بازی با سرنوشت پیشمرگان ممنوع

سازمان زحمتکشان کردستان ایران به رهبری عبداله مهتدی در معادلات سیاسی منطقه یی به همراه حزب دمکرات اقای هجری وارد یک قطب بندی کثیف منطقه یی و بین المللی شده است. قطب بندی ایی که هیچ ربطی به منافع توده های تحت ستم جامعه در ایران و کردستان ندارد، البته باید بگویم که از گذشته تا امروز، همیشه سازمان های و احزاب ناسیونالیست کرد مشغول استخوان لیسی برای حاکمیت جلاد و خونخوار تروریست جمهوری اسلامی بوده و تمام مطالبات و ارمان خود را در چارچوب حاکمیت بورژوایی و جمهوری جهل و جنایت فاشیست اسلامی دنبال و جستجو کرده و می کنند و همیشه دنبال سهم خواهی از جلادان حاکم در جمهوری اسلامی بوده و هستند. تاریخچه احزاب ناسیونالیست قومپرست کرد در دست بردن به کشتار و قتل عام کمونیست ها، پاک تر از تاریخ خونین جمهوری جناتکار سرمایه داری اسلامی و نئولیبرال فاشیستی نیست. حزب دمکرات کردستان ایران کمتر از جمهوری اسلامی در دست بردن به قتل عام کمونیست ها در کردستان دخیل نبوده است. احزاب ناسیونالیست کرد، هر زمانی که از حاکمیت تروریست جمهوری اسلامی یکدستی خورده اند، دست به دامان دولت های جنایتکار غربی و مرتجع ترین دولت های منطقه شده اند. معادلات سیاسی امروز در خاورمیانه تنها قطب بندی های منطقه یی نیست، بلکه یک قطب بندی جهانی بر سر دسترسی به ذخایر و منابع و مواد اولیه است، که دسترسی هر کدام از طرفین اتوماتیک هژمونی سیاسی و استراتژیک جهانی و منطقه یی را برای انان به دنبال خواهد داشت. همچنین دولت های منطقه هم حول این قطب بندی جمع شده و منافع خود را دنبال می کنند. احزاب و سازمان های سیاسی منطقه هم به عنوان محصول محیط اجتماعی و جامعه در این منطقه حول این قطب بندی ها مواضع متفاوتی گرفته و مستقیم و غیر مستقیم به یکی از قطب های ارتجاعی تعلق دارند. حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری هجری از همان ابتدا علیرغم کوبیدن بر دهل اصلاح طلبی و مبارزه ی رفورمیستی در چارچوب جمهوری اسلامی، مشغول بند و بست با امریکا از نئوکان ها گرفته تا این اواخر و فرستادن نامه به دونالد ترامپ فاشیست و روانه کردن هیات حجاج به عربستان سعودی برای گسترش روابط سیاسی با عربستان سعودی بوده و هستند. سازمان زحمکشان کردستان ایران به رهبری مهتدی که نزدیک ترین سازمان سیاسی به حزب دمکرات هجری است، تا این اندازه وقیحانه عمل نکرد و حداقل هیات حجاج روانه ی عربستان نکرد، اما سیاستی که سازمان زحمتکشان دنبال می کند تفاوت ماهوی با سیاست های حزب دمکرات ندارد و می توان گفت که سازمان زحمتکشان مهتدی کپی کمرنگ حزب دمکرات کردستان است.

ترور در تهران و تغییر معادلات سیاسی

ترور در طویله یی به اسم مجلس شورای اسلامی و لجن مال شدن گور خمینی گور به گور از جانب هر نیروی که باشد، نباید  کوچکترین برخوردهای پوپولیستی  از جانب چپ را به دنبال داشته باشد. چپ و کمونیست جامعه ضمن محکومیت اقدامات تروریستی اخیر از جانب دیگر تروریست ها علیه تروریسم جمهوری اسلامی ایران، این عملیات را به عنوان بهانه یی در دست حاکمیت در شرایط فعلی برای منحرف کردن اذهان عمومی از مبارزات جدی و دامن زدن به ایدئولوژی ارتجاعی میهن پرستی از جانب حاکمیت، ازییابی کند، اما چپ و کمونیسم جامعه نفس ترور را به هیچ وجه به عنوان یک تاکتیک انقلابی نباید رد کند. اتفاقا ترور انقلابی و سرخ می تواند در شرایط ویژه در مقابل تروریسم دولتی و انحصار ترور در دستان دولت، راهکاری بسیار انقلابی باشد، که می تواند بسیار کارساز باشد و به مبارزه ی رادیکال و تضعیف تروریسم دولت بیانجامد. ما باید ترور را به عنوان تاکتیکی که هر زمان لازم باشد، علیه سرکوبگران به کار بگیریم، بنگیریم  و ترور در سایه ی حاکمیت یکی از هارترین حکومت های منطقه، یعنی جمهوری اسلامی، ضرورتی است که تحت هیچ شرایط نباید به صورت کلی ان را رد کرد.

در مورد ترور در تهران می توان گفت که حاکمیت جمهوری اسلامی سال هاست مشغول پرورش نیروهای سلفیست اسلامیست، فاشیست و غیره در کردستان است تا بتواند این انگل ها را علیه کمونیست ها و علیه ترقی خواهی سوسیالیستی به کار گیرد. از طرف دیگر می توان به خوبی دید که در میان شاخه های مختلف حاکمیت منافع متفاوتی از جانب فراکسیون های اسلامی متفاوت نمایندگی می شود و این باعث شده است، که حاکمیت جلاد جمهوری اسلامی نتواند به صورت یکدست عمل کند. از طرف دیگر ازاد گذاشتن اسلامیست های تروریست های سلفیست ها برای ترور در روز روشن توسط دولت تروریست جمهوری اسلامی، دولتی که 39 سال است تروریسم را در منطقه گسترش می دهد، می تواند تاکتیکی از جانب حاکمیت باشد، تا تروریسم دولتی خود و امتداد این تروریسم را در خاورمیانه پیگیری و بازتولید کند.

جمهوری اسلامی در دامن زدن به تروریسم در خاورمیانه نقش عمده یی ایفا کرده است و می کند و می توان گفت یکی از پایه های اصلی تروریسم در خاورمیانه است، از طرف دیگر می توان گفت که تروریسم دولتی می تواند تروریسم غیردولتی را بازتولید کند. شما نمی توانید جان و مال مردم را با اتش تروریسم بسوزانید و به نابودی بکشید و از طرف دیگر انتظار داشته باشی که تروریسم دامن خودت را نگیرد. اگر حتی این فرضیه را کنار بگذاریم که جمهوری اسلامی دست تروریست ها را ازاد گذاشته است تا در روز روشن دست به ترور بزنند، می توان گفت که این عکس العمل یک واکنش کاملا عادی است و انتظار چنین راکسیون اگرسیوی علیه یک دولت تروریست و خونخوار مانند جمهوری اسلامی که از فلسطین و لبنان گرفته تا سوریه و عراق مشغول توسعه ی تروریسم است،  امری عادی تر از عادی است.

سازمان زحمتکشان و عبداله مهتدی

سازمان زحمتکشان کردستان در این وضعیت دنبال گرفتن ماهی خود از اب گلالود است. جمهوری اسلامی به بهانه ی برخورد به تروریسم هر نوع مقاومت مسلحانه ی برحقی را به شدیدترین شیوه ی ممکن سرکوب خواهد کرد و اتفاقا در چنین شرایطی که رژیم ملعون و تروریست اسلامی در پی ملیتاریزه کردن مناطقی است که صدای ازادی خواهی و برابری طلبی در طول چهل سال گذشته تا امروز در ان توسط این رژیم خفه نشده است. در حال حاضر باند عبداله مهتدی که شدیدا به جبهه ی ترامپ و شیوخ سعودی نزدیک شده است، در تلاش است از این وضعیت استفاده ی مطلوب و اپورتونیستی کرده و با به کشتن دادن چند تفنگچی حزب خود، از طرف پادشاه سعودی تشویق شود. بعید نیست که پادشاه سعودی هیاتی با چند صدهزار دلار ناقابل روانه ی اردوگاه سازمان زحمتکشان در کردستان عراق نکند تا از عبداله مهتدی به خاطر همسویی با جبهه ی عربستان سعودی، تشکر و قدردانی کنند!

عبداله مهتدی جدا از سیاست کثیفی که سال های سال است در پیش گرفته است، از لحاظ شخصیتی و فردی به عنوان یک فرد انسان بسیار اپورتونیست و مرموزی شناخته شده است، که مدام به دنبال پروژه های سناریو سیاهی است. عبداله مهتدی چند سال پیش خواهان بازپس گیری زمین های پدر فئودالش که در زمان تقسیم اراضی تقسیم شده بودند، بود. عبداله مهتدی در شهر لندن برای خود و خانواده ش خانه ی چند میلیون پوندی می خرد و با جان تفنگچیان سازمانش قمار می کند تا از طریق گرفتن پول از شیوخ سعودی و ترامپ فاشیست به سرمایه ی خود بیفزاید. عبداله  مهتدی اگر ذره یی شرافت دارد و اگر هنوز به مناسبات پوسیده ی فئودالی و اریستوکراتیک معتقد نیست، چرا بچه های خود را به همراه تیم “پیشمرگ” وارد ایران نمی کند و چرا فرزندان مهتدی در گرانترین دانشگاه های بریتانیا مشغول تحصیل باشند و پیشمرگان بیچاره قربانی این سیاست خبیث شوند!

جواب به این سوال که چرا رهبری احزاب سیاسی کردی یک مافیای کثیف و اریستوکراتیک شده است که انسان ها را به عنوان گوشت دم توپ برای خریدن “اعتبار” در جامعه و شهید خوری به کار می گیرند، می تواند تمام اعضای این احزاب و سازمان ها را به یک نقد رادیکال علیه سیستم فاسد رهبری و جنایتکار احزاب کردی برساند، که می تواند بند و بست این احزاب با دولت های مرتجع منطقه و جهان را زیر سوال ببرد.

من ضمن همدردی با خانواده ی این سه عضو سازمان زحمتکشان کردستان ایران، سیاست خبیث بورژوایی، ماکیاولیستی، سناریو سیاهی، ماجراجویانه و بازی با سرنوشت انسان هایی که به عنوان پیشمرگ در این احزاب فعالیت می کنند، از طرف رهبری احزاب ناسیونالیست کرد، را شدیدا محکوم می کنم و اعلام می کنم که این ماجراجویی ها ربطی به مبارزه برحق مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ندارد و اتفاقا بیشتر در راستای استراتژی جمهوری اسلامی برای تروریزه کردن منطقه و ملیتاریزه کردن کردستان ایران است و هیچ گونه ترقی خواهی ایی در ان نمی تواند وجود داشته باشد، به همین دلیل شهید خوری و اشک تمساح ریختن عبداله مهتدی را نباید جدی گرفت و شدیدا به چالش کشید.

حسن معارفی پور

هایدلبرگ

24.06.17

مساله ی رهایی ملی تاکتیک یا استراتژی!

رهایی ملی یکی از پیچیده ترین موضوعاتی است که در بسیاری از مواقع چپ ها و کمونیست ها را به دامن ارتجاع محض برده است. انچه که بسیاری از کمونیست های امروزی و احزاب و جریانات سیاسی در گذشته نفهمیده اند، این است که مساله رهایی ملی تحت هیچ شرایطی یک مساله ی استراتژیک برای جنبش کمونیستی و حزب کمونیست طبقه ی کارگر نیست. از نقطه نظر فلسفه ی حق مارکسیستی مطالبات دمکراتیک باید پیرو مطالبات سوسیالیستی باشند، اما از نقطه نظر فلسفه ی حق بورژوایی هر مطالبه یی که حق و حقوق دیگران را زیر سوال نبرد و آزادی دیگران را خدشه دار نکند، قابل قبول است. ظاهر قضیه اصلا پیچیده به نظر نمی رسد، اما ماهییت قضیه پیچیده تر از ان است که خیلی ها بتوانند ان را درک کنند. فلسفه ی لیبرالیسم و بورژوایی، هر چند ظاهرا در چارچوب های به ظاهر اراسته مفهوم ازادی را در تئوری تبلیغ می کند و از حق و حقوق “بشر” صحبت می کند، اما دفاع این فلسفه در عمل از مناسباتی که بردگی انسان را عملا دامن می زند، این فسلفه و جهان بینی را به یک تیکه زباله ی بی ارزش تبدیل کرده است که به درد کاغذ توالت هم نمی خورد. تمام فلاسفه ی بورژوایی از عصر روشنگری تا امروز درغرب از جرمی بنتام و کانت گرفته تا فیلسوف اوباش و اریستوکراتی مانند نیچه و شوپنهاور و دیگران هر یک به نوعی علیرغم اختلافات جزئی شان با یکدیگر، بردگی برای اکثریت جامعه را در عمل پشت ساختار زبانی پیچیده پنهان کرده اند و به سبک سوفسطاییان به دنبال برنده شدن در مسابقات زبانی بوده و هستند. اساس فلسفه ی بورژوازی بر حق انسان و ازادی استوار نیست، بلکه بر حق استثمار انسان بر انسان و بردگی مزدوروی و بهره کشی انسان از انسان بنا نهاده شده است و تا زمانی که انسان نتواند چارچوب های بردگی را بشکند، صحبت کردن از حق و حقوق بشر و ازادی در چارچوب بورژوازی بلاهت و جهالت و تبهکاری است.
مساله یی که احزاب موسوم به کمونیست کارگری و حکمتیست به ویژه جناح اکثریت و طرفداران رحمان حسین زاده نمی فهمند این است که انها نه فلسفه ی لیبرالیسم را می شناسند و نه اطلاعی از فلسفه ی مارکسیسم دارند، همانطور که منصور حکمت هم از فلسفه ی مارکسیسم بی اطلاع بود و تمام مقالاتش مقالاتی سیاسی و نه فلسفی بودند.
این دوستان و رفقا در تاریخ منجمد شده اند، این ها مارکسیسم را به لجن کشیده اند و معتقدند که مارکسیسم ایات قران است که از اسمان نازل شده است و هر چه منصور حکمت “فرموده” باشد، در هر شرایط زمانی و تاریخی مشخص باید مثل قران کلمه به کلمه نقل شود. این نشان از سطحی نگری کشنده و بی سوادی سیاسی و نا آشنایی با الفبای فلسفه و مارکسیسم است. این نوع برخورد ها به مسائل من را یاد موضع گیری رفقایی می اندازد که به خاطر عرق خوری با کمونیست ها دستگیر شده بوند و در زندان های مخوف جمهوری اسلامی سالهای طولانی در دهه ی شصت تا هفتاد در زندان به سر برده اند. کمونیسم نه مذهب است و نه دین و نه ایدئولوژی و کمونیسم اصلا نمی تواند یک سکت خشک باشد، که جهان پیچیده ی امروز را کلمه به کلمه با اثار مارکس و انگلس و لنین و دیگران توضیح دهد. اصول پایه یی کمونیسم مانند براندازی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، اعتقاد راستین به مبارزه ی طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا، نابودی استثمار و بهره کشی انسان از انسان، الغای طبقات و غیره را باید از اصول و مطالبات تاکتیکی، دمکراتیک و رفورمیستی جدا کرد. درایت لنین این بود که برخلاف به اصطلاح کمونیست های پوزیتویست انترناسیونال دوم به دنبال “یک مارکسیسم ارتدکس” نبود، بلکه لنین در” چه باید کرد”؟ مسائلی را مطرح کرد که از نظر اعضای کله پوک سطحی انترناسیونال دوم که کتاب های قطور و بی مایه می نوشتند، خیانت به کمونیسم مارکس خوانده شد. لنین اعلام کرد که اگاهی طبقاتی را می توان از طریق “یک حزب پیشتاز طبقه ی کارگر” و “روشنفکران متعهد و کمونیست” در شرایط ویژه از خارج از طبقه به درون طبقه ی کارگر منتقل کرد و او اعلام کرد که ما منتظر تکامل خودبخودی تاریخ واستقرار کمونیسم به صورت تطورگرایانه نخواهیم ایستاد، درکی که منتج از درک مکانیکی، پوزیتیویستی، رفورمیستی و ارتجاعی از تاریخ بود، چیزی که مارکس در ایدئولوژی المانی به درستی مدت ها قبل از لنین و در جواب به سوسیالیست های خیال پرداز مانند ماکس اشترینر و هگلی های جوان، نقد ان را مطرح کرده بود: یعنی ضرورت عنصر پراتیک انسانی برای تغییرات بنیادی در جامعه. برای این پراتیک انقلابی و انسانی نمی توان منتظر رسیدن پرولتاریا به اگاهی خودبخودی بود، چیزی که کائوتسکی واقعا مرتد و دیگران تحت نام مارکسیسم در سطح وسیع اعلام کرده بودند. کائوتسکی برداشتی شدیدا تطورگرایانه، مکانیکی و سطحی از مارکسیسم و کمونیسم داشت و به خاطر همین برداشت ها به دامن ارتجاع امپریالیستی رفت و تا ابد توسط کمونیست های واقعی نفرت خواهد شد. خیانت کائوتسکی به پرولتاریای متشکل المان و درخواست از پرولتاریا برای شرکت در جنگ قومی امپریالیستی تحت نام دفاع از سرزمین پدری، جرقه هایی بود که انقلاب 1919 المان را بعدا به شکست کشاند و به دنبال شکست انقلاب المان در سال 1919، فاشیسم در نتیجه ی تبدیل شدن سوسیال دمکراسی به یک جنبش سوسیال فاشیستی در سال 1933 و به دنبال بحران اقتصادی عظیم سال 1929 توانست از طرق دمکراتیک و پارلمانتاریستی قدرت سیاسی را دست به دست کند و تمام بشریت را با خطر نابودی مواجه کند. چیزی که تاکنون چپ و کمونیست چوب ان را می خورد.

لنین و لوگزامبورگ
سر مساله ی ملی و رهایی ملی و حق تعیین سرنوشت ملل بحث های زیادی بین لوگزامبورگ و لنین شده است که علیرغم اختلافات جزئی هر دو از نظر تئوریک و فلسفی یک خط را هدایت می کنند. بحث رزا لوگزامبورگ این است که استقلال لهستان به خاطر احتمال بالای قدرت گیری یک حزب شدیدا شوینیستی در این کشور که خود رزا لوگزامبورگ اهل همان کشور بود، میتواند جامعه ی لهستان را به طرف بربریت مطلق ببرد و تلاش کرد که لنین را متقاعد کند که استقلال لهستان به نفع سوسیالیسم نیست و خطری جدی برای بشریت است و به درست در مقابل لنین سر این مساله ایستاد. بحث حق تعیین سرنوشت و جدایی به عنوان یک مطالبه ی لیبرالی و رفورمیستی که در چارچوب فلسفه ی لیبرالیسم هم می گنجد، باید از زاویه ی کمونیستی بررسی شود. این حق توده ی مردم است که تصمیم بگیرند، مرزهای دولت ملت را در هم بکوبند و مرزهای جدید درست کنند، یا اینکه برای نابودی کامل دولت ملت ها به نفع یک انقلاب سوسیالیستی مبارزه کنند، اما اگر احزاب و سازمان های راسیستی در راس مطالبه ی رهایی ملی به عنوان یک مطالبه ی رفورمیستی و دمکراتیک باشند، ما کمونیست ها مسلم است که باید در مقابل ان با تمام قوا بایستیم و جلو این پروژه های ارتجاعی و تبدیل شدن دولت ملت های جدید به حکومت های جنایتکار و فاشیستی را بگیریم.
کردستان عراق و مساله ی رفراندوم
مساله ی رفراندوم در کردستان عراق، چیزی که از جانب ناسیونالیست ها هر چند سال یک بار مثل زغال قلیان باد زده می شود. سران احزاب ناسیونالیست کرد مانند یک گوسفند در حال زبح هستند، که هرازگاهی بع بعی می کنند، تا مردم را سر کار گذاشته و برای مدتی نامعلوم مردم را با این مساله دنبال نخود سیاه بفرستند و خود از بالا مشغول بند و بست هایشان با سران دولت عراق باشند. کمپانی حزب دمکرات کردستان عراق، تاکید می کنم کمپانی و نه حزب، چون من اراذل و اوباشی جاسوس سازمان سیا و موساد و میت ترکیه و دستگاه جاسوسی عربستان سعودی، همکار مستقیم داعش و قطر و اردن و غیره و غیره که برای رساندن نفت مفت به دست دولت های غربی بر کار گمارده شده است را نه حزب می دانم و نه دولت، بلکه یک کمپانی می دانم که توسط شرکت های چند ملیتی برای دستیابی این شرکت ها به منابع خام از جمله نفت و گاز، انجا به کار گمارده شده و از انان نگهداری می شود. موقعی که پشت مساله ی رفراندوم در کردستان عراق نه توده ی مردم و یا احزاب سیاسی مترقی و رادیکال، بلکه یک مافیای نفت فروش مزدور تمام دولت های قلدر جهان قرار گرفته است و هنگامی که بیست و چند سال است مساله ی رفراندوم هر چند سال یک بار به عنوان اهرم فشار برای چانه زنی از بالا، توسط این کمپانی های موسوم به احزاب کردی علیه “حکومت مرکزی” به کار گرفته می شود، چطور می تواند ذره ی ترقی خواهی در خودش داشته باشد. رفع ستم ملی بر مردم کردستان یک مساله است و بازی با مساله ی ملی برای گرفتن کارت مساله ی دیگر. ما کمونیست ها در مقابل بند و بست با مساله ی ملی خواهیم ایستاد و اجازه نخواهیم اراذل و اوباشی مانند ترامپ و شاه سعودی و مسئولین یک کمپانی اقتصادی موسوم به حزب دمکرات کردستان عراق پرچمدار رفع ستم ملی شوند. البته رفع ستم ملی از جانب عشیره ی بارزانی به معنی گسترش ستم فاشیستی و قومی بر دیگر ملت های غیر کورد مقیم و خارج کردستان خواهد بود و هنوز که رفراندومی در کار نیست، تنفرات راسیستی و فاشیستی قومپرستانه علیه اعراب و غیر کورد ها گوش فلک را کر می کند.

حزب حکمتیست شاخه ی اکثریت
جریان حکمتیست شاخه ی اکثریت وابسته به رحمان حسین زاده از دل یک انشعاب از درون حزب حکمتیست دیگر بیرون امد و اکثریت کمیته ی کردستان و اعضای حزب را با خود همراه کرد. این حزب در واقع نوعی نوستالژی به دوران قبل از کمونیسم کارگری و نتیجه ی سرخوردگی از کمونیسم کارگری به عنوان یک ایدئولوژی شکست خورده و ستیواسیونیستی بود. کمونیسم کارگری منصور حکمت بعد از ایزوله شدن از جامعه ی ایران و به دنبال وقایع کوی دانشگاه به دنبال این بود که هر جنبش ولو ارتجاعی را به عنوان جنبش سرنگونی به خورد مردم بدهد و تلاش کند از ان جنبش به نفع سرنگونی همه با هم جمهوری اسلامی بهره بگیرد. این جنبش بدون چشم انداز و پوپولیستی بازگشت به دوران ماقبل سوسیالیسم علمی مارکس و چپ پلاسیده ی پوپولیست دهه ی پنجاهی بود که منصور حکمت خود در نقد ان مطالب فراوانی نوشته بود. به قول انگلس این بلانکیست های فراری مقیم اروپا هر روز و هر شب خواب بازگشت سریع به میهن و سرنگونی زودرس حکومت را در سر می پروراندند، اما زمانی که تمام محاسبات انان از جمله محاسبه ی منصور حکمت در مورد برگزاری کنگره ی بعدی شان غلط از اب درامد، به دنبال ان اختلافات شدید در میان این “بلانکیست” های خیال پرداز در گرفت و قبل و بعد از مرگ منصور حکمت کمونیسم کارگری چندین انشعاب را از سر گذراند.
جریان حکمتیست شاخه ی اکثریت با نوستالژی به کومه له ی قبل و تلاش برای نزدیکی به جنبش های کردایتی و کردستانی، در ابتدا با شر کردن پیاپی عکس های قدیم دوران پیشمرگایتی و غیره از جانب دبیر کمیته ی مرکزی این حزب در فیس بوک اباد و غیره، با لباس ها کوردی ایی که امروزه در موزه ی سنندج هم به زور یافت می شوند، می خواستند، دیاسپورای کوردایتی در خارج کشور را تحریک کرده و توده ی مردم را به سمت خود بکشانند. این سیاست راه به جایی نبرد و کمونیسم کارگری حکمتیست اکثریت راه بازگشت به کردستان عراق و دست به دامان ملابختیار و مام جلال شد، تا به چلقوزک پولی که ناسیونالیسم مافیایی کرد در اختیارشان می گذاشت، بیش از پیش ماهییت اپورتونیستی خود را نشان دهد.
امروز حزب حکمتیست راسخانه تر از کمپانی خانواده بارزانی در دفاع از استقلال کردستان و مساله ی رفراندوم به هر ریسمان پلاسیده یی اویزان می شود، تا این موضع اپورتونیستی و ضد کمونیستی خود را توجیه کند و شب و روز مقالات منصور حکمت که در شرایط ویژه ی در مورد کردستان عراق نوشته شده اند را نقل قول می اورند، تا این اشتباه فاحش سیاسی خود را توجیه نمایند، غافل از انکه در شرایط فعلی وضعیت چپ و کمونیسم در کردستان عراق از عربستان سعودی هم بدتر است، اما زمانی که منصور حکمت این برنامه ی حداقلی را نوشت، امثال ناسک احمد در شهر اربیل و سلیمانیه می توانستند با یک فراخوان هزاران نفر را به صف کنند و چپ و کمونیسم در جامعه جایگاه و پایگاه ویژه ی داشت، اما امروز کل کمونیست های کردستان عراق که به صورت اکتیو مشغول کار و مبارزه ی کمونیستی هستند از انگشتان دست و پای دو انسان فراتر نخواهد رفت. این مساله به معنی خودکشی سیاسی به نفع ناسیونالیسم کرد و کمپانی های دست نشانده ی دولت های فاشیستی و تروریستی در منطقه است.
زمانی که دولت امریکا و دونالد ترامپ فاشیست از رفراندوم دفاع می کنند و ترکیه و عربستان سعودی هم بارزانی این پفیوز جنایتکار خون خوار مسئول کمپانی خانوادگی و عشیره ایی عشیره ی بارزانی را ستایش می کنند، چگونه می توان ادعا کرد که مساله ی رفراندوم در کردستان عراق میتواند، مسیر رفع کشمکش های قومی و ملی را پشت سر گذارد و به تعمیق مبارزات طبقاتی بیانجامد!
از نظر کمونیستی جدایی یک منطقه از یک کشور در صورتی که به سر کار امدن کمونیست ها و یا تعمیق مبارزات رادیکال و انقلابی پرولتری و گسترش ازادی های فردی و جمعی نیانجامد، باید شدیدا به چالش کشیده شود و به جنگ ان رفت. ما کمونیست ها چه در زیر سایه ی حاکمیت کمپانی های مافیای کردستانی و چه زیر سایه ی حاکمیت رژیم های فاشیست مانند بعث و جمهوری اسلامی و رژیم خونخوار ترکیه ووو همواره در اپوزیسیون هستیم و نمی توانیم تحت هیچ شرایطی مردم را به شرکت در مسائل انتخاباتی در این حکومت های جلاد و غیره دعوت کنیم.
ما اشکارا اعلام می کنیم که سازمان ها و احزاب کردستانی کردستان عراق، جریانات و کمپانی های ناسیونالیستی، قومی، مذهبی و عشیره یی هیچ صلاحیت و مشروعیتی برای برگزاری رفراندوم نداشته و این جانیان خود بزرگترین عامل بر سر راه کشمکش های قومی، ملی و مذهبی در کردستان بوده و هستند، به همین خاطر هر گونه دفاع از استقلال کردستان و رفراندومی که زیر نظر کمپانی نفت خوار بارزانی صورت می گیرد، در تقابل با ازادی خواهی و برابری طلبی و حق تعیین سرنوشت انسانی انسان ها به دست خود می دانیم.
مساله ی نهایی که می خواهم اعلام کنم این است که سوال اساسی مارکسیسم که تاکنون پویایی و سرزندگی خود را حفظ کرده است و در هسته ی تئوری مارکسیستی قرار گرفته است، مساله ی رهایی انسان از نابرابری اجتماعی و از خودبیگانگی است. هر نوع رهایی انسان به رهایی طبقه ی کارگر به عنوان اخرین طبقه ی انقلابی که انقلاب کارگری را باید به تنهایی و یا به همکاری دیگر طبقات به سرانجام برساند، گره خورده است.
حسن معارفی پور
هایدلبرگ 17.06.17

گزارشی از بيست و يكمين کنگره ی بین المللی مارکسیسم

گزارشی از بيست و يكمين کنگره ی بین المللی مارکسیسم
روز هشتم تا یازدهم ماه ژون در شهر برلین المان انستیتوی برلین برای تئوری های انتقادی بیست و یکمین کنگره ی سالانه ی خود را با حضور دهها متفکر برجسته ی مارکسیسم در عرصه ی بین المللی با موفقیت برگزار کرد.
انستیتوی برلین برای تئوری های انتقادی یک انستیتوی مارکسیستی است که تاکنون هفده جلد از دایره المعارف مارکسیستی را به ترتیب حروف الفبا منتشر کرده است و در این دایره المعارف های عمیق مهمترین مباحث و مفاهیم مارکسیستی به صورت دقیق، تئوریک و تاریخی بررسی شده اند.
تمرکز کنگره ی امسال بر روی سه حروف م ن و پ بود. موضوعات مهمی که با این سه حرف شروع می شوند، از نقطه نظر مارکسیسم انقلابی و رادیکال بررسی شده و بعد از بحث و اظهار نظر اعضای انستیتو و ادیت مطالب این مقالات در سالنامه ی موسوم به دانشنامه یا دایره المعارف تاریخی انتقادی مارکسیسم ابتدا به زبان المانی و بعد به زبان های دیگر دنیا منتشر می شود.
بیست و چند سال پیش ولفگانگ فریتز هاوگ به همراه رفیق همسرش فریگا هاوگ که هر دو در زمینه ی مارکسیسم در دانشگاه های مختلف دنیا تدریس کرده اند، تصمیم به بنیان گذاشتن این انستیتو کرده و از تمام دوستان و رفقای مارکسیست خود دعوت به همکاری می کنند. انستیتوی برلین برای تئوری های انتقادی تاکنون صدها کتاب و مقاله از این دانشنامه ی عظیم مارکسیستی و فصل نامه ی “داس ارگومنت” یعنی برهان را منتشر کرده است.
می توان گفت که این انستیتو در حال حاضر بدون اغراق قوی ترین انستیتوی مارکسیستی جهان از لحاظ تئوریک است و اعضای شرکت کنند در انستیتو از بیش از پنجاه کشور جهان سالانه در جریان مباحث تئوریک، تاریخی و سیاسی کنگره شرکت کرده و می کنند. در واقع می توان گفت که مهمترین اکادمی مارکسیستی جهان است.
مباحث بسیار متنوع و مهم در روزهای اخیر از جمله مبحث پارودی، فلسفه ی طبیعت، ماتریالیسم پراکسیس، فمینیسم مارکسیستی، میستیفیکشن، اکوفمینیسم، میهن پرستی و دهها موضوع دیگر از جمله مباحث کشمکش های خاورمیانه و غیره بود.
بررسی تمام این مباحث و ترجمه ی ان به فارسی از توانایی این قلم خارج است، امیدوارم کسانی که به زبان های اروپایی تسلط دارند اعلام همکاری کنند تا بتوانیم به کمک هم این مباحث را به فارسی برگردانیم.
خود من یک سخنرانی در مورد میهن پرستی داشتم و در انجا به بررسی تاریخی مقوله ی میهن پرستی پرداخته و با نقل قول های مختلف از متفکران کلاسیک مارکسسیم در مقاطع مختلف شدیدا به نقد میهن پرستی رفته و تفاوت های میهن پرستی را با ناسیونالیسم به عنوان یک “جنبش مدرن”، اما امروز ارتجاعی و محصول بورژوازی و دولت ملت اعلام کرده و همچنین تفاوت های میهن پرستی از راسیسم و فاشیسم و شونیسم مشخص کرده و گفتم که میهن پرستی مقوله یی است که الزاما به سرمایه داری و دولت ملت مرتبط نمی شود، هرچند سرمایه داری علیرغم اینکه از لحاظ اقتصادی گلوبال و جهانی عمل کرده و مراحل گلوبالیزاسیون را با استعمار و امپریالیسم و جهانی شدن سرمایه و توسعه ی ارتباطات و نئولیبرالیسم به هارترین شکل ممکن پیش می برد، اما هیشه میهن پرستی را بورژوازی در سطح سیاسی و روبنایی تبلیغ کرده و از این طریق تفرقه ی و تنفر قومی و ملی را در بین مردم گسترش می دهد. کانت را به عنوان فیلسوف روشنگری به عنوان سمبل میهن پرستی المانی معرفی کرده و یک جین نقد تن روانه ی نیچه این فیلسوف اریستوکرات و بنیان گذار فکری فاشیسم المانی کردم. با مراجعه به برشت اعلام کردم که مهین پرستی چیزی جز تنفر از میهن دیگران نمی تواند باشد. همچنین اشاره کردم که میهن پرستی اگر چه مفهومی سکیستی است چون میهن پرستی به “سرزمین پدری” گره خورده است، اما این مساله تنها مساله ی راست ها و ارتجاعیون نیست، بلکه بعضا در میان چپ ها هم شدیدا وجود دارد. با مراجعه به اوضاع سیاسی ایران تاریخ ننگین حزب توده و اکثریت را بازخوانی کردم و اعلام کردم که این مرتجعین پشت خمینی بسیج شده و برای دفاع از میهن امپریالیستی از مسلح شدن سپاه پاسداران تروریست اسلامی به سلاح سنگین دفاع کردند و هم اکنون در ایران به بهانه ی ترور در طویله یی به اسم مجلس شورای اسلامی رژیم ایران پشت میهن پرستی ارتجاعی ایی است، که دامن اپوزیسیون ایران و اقشار مختلف خرده بورژوایی و بورژوایی را گرفته است و جنبش “همه با هم”ی شکل گرفته است که می تواند جامعه ی ایران را به ورطه ی جنگ قومی و از هم پاشیدگی ببرد.
همزمان به بررسی تاریخ انترناسیونال اول و دوم شکست انقلابات در اروپا به خاطر برجسته شدن میهن پرستی و تشکیل دولت ملت از بالا در المان توسط بیسمارک و دفاع سران حزب سوسیال دمکرات المان از جنگ امپریالیستی جهانی اول تحت نام دفاع از سرزمین پدری پرداختم و اعلام کردم که بخش عظیمی از چپ اروپایی به انقلاب اکتبر پشت کرد و کمونیست های المانی در دوران انقلاب 1918/1919 در المان توسط احزاب سوسیال دمکرات وطن پرست قتل عام شدند و پروسه ی انقلاب به شکست انجامید.
در زمینه ی مسائل شوروی و استالینیسم به عنوان ضد انقلاب ضد کمونیستی هم به تاکیدات پیاپی استالین بر میهن پرستی روسی در مقابل تهاجم کشورهای مختلف جهان و تلاش های اتحاد شوروی برای سرمایه گذاری بر روی مسائل تسلحیاتی برای دفاع از میهن اشاره کردم و اعلام کردم، دفاع از “میهن” یا مرزهای سرزمینی زمانی که مساله ی انکار “هویت” و نابودی قوم یا توده ی مردمی در کار باشد، توده ی مردمی که مترقی هستند و حتی اگر هم مترقی نباشند، مطالباتی کاملا برحق دارند، از نظر من مشروع است و تحت هیچ شرایطی نمی توان به بهانه ی “میهن پرستانه” خواندن جنبش هایی مانند جنبش علیه اشغال فلسطین، جنبش توده یی مردم در مناطق مختلف کردستان علیه حاکمیت خونخوار دولت های منطقه، حقانیت تلاش و مبارزه برای حفظ موجودیت توده ی مردم را زیر نام ناسیونالیستی خواندن یا وطن پرستانه خواندن ان زیر سوال برد. چون این حق توده ی مردم است که تصمیم بگیرند در چارچوب مرزهای جغرافیایی یک سرزمین بمانند و یا یک سرزمین را تکه تکه کنند. همچنین در مورد پروژه ی ارتجاعی بارزانی در کردستان عراق سخنانی ایراد کرده و اعلام کردم که بارزانی و دیگر احزاب عشره یی مزدور دولت های منطقه و امپریالیسم به هیچ وجه صلاحیت طرح رفراندوم و استقلال کردستان را ندارند، چون ان ها از این پروژه ها در واقع به نفع تمدید حیات ننگین خود سواستفاده می کنند و هر ادم عاقلی که ذره یی شرافت انسانی و انقلابی داشته باشد، نمی تواند پشت احزاب سیاسی قرار بگیرد، که تفاوت ماهویی با دولت های جنایتکار منطقه ندارند.
در مورد پ ک ک و روژاوا، که توهمات بیمارگونه یی در چپ اروپایی ایجاد کرده است، هم به صورت خلاصه سخنرانی کرده و گفتم که پ ک ک نه تنها یک حزب مترقی نیست، بلکه ارتجاعی است و خزعبلاتی که توسط اوجالان یا از زبان او منتشر می شود، از خزعبلات نیچه هم عقب تر است و یک نوع تفکر راسیستی و اریستوکراتیک ضد زن و ضد انسانی است که در اروپا به اشتباه توسط چپ های “ناسیونالیست”، تحت نام “انارشیسم” شناخته می شود. حزب ارتجاعی پ ک ک را از لحاظ ساختار حزبی و تشکیلاتی با مجاهدین فاشیست خلق ایران مقایسه کرده و هر دو را ارتجاعی و ضد رهایی بشر و به ویژه ضد رهایی زن اعلام کردم.
در ادامه ی بحث در بیشتر سخنرانی ها در زمینه ی مقولات مختلف به ویژه اوضاع خاورمیانه و مساله ی اسرائیل و فلسطین شرکت کرده و مردمان یهودی و صهیونیست را نه یک ملت واحد حتی با تعاریف ارتجاعی استالین و وبر و هابرماس و دیگران، بلکه “ملت” های متفاوت طرفدار یک ایدئولوژی ارتجاعی و فاشیستی به اسم صیهونیست و دین یهود خوانده که توسط غرب تحت نام دولت ملت به انان رسمیت بخشیده شده است و اشغال فاشیستی سرزمین دیگران توسط این کمپانی صهیونیستی صورت می گیرد و مشروعیت ان را به بهانه ی کشته شدن یهودیان به دست هیتلربورژوازی غربی صادر می کند، در صورتی که حتی با تعاریف بورژوایی دولت ملت نمی تواند توده ی مردم طرفدار یک مذهب خاص را دولت ملت خواند، چون اگر اینگونه باشد، چپ ها باید از تشکیل دولت اسلامی عراق و شام و گسترش دولت های اسلامی در سراسر جهان دفاع کنند، چیزی که از نظر من خودکشی برای کمونیست ها و به تباهی کشاندن بیش از پیش جامعه است. اعلام کردم که اسرائیل یک شرکت چند ملیتی است که بورژوازی غرب برای کنترل اقتصادی و سیطره ی هژمونیک بر دولت های یاغی خاورمیانه ی صاحب نفت و گاز در یکی از استراتژیک ترین مناطق جهان درست کرده است و دفاع از حق و حقوق یهودیان تحت کنترل و تلاش برای بازگرداندن انان به “سرزمینی پدرشان” از جانب غرب دروغی شیادانه و اشکار است و اساسا نمی تواند پشیزی ارزش داشته باشد. اعلام کردم که یهودیان می توانسند در کشورهای غربی انتگره شوند و یا اگر این دولت های طرفدار حقوق بشر به دنبال انگیزه های اقتصادی و ضد انسانی خود نیستند خوب می توانستند “دولت ملت” اسرائیل را بعد از سرنگونی فاشیسم به دست ارتش سرخ، درون خاک المان و یا فرانسه تاسیس کنند!
در جریان مباحث مختلف تئوریک، تشکیلاتی ووو بحث هایی ارائه دادم که شاید در اینده به زبان های مختلفی از جانب انستیتو منتشر شود.
کسانی که تمایل با همکاری با این انستیتو هستند می توانند با ایمیل ادرس من تماس بگیرند و یا مستقیم با انستیتو تماس برقرار کنند.
هر کس در تلاش است خدمتی ولو کوچک به توسعه ی اندیشه های مترقی سوسیالیستی در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه بکند، می تواند متون و مقالات این انستیتو را ترجمه و به زبان های مختلف در خاورمیانه منتشر کند. همکاری شما می تواند باعث گسترش گفتمان مارکسیستی در منطقه شود.
Hassan.maarfipoor@gmail.com

حسن معارفی پور
هایدلبرگ
12.06.17
صفحه ي فيس بوك انستيتو
https://www.facebook.com/Historisch-kritisches-Wörterbuch…/…
ادرس سایت انستیتو
http://www.inkrit.de/neuinkrit/index.php/de/

Einladung zur Geflüchteten-Konferenz am Samstag, den 17. Juni, 10 – 18 Uhr دعوت به کنفرانس پناهندگی در مانهایم روز شنبه هفدهم جوون از ساعت ۱۰ صبح تا شش غروب

[More languages see below: English, kurdî, alearabia, francais, persian]

Einladung zur Geflüchteten-Konferenz am Samstag, den 17. Juni, 10 – 18 Uhr

in Mannheim, Jugendzentrum, Käthe-Kollwitz-Straße 2 – 4 (am Neuen Messplatz)

Warum machen wir diese Konferenz?

Geflüchtete wollen selbst das Wort ergreifen und brauchen Menschen aus der Mehrheitsbevölkerung, die sie bei ihrem legitimen Kampf für uneingeschränkte gesellschaftliche Teilhabe solidarisch unterstützen. Wir wollen in Mannheim einen Anfang für ein regionales Netzwerk im Rhein-Neckar-Raum machen, um zusammen mit Geflüchteten ihre berechtigten Forderungen auf ein uneingeschränktes Bleiberecht und ein würdiges Leben durchzusetzen. Wir wollen Offene Grenzen und ein Gutes Leben für alle!
Es kann nicht länger hingenommen werden, dass die „Sicherung von Grenzen“ wichtiger ist als die Retttung von Menschenleben.

Geplanter Ablauf der Konferenz:

10 – 13 Uhr: Input-Referate

Warum machen wir diese Konferenz (Einführung) – Bündnis gegen Abschiebungen (BgA)
Die Zustände in den Lagern – Infos von Geflüchteten
Politische Perspektiven – Space
Berichte von Projekten – Refugee Radio Rhein-Neckar, Café Welcome JoinUS,
Hochschulgruppe von Nice to meet You – Gruppen aus der Rhein-Neckar-Region

13 – 14 Uhr: Mittagspause und Essen

14 – 17 Uhr: Workshops

Zur Situation der Lager in Mannheim – BgA zusammen mit dem Flüchtlingsrat Ba-Wü,
Aktion Bleiberecht Freiburg und Geflüchteten
Unterstützung der Geflüchteten im Asylverfahren – Asylcafé und Flüchtlingsrat
Selbstorganisation Geflüchteter in der Region – Space
Vernetzung, Perspektiven und Abschluss – BgA zusammen mit teilnehmenden Gruppen

Wichtige Anmerkung:
Es ist möglich, dass es noch Änderungen des tatsächlichen Ablaufs gegenüber dem geplanten Ablauf
gibt.

Bündnis gegen Abschiebungen (BgA) Mannheim

Info: bleiberechtsbuendnis@web.de www.buendnisgegenabschiebungenmannheim.com

Ausführlicher Aufruf in Deutsch:
http://www.politma.de/2017/06/gefluechteten-konferenz/

Invitation to refugees conference on Saturday, 17th of June, 10am – 6pm

in Mannheim, Jugendzentrum, Käthe-Kollwitz-Straße 2 – 4 (at Neuer Messplatz)

Why are we having this conference?

Refugees want to raise their voice themselves and need people from the majority society to support their legitimate struggle for complete participation in society. In Mannheim, we want to start building up a regional network in the Rhein-Neckar-region to enforce the justified demand for a general right to stay and a dignified life together with refugees.
We want to have open borders and a good life for everyone!
We cannot accept anymore, that the „protection of borders“ is more important than saving peoples‘ lives.

Program for the conference:

10am – 1pm: Input presentations

• Why are we having this conference (introduction) – Alliance against Deportations (Bündnis gegen Abschiebungen, BgA)
• Conditions in the lagers – information from refugees
• Political perspectives – Space
• Project reports – Refugee Radio Rhein-Neckar, Café Welcome JoinUS, university group Nice to meet You – groups from Rhein-Neckar-Region

13 – 14 Uhr: Lunch break

14 – 17 Uhr: Workshops

• About the situation in the lagers – BgA together with refugees‘ council BaWü, Aktion Bleiberecht Freiburg and refugees
• Support of refugees in the asylum procedure – Asylcafé and refugees’ council
• Self-organization of refugees in the region – Space
• Networking, perspectives and closing – BgA and other groups

Important note:
There might be changes in the program.

Alliance against Deportations (Bündnis gegen Abschiebungen, BgA) Mannheim

Info: bleiberechtsbuendnis@web.de www.buendnisgegenabschiebungenmannheim.com

بانگەێشت سە بارەت بە كۆبونە وە ی-پە نابە رێیە تی لە ڕۆژی شە ممە،ڕێكە وت ١٧ ژولای،ساعە ت ١٠-١٨
مانهايم Mannheim,Jugendzentrum,Käthe,Kollwitz,Srtaße-(am Neuen Messplatz)
ڵە بە ر چی ئە م كۆبونە وە بە رێوە دە بە ێن؟
پە نابە ران ماڤی خۆێانە سە بارە ت بە ماڤ و بە رژە وەندی خۆیان قسە و باس بكە ن و پێوێستان بە پشتیوانی زۆر ینە ی كۆمەڵگایە بۆ ئە وە یكە ڵە دیاری كردنی ماڤی چارەنووسیان كاریگەر یان هه بێت . پە نابە ران پێوێستان پێیە كە خە ڵك گۆێ رایە ڵی قسەكانیان بن و یارمەتیدە ری ماڤه مرۆڤە كانی ئە وان بن و هاودە نگی خۆیان سە بارەت بە م تە وە رە ڕابگەیێنن.
ئێمە پێمان خۆشە و دە مانهه وێت بزانین كۆمەڵگا بە چ شێوازێك سە بارەت بە ماڤی مانە وە ی پە نابە ان هه ڵسوكە وت دە كە ن وە هه وڵ دە ده ین بە درێژە دان بە دە ستە بە ر كردنی ماڤی پە نابە ران و ئاسۆیێكی روون ماڤی مانە وە ی دایم و بە بێ هيچ ئە گە ڕ و شە ڕتێك بە واتای پێداویستی مڕۆڤانە و سە ڕە كی بۆسە ڕجە م پە نابە ران بسە پێنین و پێی بگە ین.
ئێمە خۆازیاری كردنەوە ی سنووری سە ڕجە م وڵاتانین بە ڕە وڕووی پە نابە ران !
ئێمە ڵە وە زیاتر ناتوانین چاوەڕێی بكە ین وە لەسەرخۆ بین كە پاراستنی سنوورە كان ڵە پاراستنی گیانی مرۆڤە بێ سە ر پە ناكان و

پەنا بە ران پێویستیان بە ئێمكاناتی پزیشكی هه یە بە بێ جیاوازی
ڕاگرتنی جەریمە ی كۆمە ڵایێە تی و سۆشیاڵیستی پەنا بە ران
ڕاگرتنی سنور كێشان بۆ پە نابە ران سەبارەت بۆ چاڵاك بوون لە بۆاری تە وە ره سیاسیە كان
بە ڕێوە بردنی بە رنامەكان بە م شێوە یە دە بێت:
ساعە ت ١٠ تاكوو ١٣ سە ڕە تای كۆنفرانس وە ڕاگە یاندنی بە رنامە و قسە كردن
بۆچی ئە م كۆبونە وە بەڕێوە دە بە ین( سە ڕە تایی)،كۆمە ڵی دژ بە سنور داشت كردنە وە ی مانهایم
باڕوودۆخی پەنا بە ران لە ناو كە مپە كان و زانیاری لە ڵایە ن پەنا بە ران
ئاسۆ و ڕوانگە سیاسیەكان ،گڕووپی سپێس لە هایدڵبێرگ
ڕاپۆرت سە بارەت بە پڕۆژە جۆراوجۆرە كان،ڕادیۆ ی ڕاین و كافە ی وێڵكام( بی خێر بێن) لە گەڵ ئێمە تێكە ڵاو بن
گڕووپی خۆێندكارانی ناوچە ی ڕاین و ێڵكام
ساعە ت یە ك تاكوو ٢ خۆاردنی نیوە ڕۆ وە حە ساندنە وە
ساعە ت ٢تاكوو ٥ بە رنامە ی جۆراوجۆر
باڕوودۆخی كە مپە كان لە شاڕی مانهایم ،كۆمە ڵی سنور داشت كردنە وە ی مانهایم بە هاوكاری پاڕلمان و شۆرای پەنا بە رانی بادێنبۆتێنبۆرگ وە هێزی پشتیوانی لە ماڤی ئیقامە ی پە نابە ران شاڕی فراێبۆڕگ لە گە ڵ پە نابە ران
پشتیوانی لە پە نابە ران لە كاتی پەنا بە رێیە تی،كافە ی پەنا بە ران وە پاڕلمانی پەنا بە رانی قەزای بادێنبۆتێنبۆرگ
ڕێكخراوكردنی بۆێرانە ی پە نابە ران لە ناو چە،گڕووپی سپێس لە هایدێڵبێرگ
ڕێكخراوی تێكە ڵاوبوونی بە ئیتر گڕووپە كان وە هه ڵوێستی كۆتایی، كۆمە ڵی پەنا بە ران دژ بە سنور داشت كردنە وە ی شاڕی مانهایم بە هاوكاری ئیتر گڕووپە كان
تێبینی!گڕینگ
ئه مە ش لە بە ر چاو بگرین كە ئه گە ری ئە وە هه یە بە رنامە ی ئێمە بە هۆی هێندێك هۆكار، بگۆڕدڕێت.سە ڕجە م گۆرانكارێیە كان لە پێشدا و بە ر لە دانیشتن ڕادە گە ێیە ندڕێت
كۆمە ڵی گڕووپی دژ بە سنور داشت كردنە وە ی مانهایم
Mannheim,den 28.05.2017
بۆ زانیاری زیاتر دەتوانن سە ردانی سایت که مان بکه ن یا به ئێمێل په یوه ندی بکه ن
bleiberechtsbuendnis@web.de www.buendnisgegenabschiebungenmannheim.com

دعوة لحضور مؤتمر اللاجئين يوم السبت، 17 جوان، 10 – 18

في مانهايم، مركز الشباب،Käthe-Kollwitz-Straße 2 – 4 (am Neuen Messplatz)

اللاجئون أنفسهم يريدون التدخل بالكلمة وهم في حاجة إلى أشخاص من أغلبية السكن الذين يساندون حقهم المشروع في المشاركة التامة في المجتمع .نحن في مانهايم نورد قيام بمبادرة تكوين شبكة جهوية بمنطقة
راين- نيكار ، وذلك للعمل سويا ما اللاجئين لفرض مطالبهم المشروعة كالحق المطلق في البقاء والعيش بكرامة .
نحن نريد حدودا مفتوحة وحياة طيبة للجميع!!!
لم يعد ممكن بعد الآن السكوت،على أن مسألة “تأمين الحدود ” أكثر أهمية من إنقاذ حياة الناس

13-10 : مداخلات المشاركين
لماذا ننجز هذا المؤتمر -Bündnis gegen Abschiebungen (BgA
الظروف داخل الملاجئ-Infos von Geflüchteten
وجهات نظر سياسية-Space
تقارير المشاريع-Refugee Radio Rhein-Neckar, Café Welcome JoinUS,
Hochschulgruppe von Nice to meet You – Gruppen aus der Rhein-Neckar-Region

13-14 :إستراحة الغداء
14-17 :ورشات عمل
الوضع في ملاجئ مانهايم-BgA zusammen mit Flüchtlingsrat Ba-Wü,
Aktion Bleiberecht Freiburg und Geflüchteten
دعم اللاجئين في عملية اللجوء-Asylcafé und Flüchtlingsrat
التنظيم الذاتي للاجئين في المدن -Space
الشبكات ،وجهات النظر والخلاصة-BgA und andere جربن

ملاحظة هامة:
من الممكن أن يكون هناك تغير في المخطط المطروح .

Conférence sur les réfugiés – samedi 17 juin 2017, 10:00-18:00

à Mannheim, Jugendzentrum, Käthe-Kollwitz-Straße 2 – 4 (arrêt tram : Neuer Messplatz)

Pourquoi organisons-nous cette conférence ?

Les réfugiés veulent prendre la parole eux-mêmes et pour cela, ils ont besoin d’individus solidaires issus de la population majoritaire qui les soutiennent dans leur combat légitime pour une participation sans restriction dans la société. Nous voulons mettre sur pied un réseau local dans la région Rhein-Neckar d’abord à Mannheim pour que, ensemble avec les réfugiés, nous puissions faire aboutir leurs revendications : pour un droit de séjour sans réserve et une vie dans la dignité. Nous voulons l’ouverture des frontières et le droit à une vie décente pour tous !
Il n’est plus acceptable que la “protection des frontières” soit plus importante que le sauvetage de vies humaines.

Déroulement prévu de la conférence :

10:00-13:00 : Exposés

Pourquoi nous organisons cette conférence (introduction) – Bündnis gegen Abschiebungen (BgA)
La situation dans les camps – Info venant des réfugiés
Perspectives politiques – Space
Rapports de projets – Refugee Radio Rhein-Neckar, Café Welcome JoinUs, groupe étudiant Nice to meet you, autres groupes de la région Rhein-Neckar

13.00-14:00 : Pause Déjeuner

14:00-17:00 : Ateliers

La situation dans les camps de Mannheim – BgA avec l’aide du Flüchtlingsrat BaWü, Aktion Bleiberecht Freiburg und Geflüchteten
Soutien aux réfugiés dans la procédure de demande d’asile – Asylcafé und Flüchtlingsrat
Auto-organisation des réfugiés dans la région – Space
Réseau, perspectives et clôture – BgA et tous les autres groupes participants

NB : déroulement de la conférence sous réserve de modifications

Bündnis gegen Abschiebungen (BgA) Mannheim

Info : bleiberechtsbuendnis@web.de www.buendnisgegenabschiebungenmannheim.com

دعوت به کنفرانس پناهندگی شنبه 17.06 از ساعت 10 صبح تا ساعت 18
در مانهایم
Jugendzentrum, Käthe-Kollwitz-Straße 2 – 4 (am Neuen Messplatz) مکان

دعوت به کنفرانس پناهندگی شنبه 17.06 از ساعت 10 صبح تا ساعت 18
در مانهایم
Jugendzentrum, Käthe-Kollwitz-Straße 2 – 4 (am Neuen Messplatz) مکان

چرا ما این کنفرانس را برگزار می کنیم؟

پناهجویان حق دارند که از دفاع از حق و حقوق خود صحبت کنند و انان نیازمند حمایت اکثریت مردم جامعه برای دخالت خود در حق تعیین سرنوشت شان هستند و نیازمند که مردم جامعه به حرف‌های انان گوش بدهند و مبارزات مشروع انان برای حقوق انسانی خود را ساپورت کنند و با پناهجویان اعلام همبستگی کنند. ماخواهان در پی طرح این سؤال هستیم که مردم جامعه چگونه به حق ماندگاری پناهجویان برخورد می‌کنند و در تلاشیم در پرتو مبارزات پناهجویی پرسپکتیو و چشم انداز حق اقامت دائم بدون هیچ گونه قید و شرطی را برای پناهجویان را به عنوان نیازی انسانی و حیاتی هر پناهجو تثبیت کنیم.

ما خواهان مرزهای باز برای تمام پناهندگان هستیم!
ما نمی‌توانیم بیش از این تحمل کنیم که حفظ مرزها مهتر از جان نجات انسان‌های بی پناه باشد.

ساعت 10 تا 13 مقدمه ی کنفرانس و معرفی برنامه و سخنرانی‌ها
چرا این کنفرانس را برنامه‌ریزی می کنیم(مقدمه)، هیئیت پناهندگی علیه دیپورت مانهایم
وضعیت در کمپ ها اطلاعات از پناهجویان
چشم اندازهای سیاسی ، گروه پناهندگی سپیس از هایدلبرگ
گزارش از پروژه های مختلف، رادیو راین نکار و کافه ولکام (خوش امدید) به ما بپیوندید
گروه دانشجویی خوشحالم از آشنایی با شما از ناحیه ی راین نکار

ساعت یک تا دو، ناهار و استراحت

ساعت دو تا پنج ورکشاب های مختلف

وضعیت کمپ ها در مانهایم هیئت علیه دیپورت مانهایم با همکاری پارلمان و شورای پناهندگی بادن ورتمبرگ و اکسیون در دفاع از
حق اقامت پناهندگان فرایبورگ به همراه پناهجویان
حمایت از پناهجویان در پروسه ی پناهندگی،کافه ی پناهندگی و پارلمان پناهندگی استان بادن ورتمبرگ
سازماندهی خودجوش پناهجویان در منطقه، گروه پناهندگی سپیس از هایدلبرگ

سازماندهی وصل شدن به شبکه‌های دیگر و تصمیمات نهایی، هیئت پناهندگی علیه دیپورت مانهایم به همکاری دیگر گروه‌ها

توجه! مهم!

در نظر داشته باشید ممکن است برنامه ی کار ما به دلایل مختلف عوض شود. تمام تغییرات پیشاپیش و قبل از جلسه اعلام خواهند شد.

هیئت (اتحاد) علیه دیپورت مانهایم

برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به سایت ما سر بزنید و با ایمیل آدرس ما تماس بگیرید

Info: bleiberechtsbuendnis@web.de www.buendnisgegenabschiebungenmannheim.com

HkwM د ت ا م

صفحه ی فیس بوک دایره المعارف تاریخی- انتقادی مارکسیسم منتشر شده توسط انستیتوی برلین برای تىوری های انتقادی به زبان المانی. لایک و شر کنید
Die Facebook-Seite von dem Historisch-kritischem Wörterbuch des Marxismus, veröffentlicht von der Berliner Inistitut für kritische Theorie.
like und Teilen

https://www.facebook.com/Historisch-kritisches-Wörterbuch-des-Marxismus-131512300228814/?pnref=story

ادرس سایت انستیتو

http://www.inkrit.de/neuinkrit/index.php/de/

 

سرود کودکان برتولت برشت Kinderhymne / Bertolt Brecht

Quelle: سرود کودکان برتولت برشت Kinderhymne / Bertolt Brecht

سرود کودکان برتولت برشت Kinderhymne / Bertolt Brecht

سرود کودکان
برتولت برشت

ظرافت نقشی در سرفه جویی کوشایی ندارد
همان طور که تنهایی تاثیری روی فهم ندارد
که یک المان خوب بدرخشد
مانند یک کشور خوب دیگر

تا مردم رنگشان را نبازند
مانند کسی که در مقابل یک راهزن قرار گرفته است
بلکه دست همکاری را به سوی دیگران دراز کنند (اماده ی همکاری باشند)
و (مردم المان) هم همچون دیگر مردمان دست ما را بگیرند

ما زیر دستی و فرادستی
بر ملتی را نمی خواهیم

ما از دریا ( دریای شمال) تا رشته کوه های الپ
از رود ادا تا راین.

ما می خواهیم این کشور را بهتر کنیم
عاشقش باشیم و ان را سپر بلای خود کنیم
ان موقع ست که او می تواند دلخواه ما باشد
همانطور که سرزمین های دیگران می تواند محبوب مردم ان سرزمین ها شود.

این شعر را برتولت برشت برای کودکان المان شرقی نوشته زمانی که المان شرقی در سال ۱۹۴۵ توسط ارتش سرخ از دست طاعون فاشیسم ازاد شد، برشت از امریکا به زوریخ رفت و تا ۱۹۴۸ در زوریخ ماند. بعد از ان برشت به برلین شرقی رفت و در انجا تا اخر عمرش زندگی کرد. برشت این شعر را برای کودکان المانی نوشته است و ارزو داشت به جای سرود ملی المان این سرود را بسرایند.
امروز این شعر را به پیشنهاد ولفگانگ فریتز هاوگ به فارسی ترجمه کردم و ان را به کودکان خاورمیانه یی تقدیم می کنم که بیشتر عمرشان خواب یک زندگی انسانی و بدون جنگ را می بینند. یک روز با سرنگونی رژیم فاشیستی و ملعون جمهوری اسلامی این شعر را در مهد کودک ها و مدارس برای کودکان خواهیم خواند، تا ذهن کودکان از ویرویس ناسیونالیسم و طاعون مذهب پاک شود.

Kinderhymne / Bertolt Brecht

Anmut sparet nicht noch Mühe
Leidenschaft nicht noch Verstand
Daß ein gutes Deutschland blühe
Wie ein andres gutes Land

Daß die Völker nicht erbleichen
Wie vor einer Räuberin
Sondern ihre Hände reichen
Uns wie andern Völkern hin.

Und nicht über und nicht unter
Andern Völkern wolln wir sein
Von der See bis zu den Alpen
Von der Oder bis zum Rhein.

Und weil wir dies Land verbessern
Lieben und beschirmen wir’s
Und das liebste mag’s uns scheinen
So wie andern Völkern ihrs.

لینک شعر را در اینجا می توانید دنبال کنید

https://www.deutschelyrik.de/index.php/kinderhymne-1950.html

Warum ist die Politik im Iran faschistisch?

Einleitung

Vor allem soll ich sagen, dass ich Faschismus als eine Form der bürgerlichen Herrschaft betrachte und Faschismus nicht von dem Kapitalismus und bürgerlicher Verhältnisse trennen kann. (Vgl. Reinhard Kühnl) Faschismus nach Stalin ist „eine reaktionäre Kraft, die unter Anwendung von Gewalt die alte Welt zu erhalten sucht (Vgl. Stalin)“. Faschismus ist der Kapitalismus unter Depressionen und Krisen, der durch populistische Propaganda die Menschen überzeugen will, dass sie den Kapitalismus weiter unterstützen werden. Faschismus ist eine menschenverachtende Form von der Herrschaft, die ideologisch sehr stark antikommunistisch, nationalistisch, frauenverachtend, minderheitenverachtend, homophob, ausländerfeindlich, gegen behinderte Menschen und vor allem arbeiter*innenverachtend steht, aber Faschismus ist gleichzeitig eine menschenverachtende kriminelle „Ideologie“, die das Interesse des Mittelstands unterstützen will und von kleinem Kapital und der Manufaktur träumt. Faschismus kann auch eine Panik sein, die sich in der Gesellschaft in bestimmten Situationen verbreiten wird und die Schuld des „sozialen Ausstieges“ des Mittelstandes in die Schuhe des schwächsten Teils der Arbeiter*innenklasse (Immigranten und Geflüchtete) schiebt. Faschismus ist die Bewegung, die die Gesellschaft zu Barbarei zurückschicken und wieder eine feudalistische Herrschaftsform umsetzen will. Faschismus ist Hass gegen schwache Menschen. Faschismus ist eine Pest für die Gesellschaft, die sich jede Zeit verbreiten kann. Faschismus ist ein Produkt des Kapitalismus in bestimmten Perioden, in der eine Revolution notwendig ist, aber die Arbeiter*innenklasse nicht weit genug entwickelt ist. Mit anderen Worten hat die Arbeiter*innenklasse weder genug Klassenbewusstsein noch ist sie organisiert, deshalb kann diese Klasse nicht die Macht durch eine revolutionäre organisierte Bewegung erlangen, den Kapitalismus und Staat auflösen und eine neue Form von der Herrschaft entwickeln. Wenn die Arbeiter*innenklasse in den Situationen, in denen Kapitalismus unter strukturellen Krisen leidet nicht in der Lage ist, Macht anzugreifen, wird barbarischer Faschismus „Alternative“ für die Gesellschaft. Die neue faschistische Bewegung in den USA, in Frankreich, Deutschland, den Niederlanden, Großbritannien, Österreich, in der Schweiz, der Ukraine, Polen, im Irak und Syrien auf anderer Art etc. sind aktuellste Beispiele für die neofaschistischen Bewegungen, die die Arbeiter*innenklasse überwältigt haben. Neoliberaler Faschismus ist mit dem Putsch gegen Salvador Allende in Chile durch US- Außenpolitik verbunden und Reaganismus und Tatcherismus ist die Spitze der neoliberalen Form der Umsetzung des neoliberalen Faschismus. Die Unterstützung der Kontrarevolution und faschistischer Islamisten im Iran, Afghanistan, Pakistan und in den letzten Jahren Isis usw. sind eine andere Form der Umsetzung der neoliberalen faschistoiden Außenpolitik der USA.

Der neoliberale Faschismus im Iran

Der iranische Staat ist durch die Zerstörung der linken proletarischen Revolution von 1979 an die Macht gekommen, innerhalb von drei bis vier Jahren wurde alle Opposition im Iran zerschlagen und zehntausende politische Aktivist*innen wurden ermordet. Im Nordwesten (Kurdistan) gab es großen Widerstand von linken Parteien, die letzte revolutionäre Bewegung gegen die Legitimation des Staates vertraten und bewaffneten Widerstand und parallele Macht geleistet haben. Bis 1984 war der iranische Teil Kurdistans halbautonom. Nach der Revolution gab zwischen kurdischen linke Parteien, Nationalisten und teilweise religiöse Parteien Konflikt und es gab keine Ähnlichkeiten oder gemeinsame Interessen, weshalb sich die Nationalisten und religiösen Parteien mit der Khomeini-Regierung teilweise oder stark verknüpft und gegen das Interesse der Mehrheit der Bevölkerung, besonders gegen das Interesse der linken Parteien und sehr besonders gegen das Interesse der Komala als stärkste linke Partei dieser Zeit gekämpft haben. Sie haben versucht Kommunist*innen zu verraten und sie haben sich hinter verschlossenen Türen mit der Regierung getroffen und versuchten, bürgerliche nationalistische, religiös geprägte Autonomie für Kurdistan zu bekommen. Dazwischen hat die Regierung mit Panzern und Hubschraubern und Militär Kurdistan angegriffen und Khomeini hatte persönlich gesagt, dass das Problem in Kurdistan nicht Nationalismus oder religiöse Unterschiede, sondern der Kommunismus und die Kommunisten sind. Die nationalistische Partei Kurdistan (Demokrat Partei Kurdistans) hat versucht die Befehle von Khomeini zu akzeptieren und umzusetzen, deshalb wurde von Komala verlangt, diese bürgerliche nationalistische Partei revolutionäre Partei zu nennen und zu akzeptieren. Komala hat sie nicht akzeptiert, deshalb hat die „Demokrat Partei Kurdistans“ nach der Zerschlagung des letzten Atems der Revolution in Kurdistan, einen Bürgerkrieg mit Komala angefangen, ein Bürgerkrieg, der fünf Jahre gedauert hat und den Weg für die Verstärkung der Regierung vorbereitet hat. Nach der sogenannten kulturellen Revolution von Khomeini und der Regierung von 1981 bis 1983 wurden alle Universitäten geschlossen, alle Oppositionsparteien außer zwei (Tudeh Partei und Aksariat), die sehr stark Khomeini unterstütz haben, wurden verboten (welche jedoch zwei Jahre später dann ebenfalls verboten wurden).

Ich möchte etwas klären, das ich für diejenigen, die sich nicht so gut mit der Geschichte des neoliberalen Faschismus auskennen, interessant finde. Faschismus ist wie andere Form der bürgerlichen Herrschaft sehr vielfältig und hat sich mit der Zeit und der Veränderung der angepasst, deshalb sollten wir nicht den heutigen Faschismus mit Nationalsozialismus in Deutschland und Faschismus in Italien oder Spanien zusammensetzen und diese Formen von Herrschaft als faschistisch akzeptieren, jedoch zu modernen Spielarten des Faschismus oder faschistoiden Herrschaftsformen sofort sagen, dass sie nicht faschistisch sind, weil sie nicht Millionen von Menschen umgebracht haben! Diese naiven formalen Unterscheidungen sind oberflächlich und lenken uns von der radikalen Untersuchung des Faschismus ab.

Wir müssen aber wissen, dass der islamische Faschismus wie jede Form von Herschafft genau wie der Liberalismus oder auch andere Formen des Faschismus sich entwickelt hat, deswegen sollten wir auch die Unterschiede sehen. Der islamische Staat im Irak und in Syrien hat die islamische Macht entwickelt … Der islamische Staat im Iran unterscheidet sich auch davon, was Isis gerade macht, aber Isis hat von allen Formen des Islamismus Elemente aufgenommen und versucht diese Erfahrungen weiter zu entwickeln. (Maarfi Poor)

Die geschichtliche Untersuchung des islamischen Faschismus Allgemein

Der islamische Faschismus hat nicht erst in den letzten Jahren mit der Entstehung von ISIS angefangen, sondern hat eine lange Geschichte.

Wenn man statt journalistischer Betrachtung etwas genauer die Konflikte im Nahen Osten sowohl soziologisch als auch geschichtlich untersucht, muss man zurückblicken und die Entstehung der islamischen Bewegung im Iran als antirevolutionären und „faschistischen Islamismus“ betrachten.

Eine soziologische und geschichtliche Betrachtung zeigt, dass der Zusammenbruch der linken Revolution im Iran durch antirevolutionären faschistischen Islamismus und „Khomeinismus“ mit Hilfe des Westens und der amerikanischen Außenpolitik herbeigeführt wurde. Er ist als gegen eine linke Revolution und gegen die Sowjetunion gerichtet zu verstehen. Bevor das Khomeini Regime an die Macht kam, hatten britische und US-Politiker versucht, durch Ablösung verschiedener Minister die „Schah Regierung“ im Iran zu stützen. Eine Absetzung des Schahs sollte verhindert werden. Noch weiter zurückblickend, muss man den Putsch gegen Mossadegh auch als westliche Außenpolitik betrachten. [1]

Bevor Mossadegh die Ölindustrie im Jahr 1951 im Iran verstaatlichte und obwohl die Idee der Verstaatlichung oder Nationalisierung des Öls im Iran 1927 eine Forderung von Aktivisten der Arbeiterklasse in vielen Gebieten des Landes war[2], waren die Engländer der Meinung, dass Mossadegh die Sowjetunion unterstützen will, obwohl die Mitglieder der Tudeh-Partei, die eine linke absolut prosowjetische Partei war, von der Mossadeghs Regierung unterdrückt wurden. Mit anderen Worten: Man kann sagen, dass Mossadegh nie linke Gedanken hatte und Russland nicht unterstützt hat. Mossadegh war sowohl Liberal als auch religiös, aber er wollte nicht akzeptieren, was die Engländer wollten, deswegen war er keine gute Alternative für den Westen.[3]

Vor der iranischen Revolution von, versuchte der Westen das Schah Regime zu halten. Als aber keine andere Möglichkeit mehr hatte, wurde Khomeini in den Massenmedien unterstütz, wie z. B. durch BBC. Khomeini wurde von Nadschaf im Irak nach Frankreich (Neauphle-le-Château) bei Paris gebracht und die westlichen Massenmedien machten für Khomeini  sehr große Propaganda.[4]

1988 wurde Al-Qaida als eine „fundamentalistische“ faschistische islamische Terrorgruppe gegen die Sowjetunion in Afghanistan gegründet. Al-Qaida konnte sowohl gegen die Sowjetunion als auch gegen die säkulare Verfassung in Afghanistan kämpfen und barbarische Gesetze gegen Frauen und die Zivilisation durchsetzen. Isis ist der Nachfolger von Al-Qaida mit geringen ideologischen Unterschieden zum iranischen Regime.

Was zurzeit die Isis in Syrien und im Irak praktiziert, ist von 1980 bis 1988 vom iranischen Regime und von 1988 bis heute von Al-Qaida praktiziert worden. Aber man muss die feinen Unterschiede auch betrachten und nicht alles pauschalisieren. 1980 wurden kurdische Gebiete vom iranischen Militär angegriffen und tausende Zivilisten in Sanandadsch getötet. Die iranische Regierung hat 1983 angefangen alle politischen Gruppen zu illegalisieren und die meisten Leute, die abhängig von säkularen oder linken Gruppen waren, wurden festgenommen und bis 1988 tausende Menschen umgebracht. Allein im Sommer 1988 sind mehr als 5000 Aktivisten von linken Parteien umgebracht und auf dem „Khavaran Friedhof“ verscharrt worden. Seitdem gibt es im Iran faschistische islamische Regierungen, welche die Meinungsfreiheit absolut abgeschafft haben und alle dahingehenden Aktivitäten unterdrücken.

Die Taliban und Al-Qaida haben mit Terroranschlägen in Afghanistan und Pakistan usw. alle humanen Aktivitäten unterdrückt und in den meisten Fällen haben die USA diese barbarischen faschistischen Gruppen und Regierungen unterstützt, bis diese selbst die USA bedrohten. Die Konflikte zwischen den USA und islamischen „Faschismus“ kreisen allgemein nur um Macht. Die US-Außenpolitik versuchte und versucht diese Gruppen zu kontrollieren, um sie nicht zu stark werden zu lassen und sie als einen Freund zu behandeln, der eines Tages ihr Feind werden kann (Maarfi Poor).

Diese Analyse zeigt, dass Regierung und Staat im Iran sich auf einer neoliberale faschistische Ebene aufgebaut haben und die unterschiedlichen Regierungen, die in den letzten 40 Jahren mit demagogischer Propaganda immer wieder Menschen Angst gemacht haben zeigt, dass der islamische Staat im Iran auf politischer Ebene stark faschistische Politik macht und sich gleichzeitig auf ökonomischer Ebene mit dem Neoliberalismus sehr stark angepasst hat.

Ich hatte entschieden mich gar nicht mit dieser Schweinerei im Iran zu beschäftigen, weil meisten Analysen, die sich auf Überbau der Gesellschaft, Wahlsystem, Parlamentarismus usw. beschäftigen am Ende bürgerliche Analysen sind und mit bürgerlicher Brille auf den Kapitalismus anschauen und zwischen Schlimmer und viel Schlimmer das vermeintlich kleinere Übel vorziehen. Aber weil die Mehrheit der politischen Aktivist*innen im Westen hoffen, dass die Situation durch die „Selektokratie“ im Iran verbessert wird. Die radikale Analyse zeigen, dass die Funktion des Wahlsystems im Iran als ein stark faschistoider Staat gar keine Wahl zwischen Schlimmem und viel schlimmeren sei, sondern gar keine Wahl ist. Der Unterschied zwischen bürgerlicher Demokratie im Westen und der bonapartistischen faschistischen neoliberalen Diktatur im Iran ist unglaublich groß, weil im Iran ein Komitee (Wächterrat, besteht aus ein Paar alten Mollas) alleine entscheiden kann, wer die Legitimation hat, sich wählen zu lassen und wer nicht. In solchen Situationen darf man nicht diese Schweinerei Wahlsystem nennen und jeder Teilnahme in Wahlen, die meiner Meinung nach Restaurierung des Staatsapparates und Verbrechen ist. Diejenigen, die nicht aktiv gegen Staatsapparat, Herrschaft, Kapitalismus und faschistischen Islamismus kämpfen, sind als Individuum auch moralisch gesehen Täter, die das System direkt und indirekt unterstützen und die Ungleichheit, Frauenunterdrückung, Faschismus, Islamismus und Neoliberalismus reproduzieren.

Die Regierung versucht, den Menschen Angst zu machen und durch die Angst ihre Legitimation wieder zu reproduzieren. Eine dieser Ängste ist die Angst vor dem Krieg. Der Staat sagt, wenn ihr nicht wählen geht, wird Iran, wie Irak, Syrien oder Libyen! Das ist eine Strategie, die im Iran jedes Mal benutzt wird! Es wird außerdem oft gesprochen, dass die Menschen dankbar sein müssen, weil im Iran „Sicherheit“ herrscht. Solche demagogischen populistischen Argumente halte ich persönlich für schwächsten Schwachsinn. Aber wir sollten auch die andere Seite der Medaille sehen. Durch faschistische Herrschaft in den letzten 40 Jahren wurden fast alle radikale Parteien, Organisationen, NGOs usw. brutal angegriffen und durch die Vorbereitung der islamischen und in den letzten 10 Jahren nationalistischen, paniranistischen, rassistischen und menschenverachtenden Propaganda von der Regierung in der Gesellschaft, massiv Menschen mit der Religion und Rassismus vergiftet und von sich entfremdet.

In dieser Situation haben die linksradikalen Kräfte keine Möglichkeit, Gewerkschaften aufzubauen und Klassenbewusstsein zu entwickeln. Die Widerstände der Arbeiter*innenklasse im Iran sind sehr verstreut und haben wenig Einfluss auf die Gedanken der Mehrheit der Bevölkerung. Auf der anderen Seite unterstützen die meisten sogenannten bürgerlichen Oppositionen im Ausland, das Wahlsystem und die Regierung im Iran und sie haben guten Zugang zur bürgerlichen Medien wie BBC, VOA etc.

Die linksradikalen Parteien im Ausland bestehen aus kleinen Gruppen und Sekten, die jede zwei drei Jahren ein Paar Aufspaltungen erleben und immer mehr nach rechts ablenken. Diese Parteien haben keine Möglichkeit ihre Verwandten im Iran zu politisieren, wie können sie die Arbeiter*innenklasse organisieren und den Weg für radikale Veränderung durch die Organisierung der radikalen Widerstände vorzubereiten.

In dieser komplexen Situation, darf die Wahlen im Iran aus der Perspektive der radikalen Akteure betrachtet, analysiert und kritisiert werden. Jede Propaganda für das Wahlsystem, jede Illusion über Verbesserung der Lage durch die Wahl, jede Unterstützung dieses oder jenes Teils vom Staat und von der Regierung ist menschenverachtend und muss bekämpft werden.

Es lebe der Kommunismus

Hassan Maarfi Poor

Literaturverzeichnis:

[1] Die Interpretation dieses Teiles wurde von dieser wissenschaftlicher Arbeit auf Persisch genommen

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=8787 Der Artikel war bis 6.11.2015 im Internet aufrufbar.

[1] (zum Beispiel 1929 (Sir John Catman) als die Verlängerung des Ölvertrags zwischen dem Iran und England vorgesehen war, gab es große Demonstrationen von Arbeitern im Süd-Iran und in den Öl-Gesellschaften. Sie forderten die Verstaatlichung der Ölindustrie im Iran.)

[1]Ebda http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=8787

[1] Iran Zwischen zwei Revolutionen, Persische Übersetzung, S 499 ff 17. Verlag Tehran, 1999

[1] Die Interpretation dieses Teiles wurde von dieser wissenschaftlicher Arbeit auf Persisch genommen

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=8787 Der Artikel war bis 6.11.2015 im Internet aufrufbar.

[2] (zum Beispiel 1929 (Sir John Catman) als die Verlängerung des Ölvertrags zwischen dem Iran und England vorgesehen war, gab es große Demonstrationen von Arbeitern im Süd-Iran und in den Öl-Gesellschaften. Sie forderten die Verstaatlichung der Ölindustrie im Iran.)

[3]Ebda http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=8787

[4] Iran Zwischen zwei Revolutionen, Persische Übersetzung, S 499 ff 17. Verlag Tehran, 1999