انچه مسلم است سناريوى سياهى است كه منطقه را بيش از هر دوره ى ديگرى مورد تهديد قرار داده و در اين میان، ميليشياى بارزانى و طالبانى نيز به عنوان مزدوران و چاكران بورژوازى جهانی و منطقه یی، وظيفه و خوشخدمتی خود را در طول ٢٧ سال اخير به نحو احسن پيش برده اند و انصافا ميتوان گفت كه در برهه هاى مشخصى از تاريخ روى دول تروريست پرور غربى را سفيد كرده اند. جناح هاى طالبانى و بارزانى ديكتاتور به عنوان مافياى و شرکت های اقتصادى-سياسى-مذهبى دست اوردى جزء فقر و فلاكت،اوارگى،بيكارى،سركوب و قتل عام كمونيستها،كشتار مخالفين سياسى مستقل از هر نوع گرايش سياسى-دينى و حزبى، سر به نیست کردن روزنامه نگاران در كردستان عراق، ترور پيشمرگان و فعالين سياسى احزابى همچون حزب دمكرات كردستان ايران و كومله و ساير احزاب كردستانى و ايرانى، کشتار زنان، خدمت به افزايش چشمگير امار زنان تن فروش در اثر فقر و فشار اقتصادى و صدها اقدام سياه ديگر نداشته اند. مردم مبارز و انقلابى و قبل از همه طبقه كارگر در همان حال كه بايستى نيروهاى غربى را با خاك يكسان كنند،در كنار ان بايد خواهان سرنگونى و براندازى حكومتى باشند كه اين دو جناح مرتجع در سه دهه ى اخير پايه گذارى كرده اند،چيزى كه مستلزم يك اينده ى روشن است و بدون ان، جامعه ى كردستان هرگز روى ارامش، اسایش،خوشى و رفاه را به خود نخواهد ديد.
طبقه ى كارگر كردستان بايد با برافراشتن پرچم سوسياليسم و انقلاب و با سر دادن شعارهاى راديكال و انقلابى ،خود را از شر اين جريانات قومپرست عشیره یی، مافیایی و شرکت های دست نشانده ی امپریالیسم جهانی، براى هميشه خلاص كند و انان را به زباله دان تاريخ بسپارد. همين سپاه پاسداران كه امروز دوش به دوش حشد شعبى و جريانات اسلامى مرتجع و خونخوار ،تانك ها و نيروهاى خود را بر عليه ى جامعه ى كردستان به كار گماشته است، يار و ياور قديمى و چند دهه ى دو مافياى سردمدار مافياى طالبانى و بارزانى” تا به امروزه بوده است. قاسم سليمانى تروريست و جلاد تا ديروز از ديدگاه ناسيوناليسم كوته فكر و مرتجع كردى ، مظهر مقاومت و ايستادگى بر عليه ى داعش و احزاب تروريست اسلامى در منطقه محسوب ميشد.
براى نمونه ميتوان به سخنرانى محمود سنگاوى اشاره كرد،كه در ان ياداور شد ،كه در تاريخ كردستان چهار مرد” به قول خودش” مثل قاسم سليمانى را نميتوان يافت. تا انجا كه منافع رژيم جلاد اسلامى ايران با مافياى بارزانى و طالبانى در يك جوى ميرفت ،شاهد حتى كوچكترين نقدى از جانبشان بر عليه ى قاسم سليمانى تروريست و رژيم فوق مرتجعش نبوديم. ولى امروزه كه قاسم سليمانى اقدام به چنين عملى كرده است،ناسيوناليسم از خواب برخواسته ى كردى بحث از جنگ و مقاومت ملى بر عليه ى قاسم سليمانى و سپاه پاسداران و حشد شعبى بر زبان مياورد. انگار فراموش كرديد كه مسعود بارزانى و جلال طالبانى (گور به گور) به دفعات مكرر رژيم سرمايه دارى اسلامى ايران را دوست و برادر جامعه ى كردستان معرفى ميكردند. انگار فراموش كرد ه ايد كه همين جلال طالبانى دست تمامى ديكتاتورهاى پيشين و كنونى منطقه و غربى را با افتخار بوس ميزد. انگار فراموش كرديد كه همين جلال طالبانى يكى از عاملين اصلى در مساله ى استفاده از سلاح شيميايى در حلبجه بود. جلال طالبانى بعد از اين واقعه ى خانمان سور با نهايت وقاحت ابراز داشت كه اى كاش دو حلبجه ى ديگر وجود داشت. انگار يادتان رفته كه با همكارى و توطئه طالبانى بود كه سپاه تروريست پاسداران نيروهايش را بر عليه ى پيشمرگان حزب دمكرات كردستان ايران روانه شهر كويه كرد.
اعزام نيروهاى همين سپاه پاسداران به قلب شهر هولير (اربیل) در سال هاى 1996 و ترور چند صد پیشمرگ کومه له و حزب دمکرات و دیگر احزاب اپوزیسیون ایرانی در کردستان عراق به دست جمهوری تروریست اسلامی، با همکاری احزاب ناسیونالیستی کردی حاکم در کردستان عراق و چراغ سبز انان صورت گرفته است.

رفراندوم بارزانى و دنباله رو هاى سياست هاى ناسيوناليسم كرد

مسعود بارزانى كه در ماه قبل با به نمايش گذاشتن مضحكه ى به اسم رفراندوم با شعور اجتماعى و سياسى مردم كردستان بازی کرده و به معناى كلمه، توده ی مردم را بازيچه ى دست خود قرار داد و با اعلام تشكيل دولت مستقل كردى خود را به كاريزماى بدون چون و چراى ناسيوناليسم كرد و چپ غير كارگرى مبدل كرد، از زوایه کمونیسم و منافع طبقه ی کارگر شدیدا زیر سوال است. بدنبال موضوع رفراندوم از جانب شخص بارزانى ديكتاتور ،شاهد ان بوديم كه نيروهاى فوق ارتجاعى مذهبى و ناسيوناليستى و چاكر منش غربى نيز در به تحريف كشاندن شعور جامعه ى كردستان عراق ،ايران ،سوريه و تركيه نقش خود را به خوبى ايفا كردند. نمايشى كه موجب نمايان تر شدن چهره ى کریه ی جريانات نامبرده شد و دست اين قبيل جريانات را بخوبى رو كرد. مسعود بارزانى با سياست عوام فريبانه اش نه تنها به هدف مورد نظر خود رسيد،بلكه در بين احزاب به اصطلاح “كمونيست”هژمونى خود را به تثبیت کرد. طبقه ى كارگر كردستان هرگز فراموش نخواهد كرد كه احزاب چپ نمایی چون حزب كمونيست ايران،حزب كمونيست كارگرى،حزب كمونيست كارگرى-حكمتيست” براى عقب نماندن از قافله ى بارزانى و حزب طالبانى ،چه جنجال و تبليغاتى را به راه انداخته بودند. به معناى كلمه ميتوان گفت اين جريانات نيز همانند احزاب ناسيوناليست كردى بمثاله ى خارى در چشم طبقه ى كارگر كردستان بشمار مى ايند و برای همیشه به جریاناتی خرده بورژوایی و راست تبدیل شدند. همانطور كه لنين بدرستى در جواب به كائوتسكى اذعان ميكند،كه اينان در تئورى كمونيست و در خوش بينانه ترين حالت در عمل انقياد ماركسيسم هستند. حزب كمونيست كارگرى كردستان عراق را نيز نبايد فراموش كرد كه انصافا سنگ تمام گذاشت و به سیاه لشکر بارزانی تبدیل شد.

مخالفين مساله ى رفراندوم و مواضع متفاوت

در روزهای اخير شاهد گسترش موج مسموم و لمپن مابانه از جانب چاكر منشان بارزانى ديكتاتور بوده ايم،كه در نهايت گستاخى هر مخالفی با پروژه ی رفراندوم را نوكر منش و جانبدار حشد شعبى و سپاه فوق ارتجاعى پاسداران قلمداد ميكنند. وقاحت و گستاخى هم حد و مرزى دارد. هر شخصيت سياسى كه يك ذره شعور و درايت سياسى داشته باشد بخوبى به اين مساله واقف است كه اين خزعبلات اتهاماتى پوچ و واهى بيش نيست. در واقع ميخواهند از يكطرف با تشكيل اتمسفر و جو نامسموم سياسى مخالفين خود را بدر كرده و از طرف ديگر حمايت و پشتيبانى شان را از دو مافياى بارزانى و طالبانى كه ثمره ى جز سيه روزى در سه دهه ى اخير براى مردم كرستان عراق نداشته اند لاپوشانى كنند. مخالفت ما با رفراندوم در كردستان عراق از زاويه ى منافع طبقه ى كارگر كردستان عراق و خود عراق بود و همان زمان نيز پيش بينى كرديم كه با اعلام تشكيل دولت كردى بيش از پيش مافياى بارزانى و طالبانى به سفره ى خالى طبقه ى كارگر و مردم زحمتكش يورش خواهند برد. همان موقع پيش بينى كرديم با اعلام دولت مرتجع كردى انبار باروت جنگ و خونريزى در عراق و کردستان ممکن است منفجر شود و خطر جنگ قومی را پیش بینی می کردیم. ما بارها اعلام کردیم که حق تعین سرنوشت ملل امر نیروهای بورژوایی نیست و بورژوازی از این مساله به دنبال بازتولید قدرت و هژمونی خودش است و سران حاکم در کردستان عراق چندین دهه است که این مساله را همچون استخوان لای زخم هر بار با یک تکان دادن، به درد اورده و درمان ان را همیشه به تاریخ های نامشخص موکول می کردند. ما اعلام کردیم که طبقه ى كارگر كردستان بايد واقف باشد كه نه تنها رفراندوم و دولت مستقل كردى هيچ ربطى به منافع طبقاتى شان ندارد،بلكه به گوشت دم توپ بورژوازى كرد و دولت ارتجاعى اقليم كردى منجر خواهد شد. بدون شك عاملين اصلى سه دهه ى سيه روزى جامعه ى كردستان و طبقه ى كارگر كردستان عراق مافياى بارزانى و طالبانى هستند، به همین خاطر نباید دشمن را اشتباه گرفت. دشمنان طبقه ی کارگر در کردستان طبقه ی کارگر عرب و غیر کورد نیستند، بکله حاکمانی هستند که راسیستی ترین، فاشیستی ترین و ارتجاعی ترین سیاست را به پیش می برند و مردم عادی را به جان همدیگر می اندازند. طیف ارتجاعی مخالف رفراندوم در کردستان عراق به رهبری شهسوار عبدالواحید یک جریان مشکوک سوپر ارتجاعی مزدور است و مخالفتش با رفراندوم هم شدیدا مشکوک بود. این طیف را نباید جدی گرفت و باید به ریششان خندید. مخالفت ما رفرادوم با مخالفت سطحی این جریان خرده بورژوایی مرموز و مزدور متفاوت است.

هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال

آلمان 15.10.2017

 

کوتاه در باره ی ترکیب کنگره ی سکولار دمکرات های ایرانی

22366618_10155715796682246_1320959150297889038_n

سکولار دمکرات های ایرانی یا ناسیونالیست های منزوی ایزوله و وطن پرست و پوپولیست!
تاکنون اسمی بی مسما تر از اسم “سکولار_دمکرات” نشنیده ام. عده یی مشنگ از اینجا مانده و از انجا رانده که در خارج کشور کسی انان را نه به رسمیت می شناسد و نه جدی می گیرد، کسانی که نه از پشت لپ تابشان فراتر می روند و نه روی زمین سفت کاری می کنند. عده یی وطن پرست پان ایرانیست به اضافه چهار پنج تا چپول سرخورده از کمونیسم و کارگر، مجموعه یی شاعر که به جای شعر پرت و پلا می نویسند و می توانستند به جای ضایع کردن ورقه ی کاغذ و سیاه کردن صفحه ی اینترنت، با کمی آب دهان، شامپو یا صابون کارشان را تمام کنند و به جای “تجاوز به مغزها”، احساسات فروخفته ی جنسی خود را در قالب استمنا بیان کنند و به رهایی برسانند. مجموعه ی لابی و فاشیست ایرانی که به فاشیسم ان هم از جنس خونی و بیولوژیکی ان معتقدند و در اروپا پای منقل و بافور کپک زده اند و هر گاه می خواهند تنهایی و هیچ و پوچ بودن خود را به کنار نهند فیلشان یاد هندوستان کرده و خود را از نژاد اریایی و خون پاک و مقدس ایرانی معرفی می کنند. مجموعه ی سرخورده از اسپرم مقدس خانواده ی شاهنشاهی، تعدادی چپول بی سر و پای بی ارزش و رسوا که کشتی شان به گل نشسته و نه تنها کمونیسم را کارگری نکردند، بلکه کارگران را ضد کمونیستی کردند، اینها ترکیب “کنگره ی سکولار دمکرات” های ایرانی بخوانید قهوه خانه ی سوسیال فاشیست های ایرانی است.
این فاشیست ها را باید رسوا کرد. اینها اغلب سناریو سیاهی، راسیست و مرتجع هستند و چهار پنج نفر شاعر و کمونیست رومانتیک مال جریانات کمونیسم کارگری که همواره دم از “کمونیسم دخالتگر” می زدند، الان به لیسیدن چکمه ی این طیف راسیست و پان ایرانیست افتاده اند.
ثریا شهابی باید از خودش خجالت بکشد و به گذشته ی خودش تف کرده باشد که در این جمع پان ایرانیست و پان فاشیست شرکت کرده است.
همیشه کمونیسم کارگری را جریانی خرده بورژوایی و پلاستیکی می دانستم و دورانی که در این جریان بنا به هر دلیلی ان هم به مدت بسیار کوتاه فعالیت داشتم، همواره خط دیگری را نمایندگی می کردم. این را تمام کمونیست کارگری ها هم می دانند، بی دلیل نبود دو جریان کمونیسم کارگری پلنوم کمیته ی مرکزی را به مباحث شخ من اختصاص می دادند و همواره اعلام می کردند خطی که من نمایندگی می کنم در چارچوب “کمونیسم کارگری و حکمتیسم” و غیره نیست. لازم به ذکر است که در بین نیروهای کمونیست کارگری کم نیستند کسانی که تمام مطالب من را قبول دارند، اما به خاطر ترس از برخورد رهبری باهاشون جرات لایک کردن این مطالب هم ندارند.

من این کمونیسم پلاستیکی را نمی خواهم. فعالیت و همکاری با فاشیست ها توهین به کرامت انسان یک انسان مترقی و کمونیست است. اگر کسی کمونیست باشد، با کله تو لجن فاشیسم شیرجه نمی برد.

حسن معارفی پور

کوبا در مسیر نئولیبرالیسم

روزنامه ی “لوموند المانی” مقاله یی در مورد تجدید نظر در و بازسازی “سوسیالیسم” کوبا که در اخرین شماره ی این نشریه ی المانی به اسم “کوبا سوسیالیسمش را به روز می کند”، منتشر کرده است، به بررسی پروژه های جدید اقتصادی در کوبا می پردازد. از نقطه نظر مارکسیستی و نقد اقتصاد سیاسی می توان هم به کوبا و هم به مضمون این مقاله نقد جدی داشت. مساله بر سر این است که کوبا در تلاش است مسیر سرمایه داری را در پیش بگیرد و در این مقاله هم به روشنی به ان اشاره شده است که هزینه ی مسافرت و اقامت و مشروبات الکلی (کوکتل مخیتو) در کوبا و هاوانا تفاوت چندانی با المان و دیگر کشورها ندارد. برای نمونه یک مخیتو در المان بین پنج تا هفت یورو است و در کوبا چهار و نیم یورو.
مساله ی دیگری که در این مقاله، جدا از ازاد سازی قیمت ها به ان اشاره شده است، مساله ی امکان خرید و فروش مسکن است. نزدیک به شش دهه است که مساله ی مسکن در کوبا از طریق واگذاری مسکن به تمام انسان هایی که نیازمند مسکن بوده، حل شده بود، اما با پروژه ی کاپیتالیزه کردن جامعه و مسکن، چیزی که بعد از هجوم سرمایه ی خارجی در قالب صنعت توریسم (هتل داری و رستوران داری) به کوبا سرازیر شد، از این پس کوبایی هایی که در این سیستم خرده بورژوایی و از طریق داد و ستد با خارج از کوبا یا مهمان داری و غیره، توانسته اند به دست بیاورند و با پول “سیاهی” که از طریق هتل داری و رستوران داری و گرفتن انعام از خارجیان و یا صنعت فحشا به دست اورده اند، مساکنی را تا قیمت هیجده هزار دلار امریکایی خرید و فروش کنند. این مساله می تواند خود به تعمیق شکاف های طبقاتی و نابرابری های اجتماعی بیش از پیش در کوبا و غیر قابل پرداخت بودن قیمت مسکن برای توده های بی چیز دامن بزند و دست خرده بورژوازی انگل برای انباشت بیشتر سرمایه و فشردن گلوی کارگران را باز کند. در اینده ی نه چندان دور ما شاهد خواهیم بود که مردم کوبا با تجربه ی پروژه های اقتصادی بورژوایی که هم اکنون از جانب دولت، زیر نام سوسیالیسم بولیواریستی قرن بیست و یکم به اجرا گذاشته می شود و نابرابری های اجتماعی و طبقاتی تعمیق می بخشد، به جای ماندن در کوبا مسیر مهاجرت های “غیر قانونی” را در پیش می گیرند و این به خودی خود برای وجهه ی این سوسیالیسم اتوپیستی و خرده بورژوایی حاکم در کوبا مضر خواهد بود.

مردم کوبا در طول پنج شش دهه ی اخیر طعم فقر و بحران اقتصادی و تحریم های اقتصادی را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده اند و یکی از دلایلی که این مردم همچنان در این کشور ماندگارند، “تقسیم فقر” بین مردم و نبود اشکال استثمارگرانه ی بورژوایی، به شکل و حدتی که در جهان خارج از کوبا وجود دارد، در کوبا بود، اما اگر فقرا و تهیدستان جامعه که قربانیان اصلی سیاست های اقتصادی شبه نئولیبرالی جدید در کوبا خواهند بود، با چشم خود این بازگشت قهقرایی به سرمایه داری و پذیرش الگوهای اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و شرکت های چند ملیتی را مشاهده کنند و متوجه شوند که دولت موسوم به سوسیالیستی، سیاست های اقتصادی بازار ازاد را در این کشور به پیش می برد، علیه دولت خواهند ایستاد و واکنش نشان خواهند داد. مساله ی نئولیبرالیزه کردن اقتصاد در کوبا، باعث تشدید اختلاف طبقاتی در میان فقرا و اغنیا خواهد شد و همچنین مردم را در سطح وسیع به اعتراض و مبارزه علیه سیستم تحریک خواهد کرد و یا بخشا مسیر مهاجرت های “غیر قانونی” در اعتراض به این سیستم را در پیش خواهند گرفت.

بعد از عادی سازی روابط بین کوبا و امریکا ما مشاهده می کنیم که شمار سرمایه دارانی که برای سرمایه گذاری به کوبا می روند و در بخش های خدماتی و تولیدی و غیره مشغول سرمایه گذاری های کلان هستند، در حال افزایش است و در سال های اخیر کم نبودند سرمایه داران کانادایی، هلندی، المانی و ایتالیایی که در صنعت توریسم یعنی رشته هایی مانند هتل داری، رستوران داری و غیره بیشترین سرمایه گذاری های اقتصادی را در این کشور انجام داده بودند. هنوز امضای قرارداد پایان تحریم ها خشک نشده بود، که سرمایه داران بین المللی و سرمایه ی امپریالیستی شرکت های چند ملیتی به دنبال استثمار نیروی کار ارزان از قاره های مختلف وارد کوبا می شوند و در پی خرید هتل ها و کارخانجات تولید سیگار برگ و مشروبات الکی هستند. این مساله برای اینده ی کشوری که شش دهه در مقابل تحریم های اقتصادی، فشارهای سیاسی و جنگ روانی علیه مردم این کشور از جانب امپریالیسم امریکا و دولت های غربی دوام اورده است، می تواند ویرانگری را به دنبال داشته باشد. مردم کوبا باید به جای تن دادن به سیاست های ریاضت کشی اقتصادی و الگوی اقتصادی نئولیبرالیسم در پی ان باشند، که سوسیالیسم واقعا ناموجود را با مبارزات میلیونی خود به یک سوسیالیسم کارگری و کمونیسم اجتماعی برای اجتماعی کردن و اشتراکی کردن پروسه ی تولید تبدیل کنند.

یکی از بزرگترین مشکلات کوبا که در این مقاله ی لوموند هم به ان اشاره شده است، خرافاتی بودن مردم این کشور و اعتقاد به آیین مسیحیت است. مردم مذهبی مثل گله ی گوسفند هستند که همواره می توان برای انان چوپان گذاشت. عبور از خرافات مذهبی و کاتولیسیسم باید در برنامه ی چپ های رادیکال این جامعه قرار بگیرد و صلح با مذهب و ارتجاع باید در سطح وسیع به نقد کشیده شود.

هر انسان مبارزی که به یک زندگی انسانی تر فکر می کند و در تلاش برای تغییر این وضعیت ضد بشری به یک وضعیت مساعد است، باید حامی مبارزات مردمی و انقلابی در سراسر جهان و از جمله کوبا باشد و بازگشت قهقرایی به اقتصاد بورژوایی و پذیرش الگوی اقتصادی نئولیبرالی در کوبا را به چالش بکشد.

حسن معارفی پور

12.10.2017

تقرب انقلابی

ستارگان سرخ و سیاه ما

کوتاه در مورد دو نویسنده

الیور بساسنوت و میشل لوئی دو تن از فعالین سیاسی و تئوری پردازان جنبش چپ و انقلابی هستند که طی دهه های گذشته با فعالیت های سیاسی و تئوریک به عنوان نظریه پرداز در جنبش کمونیستی و انقلابی در فرانسه و سراسر جهان شهرت پیدا کردند.
لازم به ذکر است که هر دو نویسنده دهه های طولانی است که مشغول فعالیت سیاسی و تئوریک بوده و هستند. میشل لویی که معرف خوانندگان فارسی زبان است، او در سال های 1960 به جنبش تروتسکیستی پیوست و تاکنون فعالیت های سیاسی خود را ادامه می دهد.
الیور بساسنوت متولد 1947، شخصیتی شناخته شده در جنبش چپ در فرانسه از بنیان گذاران اصلی حزب ان پی ای و بعدها رهبر حزب این حزب یعنی (حزب جدید ضد سرمایه داری) شد.

در مورد کتاب
کتاب “نزدیکی” یا “تقرب انقلابی”، ستارگان سرخ و سیاه ماه، کتابی است که توسط الیور بساسنوت و میشل لوئی در سال 2014 به زبان فرانسوی نوشته و ترجمه ی آلمانی ان در سال 2016 منتشر شده است. در این نویسندگان به نزدیکی و همکاری جنبش کمونیستی و انارشیستی از گذشته تاکنون پرداخته و تلاش می کنند، از این طریق گفتمانی ایجاد کنند که نیروهای انقلابی سرخ و سیاه یا کمونیست ها و انارشیست ها بستر مناسبی برای فعالیت و همکاری مجدد در صحنه ی سیاسی را فراهم کنند. در این کتاب هر دو نویسنده تلاش می کنند جنبش های برابری طلبانه و ازادی خواهانه ی کمونیستی و آنارشیستی را از گذشته تاکنون بررسی کنند و کشمکش های درونی این گروه و در عین حال همکاری شان با همدیگر نشان دهند. در این کتاب “رهایی انسان” به عنوان مساله ی کلیدی هر دو جریان و جنبش کمونیستی و انارشیستی با تمام تفاوت هایی که این دو جریان با هم و همچنین در نگاه کردن به مفهوم رهایی انسان دارند، مورد بررسی قرار می گیرد و از موضع رهایی انسان به جنبش ها و کشمکش های اجتماعی نگریسته می شود و سعی می شود یک “گفتمان” “پلورالیستی” بین نیروهای چپ ( به ویژه کمونیست ها و آنارشیست ها) تولید شود، گفتمانی که سکتاریسم حاکم در بین این نیروها را حاشیه یی کند.
نویسندگان این کتاب به کشمکش ها و “اعدام های” “اخلاقی” انارشیست ها و کمونیست ها توسط یکدیگر از گذشته تاکنون پرداخته اند و نشان می دهند که چه در تئوری و چه در عمل تضاد و کنفلیکت های شدیدی بین این دو جریان وجود داشته است. برای نمونه به کتاب جوزف استالین “آنارشیسم یا مارکسیسم”؟ منتشر شده در سال 1907 اشاره می کنند، که در ان استالین انارشیست ها را دشمنان کمونیست ها معرفی کرده است.
همچنین اشارات دقیقی به تاریخ انترناسیونال اول و اتحاد و همکاری جنبش های انارشیستی و کمونیستی و همچنین کشمکش های انان کرده و بیرون انداخته شدن باکونین و گروهش از انترناسیونال اول و مهاجرت این گروه به امریکا و غیره را مورد بحث و بررسی قرار می دهند، اما هر دو نویسنده معتقدند که “پلورالیسم” فکری و تحمل یکدیگر برای پیشبرد اهداف ازادی خواهانه و رهایی بشر در بین چپ ها ضروری است.
در این کتاب در فصل اول به انترناسیونال اول و تجربه ی کمون پاریس پرداخته می شود و نشان داده می شود که چگونه کمونیست ها و انارشیست ها با هم در جنبش کارگری قرن نوزدهم همکاری تنگاتنگ داشته و اولین “دولت” کارگری جهان یعنی کمون پاریس در نتیجه ی همکاری این دو جریان سیاسی و جنبش اجتماعی یعنی کمونیسم و انارشیسم شکل گرفت. هر دو نویسنده به نقش فعال انارشیست ها و سوسیالیست ها در کمون پاریس و جنگ بی امان پرولتاریا علیه دولت می پردازند و با اوردن فاکت از کتاب مارکس “جنگ داخلی در فرانسه” نواقص اولین حکومت کارگری یعنی کمون پاریس را نشان می دهند. آنها همچنین نقش نوشته های مارکس و باکونین در جنبش کارگری در پاریس را که برای پرولتاریا که متشکل از کمونیست ها و سوسیالیست ها بود، به خوبی نشان می دهند و به نقش همکاری و کئوپراسیون بین این دو گروه یعنی انارشیست های لیبرتر و مارکسیست ها می پردازند و نقد مارکس به طرفداران پرودن را در اثار مختلف مارکس اشاره می کنند. همچنین به همکاری و رابطه ی نزدیک دختر بزرگ مارکس بعد از مهاجرت به امریکا با نیروهای لیبرتر هم اشاره شده است.
اول ماه می 1886 شیکاگو
یکی دیگر از موضوعاتی که دو نویسنده به ان می پردازند همکاری نزدیک کمونیست ها و انارشیست ها در اتحادیه های کارگری در امریکای شمالی و سازماندهی روز جهانی کارگر است. به دنبال تظاهرات اول ماه می در سال 1886 هفت نفر از سازماندهندگان این اعتراضات از اتحادیه های کارگری دستگیر و محکوم به مرگ شدند. اسامی به شرط زیر است: لویس لینگ با تی ان تی خودکشی کرد. آگوست سپیس، البرت پارسونز، آدولف فیشر و جورج انگل در یازده ی نوامبر 1887 با طناب دار اعدام شدند. آنان تنها به خاطر ایده هایی که داشتند کشته و شب نامه هایی که پخش کرده بودند، کشته شدند. ساموئل فیدلن و میشائل شواب هم دو نفر دیگر بودند که وحشیانه به قتل رسیدند.
آگوست سپیس هنگام اعدام و در اخرین لحظه پای چوبه ی دار این جمله را قبل از اعدام به زبان می اورد: “زمانی خواهد امد که صدای کسانی که سکوت کرده اند قدرتمند از صداهایی که در گلو ها خفه شده اند، می شوند.” بعد از گفتن این جمله جان می سپارد.
دو تا نویسنده به بررسی جنبش سندیکالیستی در امریکای شمالی که از لحاظ عملی تحت سیطره ی انارشیست ها بود، پرداخته و اعلام می کنند که انارکو سندیکالیست های امریکای شمالی اگرچه از راهکاری انارشیستی بهره می گرفتند، اما از لحاظ تئوری به شدت تحت تاثیر ایده های مارکس و مارکسیسم بودند.
انان همچنین به عروج سندیکالیسم در سال 1906 در فرانسه پرداخته و اتحادیه ی کارگری س ژ ت را نتیجه ی این جبش اجتماعی می دانند در فصل دیگر کتاب به بررسی انقلاب اسپانیا از سال 1936 تا 1937 و همکاری انارشیست ها و کمونیست ها می پردازند.
در فصل دیگر کتاب به جنبش جهانی و انتقادی پرداخته که در حال حاضر در جهان وجود دارد. در بخش های دیگر کتاب به بررسی انقلاب اکتبر و نقش بلشویک ها و کمونیست ها و مواضع رفورمیستی انارشیست ها می پردازند.
بخش دوم کتاب به بررسی تفاوت ها و شباهات انارشیست ها و کمونیست ها می پردازد. این تفاوت ها و شباهات از نقطه نظر تئوریک و جنبشی بررسی شده که چگونه انارشیست های انقلابی در واقع انارکو کمونیست ها و انارکو سندیکالیست ها با بهره گیری از نظریات رزا لوگزامبورگ از شورا به جای حزب صحبت می کنند و کمونیست ها تحت تاثیر مارکس و لنین از حزب طبقه ی کارگر صحبت می کنند و در عمل حزب را برای رهبری انقلاب ضروری می دانند. انارشیست های انقلابی اگرچه برخلاف پرودنیست های رفورمیست نقش انقلاب را برای رهایی انکار نمی کنند، اما تمام وظایف انقلابی را به جای حزب بر دوش اتحادیه و شورا می گذارند، اما کمونیست ها معتقدند که بدون حزب، شوارهای کارگری امکان قدرت گیری و حفاظت از قدرت سیاسی را ندارند. مساله ی دیکتاتوری پرولتاریا یکی از زمینه های اصلی اختلاف بین کمونیست ها و انارشیست ها از طیف های متفاوت است و توهم اتوپیایی انارشیست ها به رهایی بشر بدون سرکوب سرکوبگران همواره مورد انتقاد شدید کمونیست ها از جمله لنین قرار گرفته شده است.
در یک بخش دیگر کتاب به “تراژدی” کرونشتات که در ان در سال 1921 انارشیست ها توسط کمونیست ها از نقطه نظر من به درست و به موقع سرکوب شدند، مورد انتقاد قرار گرفته شده است و ان را به ضرر همبستگی بین کمونیست ها و انارشیست ها معرفی می کنند.
یک بخش کتاب به معرفی تئوری پردازان این دو گرایش می پردازد. بخش دیگر به بررسی مسائل سیاسی بین کمونیست ها و انارشیست ها می پردازد. بحث جمع یا فرد یکی از مباحث اصلی بین کمونیست ها و انارشیست ها از قدیم بوده است و جنبش انارشیستی را در بسیاری از مواقع تا حد فردگرایی مفرط لیبرالی پیش برده است. از طرف دیگر نویسندگان به “استالینیسم” و جنبش ها و دولت های موسوم به سوسیالیستی تا به امروز نقد دارند، که زیر نام منافع جمعی نقش فرد و خلاقیت های فردی را در اجتماع انکار کرده اند.
یک بخش فصل از کتاب در همین بخش به بررسی انقلاب بدون به دست گرفتن قدرت سیاسی؟! انچه انارشیست ها به دنبال ان هستند می پردازد و این ایده را شدیدا اتوپیستی معرفی می کند. در فصل دیگر در همین بخش به مساله ی اتونومی و فدرالیسم انچه که انارشیست ها همیشه به دنبال ان بوده اند پرداخته می شود، همچنین به برنامه ریزی دمکراتیک و خودمدیریتی پرداخته می شود و اعلام می شود که در واقع این ایده ها تا حدود زیادی به یک ایده ی کمونیستی نزدیک است. بخش دیگر به بررسی دمکراسی مستقیم و رپرنستاتیو (معرف) می پردازد و همچین به نقش اتحادیه و حزب و اختلافات بین مارکسیست ها و انارشیست ها سر این مساله پرداخته می شود. همانطور که اشاره شد تمام انارشیست ها مخالف تحزب هستند و تنها انارکو کمونیست ها و انارکو سندیکالیست ها هستند که نقش انقلاب و جنبش انقلابی را در عمل و تئوری می پذیرند. انان خواهان انند که تمام پروسه ی انقلاب را اتحادیه های کارگری و سندیکا به پبش ببرد و نقش حزب و جنبش و اعتراض خیابانی را به دوش سندیکا بگذارند، چیزی که مارکسیست ها ان را شدیدا و به درست رد می کنند.
در فصل اخر به مساله ی اکو سوسیالیسم و اکولوژی لیبرتر پرداخته می شود و کتابشان را با این پارگراف به پایان می رسانند: “ما امیدوار و معتقدیم _ و همانطور که در نتیجه ی این امیدواری، (امید به نزدیکی) این کتاب منتشر شده است، اکسیون نزدیکی در تئوری و عمل در روشنایی این دو جنبش انقلابی بزرگ در گذشته و حال و اینده اتفاق بیفتد و در روشنایی مارکسیسم و انارشیسم زیر پرچم سرخ و سیاه جنبش و تحرکات انقلابی به سرانجام خود برسد.” (میشل لوئی و الیور بسانسنوت)
حسن معارفی پور

توضیحاتی از خودم در مورد کتاب

من قصد داشتم این کتاب را به فارسی برگردانم و به میشل لویی قول داده بودم که کتابش را به فارسی ترجمه می کنم، در صورتی که به نفع جنبش چپ و کمونیستی در ایران باشد. در واقع اهمیت بخش هایی از این کتاب از نقطه نظر بازخوانی تاریخ ضروری است، اما چون ما در ایران شاهد تحرکات انارشیستی مانند اروپا نیستیم، سعی می کنم به جای ترجمه ی این کتاب به ترجمه ی متون بهتری که به جنبش کمونیستی در ایران خدمت می کند، بپردازم و اگر لازم باشد می توانم فصل هایی از این کتاب را که برای اطلاعات تاریخی نیروهای چپ و کمونیست در ایران ضروری است، ترجمه کنم. من با توجه به اینکه خوانش تروتسکیستی و لوگزامبورگی را زیاد به خوانش خودم از کمونیسم نزدیک نمی دانم، لذا ترجیح می دهم به ترجمه ی متونی بپردازم که بیشتر با خوانش خودم یعنی خوانش لنینی از کمونیسم نزدیکی دارند.
امیدوارم خلاصه نویسی از این کتاب و کتاب های دیگر به جویندگان دانش و حقیقت در ایران کمک کند.