مقدمه
کتاب «سایهی قلهبهرد بر روی آلمانه[1] و تالهسوار» از یک طرف تلاشی برای بازنمایی سرنوشت سیاسی و شخصی یکی از زنان مبارز و کمونیست سابق در صفوف نیروهای پیشمرگ کومهله و انسانی آزادیخواه است که برای رسیدن به رهایی از چنگال سرمایه و تحقق سوسیالیسم نهتنها شخصاً پا به عرصهی مبارزهی سیاسی، ایدئولوژیک، طبقاتی و حتی مسلحانه گذاشته، بلکه نزدیکترین اعضای خانوادهاش را در راه رهایی انسانهای تحتستم از دست داده است. این کتاب از طرف دیگر تلاشی برای نمایش رنج و مشقاتی است که خود نگارندهی کتاب در دوران مختلف مبارزه تا امروز با آن دست و پنجه نرم کرده است و علیرغم تمام این رنج و مشقات بیکران و غیرقابل توصیف عرصهی مبارزه را با تمام سرخوردگیهای که در طول این پروسه برایش پیش آمده ترک نکرده است. کتاب «سایهی قلهبهرد بر روی آلمانه و تالهسوار» ملکه مصطفی سلطانی تلاشی انتقادی برای نشان دادن تاریخ کومهله از سپهر تجربهی مبارزات سیاسی شخص نویسنده بهعنوان پیشمرگ کومهله، خواهر پنج جانباختهی کومهله و خواهر کلیدیترین شخصیت کومهله یعنی فواد مصطفیسلطانی، همسر دکتر جعفر شفیعی از مهمترین چهرههای جنبش کمونیستی ایران و کٌردستان و مادر بیان شفیعی، فرزند مشترک نویسنده یعنی ملکه مصطفیسلطانی و دکتر جعفرشفیعی است. بیان در دوران پیشمرگ بودن ملکه در منطقهی جنگی به دنیا آمده و بهخاطر شرایط جنگی برای مدتی دور از پدر و مادرش زندگی کرده است و بعد از بازگشت از پیش مادربزرگش یعنی بهیه کهنهپوشی -مادر ملکه و جانباختگان کمونیستی چون حسین، امین، فواد، ماجد و امجد مصطفیسلطانی- که بهتنهایی یک ستون در مقابل فاشیسم اسلامی خمینی در مریوان بودند، پیش پدر و مادرش در اردوگاه کومهله برمیگردد، پدرش دکتر جعفر شفیعی را در هفتم آبان 1366 برابر با 29 اکتبر 1987 از دست میدهد.
دکتر جعفر شفیعی اولین عضو کمیته مرکزی کومهله بود که در سال 1361 از طرف کومهله روانهی اروپا شد و مسئول برقراری ارتباط با کٌردهای مقیم اروپا و احزاب و نیروهای چپ و کمونیست شد. دکتر جعفر جزو شخصیتهای انقلابی و متعهد به کمونیسم است که اولین نقد را بر «سخنی کوتاه دربارهی سوسیالیسم» قاسملو نوشت، نقدی که همچنان موضوعیت دارد. در اواسط دههی شصت، دکتر جعفر از سوی کمیتهی مرکزی کومهله برای پیگیری پروندهی پناهندگیاش راهی سوئد شد. با این حال، رهبری وقت حزب کمونیست ایران، که برخی از اعضایش بنا بر روایتهای موجود در کتاب ملکه مصطفیسلطانی حتی برای نوشتن مقاله از کومهله دستمزد میگرفتند، این رفیق مبارز، متعهد و کمونیست پراتیک را تنها گذاشتند. دکتر جعفر که یکی از صادقترین چهرههای جنبش بود، در غربت ناچار بود شبها را گاهی در متروها و ایستگاههای قطار بهروز برساند. دکتر جعفر شفیعی که برای سومینبار عازم اروپا بود بهخاطر سهلانگاریهای رهبری وقت کومهله، در بین سلیمانیه و بغداد بر اثر تصادف ماشین جان خود را از دست و جنبش کمونیستی ایران یکی از کلیدیترین و وفادارترین رهبران خود را از دست داد. مرگ دکتر جعفر شفیعی برای ملکه مصطفیسلطانی فاجعهای بوده که ترومای بیان شفیعی را تعمیق بخشیده و تاکنون آثار این فاجعه همانطور که از متن کتاب ملکه مصطفیسلطانی بر میآید، همچنان بر روح و جسم و جان ملکه باقی مانده است. کتاب «سایهی قلهبرد بر روی آلمانه و تالهسوار» کتابی است که انسان با خواندنش بارها و بارها گریه میکند. مسائل زیادی در این کتاب وجود دارند که من شخصاً هرگز تجربهی آن را نداشتهام، امّا در این کتاب یک سری برخوردهای بیرحمانه، خشک و بیروح و حتی میتوان گفت سایکوپات رهبری و برخی از اعضای کومهله به کسانی که عزیزترین رفقا، خواهر و برادرانشان را از دست داده اند، یا خود زیر شکنجه لهولورده شدهاند، برای من تداعیگر برخوردهای بیرحمانه و به دور از هرگونه همبستگی انسانی و روانی با انسانهایی است که تمام زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم گذاشتهاند، از جمله شخص خود من که این رفتارها را مستقیماً تجربه کردهام. در کومهله بهخاطر نداشتن درک درست از مشکلات و معضلات روانی هرگونه نقد سیاسی و ایدئولوژیک به شکلی بهغایت شخصی و بیرحمانه از طریق تعرض شخصی و ترور شخصی پاسخ میگرفت، مسألهای که باعث شده است دیکتاتورهای کوتولهی سیاسی مانند عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده پنجاه سال بر مسند قدرت در یک دره تکیه بزنند و کسی جرأت کوچکترین نقد به آنان را نداشته باشد.
[1] آلمانه روستایی است که کاک فواد مصطفیسلطانی رهبر کاریزماتیک کومهله و شخصیت کلیدی و مبارز جنبش کمونیستی در کٌردستان و همچنین ملکه مصطفیسلطانی نویسندهی کتاب در آنجا چشم به جهان گشوده است. روستای آلمانه بر سر مسیر جادهی قدیمی مریوان سنندج و در دامنهی کوه مرتفع قلهبهرد قرار دارد. آب و هوای آلمانه معتدل است و دورادور روستا را درختان بلوط و گردو و مازو گرفته است. در گورستان تالهسوار آلمانه علاوه بر کاک بر پنج برادر ملکه مصطفیسلطانی رفقای مبارز و قهرمان کمونیست دیگری از منطقه که در جنبش مقاومت علیه رژیم فاشیست اسلامی متحد شدند و به اشغالگران تروریست و آدمکش جمهوری اسلامی نه گفتند، به خاک سپرده شده اند. تا زمانی که در ایران زندگی میکردم تمامی رفقایی که از شهرهای دیگر کٌردستان یا خارج از کٌردستان به مریوان میآمدند را سر قبر کاک فواد و برادرانش میبردم و به یاد آنان استکانی مشروب مینوشیدیم.