ناسیونالیسم تحت سلطه و ناسیونالیسم سلطه گر یک افق و دو فرم
حسن معارفی پور
خوانش ناسیونالیسم لیبرال و لیبرالیسم چپ که از لحاظ معرفت و هستیشناختی راست و از لحاظ احساسی چپ به نظر میرسد، از قیام تودههای کارگر به پاخاسته در ایران در جریان موسوم به “قیام ژینا»!
نقدی کوتاه بر گفتگوی رادیو زمانه با کامران متین در مورد جنبش ژینا و مسالهی ملل در ایران
طرف برای اینکه ناسیونالیسم و ملیگرایی بورژوایی و سیستم معرفت و هستیشناختی بورژوا-ناسیونالیستی خود را پنهان کند، به تصور و رکنستروکسیون خودش از “مارکسیسم” (بخوانید مارکسیسم عامیانه)، حمله میکند و با اتکا به مفاهیمی چون “روند رشد ناموزون سرمایهداری” از تروتسکی و ابتذال مزخرف و التقاطی “انترسکشنالیتی” و “ژانوس مٌدرن” پناه میبرد، تا محتوای به شدت عقبمانده و ناسیونالیستی “ناسیونالیسم تحت سلطه”ی خود، که به چیز جز حقارت فروخفتهی ناسیونالیستی برای رسیدن به یک “دولت-ملت” کاپیتالیستی در چارچوب رئالپولیتیک موجود و یا حتی رسیدن به خودمختاری و فدرالیسم در چارچوب نظم سرمایهداری با حاکمیت جمهوری اسلامی یا نوع سرمایهداری لیبرال و حتی فاشیستی سلطنتی نیست، را به عنوان بررسی “چپ” به خورد “مردم” و به ویژه مدافعان سیاست هویتی بفروشد. این افراد به اصطلاح آکادمیسین چپ، که توسط رسانههای چپ لیبرال، رسانهی طرفدار سیاستهای هویتی و پستمٌدرن به عنوان تحلیلگر و متفکر معرفی میشوند، یک کلمه از ضرورت مبارزهی انقلابی و ضرورت تسلیح تودهیی و کارگری در مقابل فاشیسم اسلامی و فاشیسم سلطنتی صحبت نمیکنند، هرگز هدفشان لغو مالکیتخصوصی بر ابزار تولید، شکل دادن به یک جامعه فارغ از بندگی و ستم طبقاتی، جنسیتی و ملیتی و مذهبی نبوده و نیست و به قول گرامشی این “مارکسولوژ”ها هرگز مثل مارکسیستها مارکسیسم را زندگی نمیکنند، بلکه درون کتابها لول میخورند.
به تعبیر دیگری چپ بودن این افراد فقط یک مارک تجاری است، چون در هر صورت راست بودن در اروپا با فاشیست بودن تداعی میشود و فاشیسم نزد اکثریت مردم یک پدیدهی وقیح است. به همین خاطر تمام پستمدرنهای نیچهگرا خود را چپ میخوانند و مارکسیستهای انقلابی و ارتدکس در مفهومی که کارل کٌرش برای لابریولا به کار میبرد را همین مدافعین چپ عامیانه و لیبرال چپ مارکسیسم ارتدکس را در کنار مارکسیسم عامیانه و جریان فاشیستی اسلامیستی محور مقاومت قرار میدهند، تا بتوانند جنس بنجٌل خود را به عنوان یک کالای اصل به صورت فرمال معرفی کنند و به مردم به قول هاوگ وعدهی زیباییشناختی مصرفی بدهند.
مارکسیسم ارتدکس همانطور که لوکاچ میگوید، برای ما کیش و آیین نیست، بلکه یک روش است، روشی برای فهم بهتر جهان و تغیر این جهان متناسب با منافع کارگران و زحمتکشان.
پس مارکسیسم اصیل و ارتدکس برخلاف پستمدرنیست نیچهگرای چپ جریان چپ لیبرال و چپ استالیشمنت و سوسیالدمکراتهایی که به زور خود را به مارکسیسم میچسبانند، هرگز ماتریالیسم تاریخی یعنی فلسفهی پراکسیس و روش دیالکتیکی را کنار نگذاشته است و نمیگذارد، تا تٌرهاتی به اسم انترسکشنالیتی را بپذیرد و به عنوان “دیالکتیکی” و “مارکسیستی” به مردم بفروشد.
در ضمن روش بررسی ماتریالیستی تاریخ که در کتاب “تکامل سرمایهداری در روسیه” از لنین، قبل از آن در کتاب “ایدئولوژی آلمانی” و بعدها در آثار مارکسیستهای دیالکتیکی مثل لوکاچ و کتاب “اروپا و مردمان بدون تاریخ” اریک ولف تئوریزه شده است، به بهترین شکل ممکن روند رشد ناموزون سرمایه و مسالهی همزمانی و ناهمزمانی را تئوریزه کرده است. ماتریالیسم تاریخی به تعبیری تئوری بررسی روند همزمانی و ناهمزمانی است و هر کس این تئوری را کنار بگذراد، اصلا مارکسیست چه عرض کنم، چپ هم نیست.
لینک گفتگوی کامران متین
https://www.radiozamaneh.com/802137/