افشاگری کمونیستی با کارآگاه بازی متفاوت است

مسئول سایت آزادی بیان به شیوه یی پلیسی و کارآگاه گونه تلاشی احمقانه را اغاز کرده است برای پیدا کردن مسئول ترور محمد راستی و صالح سرداری یعنی ریبوار شیروانی که از جانب سازمان زحمتکشان اجیر شده بود، تا این ترور را به سرانجام برساند شروع کرده است. این اقدامات پلیسی و کارآگاه مائابانه، کار پلیس انترپل و پلیس بین المللی مانند اف بی ای است. کمونیست ها باید خود را از شیوه فعالیت های پلیسی دور نگه دارند و به گفتمان پلیسی علیه مخالفین خود دامن نزنند.
وظیفه ی کمونیست ها و فعالین سیاسی کردستان شناساندن ماهییت ارتجاعی سازمان زحمتکشان به جامعه و افشای ماهییت انتی کمونیستی، پوپولیستی و ضد انقلابی این سازمان، انگیزه های سیاسی این سازمان برای تبدیل کردن جامعه ی کردستان ایران به یک کردستان عراق جدید و افشای همکاری این سازمان با دولت های تروریستی جهانی و منطقه یی از جمله امریکا و عربستان سعودی است. نقد برنامه و استراتژی لیبرالی و پرو امپریالیستی این سازمان باید در اولویت کار کمونیست ها قرار بگیرد. وارد شدن به اقدامات پلیسی و کارآگاه مائابانه، تحت هیچ شرایطی نباید در دستور کار فعالین سیاسی چپ و کمونیست، احزاب و نیروهای سیاسی قرار بگیرد.
ما جمعی از کمونیست های داخل و خارج کشور متشکل در قالب گفتمان رادیکال، ضمن محکوم کردن این اقدامات مذبوحانه، در تلاشیم که سازمان زحمتکشان و دیگر جریانات ارتجاعی و ضد کارگر را در مبارزه ی سیاسی و طبقاتی شکست دهیم و با مبارزه ی توده یی و رادیکال تلاش های انقلابی شکست دهیم و با بسیج توده یی مردم و توده های کارگر و زحمتکش علیه این احزاب، با بالا بردن اگاهی طبقاتی و سوسیالیستی، از طریق تبلیغ و آژیتاسیون سوسیالیستی، زمینه های بازتولید ادبیات، افکار و جنبش های ارتجاعی، نژادپرستانه ،بورژوایی و شبه تروریستی را گرفته و این احزاب را به فرقه هایی بی تاثیر بر روی کشمکش های سیاسی در کردستان تبدیل کنیم.
اگر حتی کمونیست بتوانند در دادگاه های بورژوایی هم سازمان زحمتکشان را به پرداخت جریمه محکوم کنند و رهبران این سازمان هم به زندان بیاندازند، باز هم به معنی موفقیت برای کمونیست ها نخواهد بود. کمونیست ها، کارگران، زحمتکشان و کمونیست های کردستان لازم است در پروسه ی مبارزه و انتاگونیسم طبقاتی و سیاسی این احزاب را شکست بدهند، در غیر این صورت برنده شدن از لحاظ حقوقی در یک دادگاه بورژوایی به معنی موفقیت در عرصه ی مبارزه ی طبقاتی نبوده و نخواهد بود.

ما به عنوان دست اندر کاران گفتمان رادیکال، هسته ی مرکزی این شبکه ی کمونیستی و رادیکال، از تمام کارگران و زحمتکشان و توده های مردم کردستان ایران دعوت می کنیم، سازمان زحمتکشان و احزابی ناسیونالیست همچون حزب دمکرات کردستان با تمام شاخه هایش، نیروهای سلفیستی و اسلامیستی در کردستان فاصله گرفته و این احزاب و جریانات سوپر ارتجاعی بورژوایی ملی-مذهبی را به عنوان دشمنان خود شناخته و در سطح وسیع علیه انان به میدان بیایند.
از نظر ما جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی کورد، احزاب و نیروهای اصلاح طلب، پرو غرب، سلفیست و در یک کلام جریان جبهه ی ملی-مذهبی کورد در تقابل با رهایی جامعه و اکثریت مردم کردستان هستند و مبارزه با انان لازم است در سطح وسیع در خیابان و محیط کار و زندگی توده های کارگر صورت بگیرد.

هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال
18.01.2019

لینک بحث مسئول سایت ازادی بیان در فیس بوک:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=608844676196462&set=a.106654236415511&type=3&theater

نقد یا خزعبلات

کوتاه در مورد ویدئوی سازمان زحمتکشان مهتدی

جوابیه ی سازمان واقعا چاقوکشان به احزاب و نیروهای چپ و کمونیست که توطئه های تروریستی این سازمان و تلاش برای ترور کمونیست ها را محکوم کرده اند. در این ویدئو پوپولیسم عریان فاشیستی سازمان چاقوکشان بیداد می کند. پشت این ویدئو عبداله مهتدی خوابیده است. خزعبلات این سیاستمدار حلقه به گوش و مزدور بین المللی در این ویدئو با چاشنی احساسات قوم پرستانه، فاشیستی ، نژاد پرستی و مسخره کردن کسانی که نمی خواهند مثل قرن بوق با شلوار کوردی گشاد که تنها فانکشن ان رساندن هوای تازه به الت تناسلی است، زندگی کنند، با این میزان از حقارت فرمول بندی می شود.
این در حالی است که عبداله خود در لندن صاحب خونه ی میلیون پوندی است. این در حالی است که عبداله مهتدی خود و خانواده اش در رفاه کامل “مدرنیستی” در قلب سیاست جهان “لندن” زندگی می کنند و مجموعه یی تفنگچی را در زرگویزله برای نگهبانی دادن از چهار تا سیم خاردار با این احساسات فاشیستی و نژادپرستانه نگه داشته اند.

از تمام انسان های شریف عضو سازمان و فرقه ی چاقوکشان درخواست دارم که این حزب را ترک کنند و ان هم به صورت گروهی با انتشار اعلامیه های رادیکال و انقلابی. از همه ی هواداران و تشکیلاتی های این باند جنایتکار و مجاهدینی درخواست می کنم که رابطه ی تشکیلاتی خود را با این فرقه ی سوپر فاشیستی قطع کرده و برای ازادی و برابری، عبور از جمهوری اسلامی به شیوه یی انقلابی به شکل دیگری مبارزه کنند.

من با تمام قدرت از تمام کسانی که می خواهند این باند چاقوکش و سخیف را ترک کنند حمایت می کنم و برای حمایتم هیچ چشم داشت سیاسی و شخصی ندارم.

زمانی که نقد سیاسی تا این اندازه نزول پیدا می کند، عقلانیت به طور کل رنگ می بازد و این زبان سخیف و تهدید امیز و تروریستی جای بحث و گفتمان متمدنانه را می گیرد. سازمان زحمتکشان یک فرقه ی فاشیستی و جلاد است و باید از ان دوری کرد.

نباید هیچ توهمی به این سازمان داشت. کف گیرشان به ته دیگ خورده است، این گونه اگرسیون و سرخوردگی خود را با این زبان پوپولیستی در قالب شر و ور به بیرون پرت می کنند. این لجن پراکنی باید جواب سیاسی بگیرد و ان هم از جانب اعضای سازمان زحمتکشان و توده های مردم و کارگران زحمتکش کردستان ایران. کسانی که با این سازمان قمه کش و باند شبه تروریستی همراهی نمی کنند و نمی خواهند در اینده به عنوان تروریست و جانی توسط توده های مردم در کردستان محاکمه شوند، باید در مقابل سازمان زحمتکشان ایستاده و از این سازمان دوری کنند. باید راسخانه و بی پروا به عبداله مهتدی و اوباش دور و برش گفت اینجا دیگر خط قرمز است و عبور از خط قرمز تمام پرنیسپ های سیاسی و انسانی محکوم است.

حسن معارفی پور

در مورد پیچیدگی مردمان “شرق”، به ویژه ایرانیان

تجربه ی 17 سال کار و فعالیت سیاسی در ایران در عراق و در اروپا بهم ثابت کرده است، که سازمان دهی فعالین سیاسی کشورهای موسوم به جهان سوم، به ویژه ایرانی از سازماندهی هر انسانی سخت تر است. ایرانی ها سال ها در اروپا زندگی می کنند وقتی بخواهند در یک جلسه شرکت کنند، باید صد بار بهشون توضیح داد که از چه کوچه یی عبور کنند و توی اون کوچه رنگ خونه ها چجوریه، ایا کلیسا اون نزدیکی ها هست یا نه و غیره.

غیرجدی بودن، غیر متعهد بودن در مقابل قول و قرار، فراموش کردن قول و قرار، دیر امدن سر قرار و غیره خود بخش دیگری از این فاجعه است. کافی است با رفیقم که اروپایی است تصمیم بگیریم در یک جلسه شرکت کنیم، چند روز قبلش تمام اطلاعات را در اینترنت سرچ کرده و بعد از ان راه های رفتن به جلسه را نگاه می کند، به تاخیر قطار ها توجه می کند و همیشه نیم ساعت یا پانزده دقیقه قبل از جلسه خود را می رساند.

سرمایه داری غرب درست است که بشریت را در کشورهای دیگر به خاک سیاه نشانده است و درست است که من نوعی تا مغز استخوان با ان دشمنی دارم، اما نمی توان از دستاوردهایی که این سیستم برای مردم به طور عام داشته هم صرف نظر کرد و گفت که همه چی کشکی است. اگر اینطور است و تفاوتی بین المان و ایتالیا یا المان و ترکیه نیست، پس چرا کسانی که مدعی این گزاره هستند که همه ی کشورهای سرمایه داری یک شکل اند، در ترکیه نمی مانند. به دلایل بسیار عملی و من هم خودم این دلایل را قبول دارم. خوب اینجا بچه ی من می تونه مدرسه بره، در ترکیه ممکنه معلمش کتک کاریش کند، واالا اگر در ترکیه من حق و حقوق ابتدایی ایی که در همین المان دارم را انجا داشتم، مغز خر که نخوردم خطر کنم و از دریای مدیترانه یا هر دریای دیگری با هزار ترس و لرز خود را به اروپای غربی برسانم. من علاقه یی به تعریف کردن از این بربریت ندارم، این در واقع بازسازی سرمایه داری از طریق یک انقلاب منفعل است و من می خواهم انقلاب اجتماعی اکتیو سازمان دهم. بگذریم!

ایرانی ها همیشه یهویی تصمیم می گیرند. یهویی تصمیم می گیرند سیاسی شوند، یهویی سیاست را ترک می کنند، یهویی از دنیای مجازی می رن، یهوی افسرده می شن و راست می شوند، یهویی فیلسوف و سیاستمدار می شن، یهویی هم انقلاب می کنند، اما این یهویستان عزیز نمی توانند پنج نفر را سازماندهی کنند، یا اصلا خود جایی سازمان پیدا کنند. همه شون هم مدعی دانایی و فیلسوف بودن هستند. من ایرانی ایی تاکنون ندیدم که بگوید من هیچ اطلاعی از این موضوع ندارم و نمی دانم، اما اساتید و پروفسورهای فراوانی در همین المان دیدم که بارها و بارها به من گفتند که من مارکس را نخواندم و اگر شما علاقه داری می توانید بیایید اینجا تدریس کنید و من به عنوان دانشجو به شما گوش میدم. این اتفاق حداقل ده بار در کلاس های مختلف برای من افتاده است و علاقه یی به بازگو کردن ان ندارم. باید یاد بگیریم که از خود انتقاد کنیم، جدی باشیم، وقتی می خواهیم کاری را انجام بدیم تا اخرش بریم و انجام بدیم، وقتی نمی خواهیم بی خیالش بشیم. من خودم شش سال پیش حتی یک نفر نمی شناختم که من را راهنمایی کند که چکار کنم، تنها کسی که در این المان بارها و بارها به من کمک کرده یک رفیق عزیز همسایه ی ما بود که در همان خیابانی که کمپ ما قرار داشت زندگی می کرد. با هزار و یک مشکل شخصی و خانوادگی و بدبختی و بی خانمانی و غیره تمام کارهای خودم را خودم انجام می دادم. از شرکت در کلاس زبان خصوصی و گرفتن مدارک برای ورود به دانشگاه تا جستجو در سایت ها برای پیدا کردن اطلاعات دقیق در مورد ثبت نام. بابا جون الان همه چی را می توان به زبان های مختلف در گوگل جستجو کرد، اگر در گوگل جستجو کردی و پیدا نکردی با من تماس بگیر با کمال میل کمکت می کنم، ولی من نمی توانم با هزار و یک کار و زندگی و دو تا بچه که باید بیست و چهار ساعت در شبانه روز را به انها اختصاص بدم، بیست و چهار ساعته دنبال کار تو و این و ان باشم. امکانش را ندارم و اگر داشته باشم هم نمی کنم، چون هر کسی بلاخره باید بعد از سه بار عبور از یک مسیر بتواند ان مسیر را بشناسد. گوسفندان وقتی به صورت مکرر از یک مسیر رد می شوند، به ان مسیر عادت می کنند. یاد بگیریم مستقل باشیم و مستقل تصمیم بگیریم. از خودمان انتقاد کنیم. کارهای خودمان را حتی الامکان خودمان انجام دهیم و مهمتر از همه در کار سازمان دهی زندگی اجتماعی و سیاسی جدی باشیم.

گزاره هایی مثل ببینم چی می شود و غیره را از زندگی اجتماعی مان دور بندازیم. بدون اجازه ی گرفتن از طرف عکس هایش را در فیس بوک شر نکنیم و شماره تلفنش را به کسی ندهیم. یادگیری این چیزها باور کنید به نفع خود ماست.
انتقاد از خود شروع نقد از جهان است. کسی که از خودش انتقاد نکند و خودش را به خاطر انجام کارهای احمقانه سرزنش نکند، نمی تواند از دیگران هم انتقاد کند واگر انتقاد کند کسی او را جدی نمی گیرد.

بابا یک کم مارکس بخونید باور کن به نفع خودتان است.

خواهشمندم جدی باشید!

تجربه ی 17 سال کار و فعالیت سیاسی در ایران در عراق و در اروپا بهم ثابت کرده است، که سازمان دهی فعالین سیاسی کشورهای موسوم به جهان سوم، به ویژه ایرانی از سازماندهی هر انسانی سخت تر است. ایرانی ها سال ها در اروپا زندگی می کنند وقتی بخواهند در یک جلسه شرکت کنند، باید صد بار بهشون توضیح داد که از چه کوچه یی عبور کنند و توی اون کوچه رنگ خونه ها چجوریه، ایا کلیسا اون نزدیکی ها هست یا نه و غیره.

غیرجدی بودن، غیر متعهد بودن در مقابل قول و قرار، فراموش کردن قول و قرار، دیر امدن سر قرار و غیره خود بخش دیگری از این فاجعه است. کافی است با رفیقم که اروپایی است تصمیم بگیریم در یک جلسه شرکت کنیم، چند روز قبلش تمام اطلاعات را در اینترنت سرچ کرده و بعد از ان راه های رفتن به جلسه را نگاه می کند، به تاخیر قطار ها توجه می کند و همیشه نیم ساعت یا پانزده دقیقه قبل از جلسه خود را می رساند.

سرمایه داری غرب درست است که بشریت را در کشورهای دیگر به خاک سیاه نشانده است و درست است که من نوعی تا مغز استخوان با ان دشمنی دارم، اما نمی توان از دستاوردهایی که این سیستم برای مردم به طور عام داشته هم صرف نظر کرد و گفت که همه چی کشکی است. اگر اینطور است و تفاوتی بین المان و ایتالیا یا المان و ترکیه نیست، پس چرا کسانی که مدعی این گزاره هستند که همه ی کشورهای سرمایه داری یک شکل اند، در ترکیه نمی مانند. به دلایل بسیار عملی و من هم خودم این دلایل را قبول دارم. خوب اینجا بچه ی من می تونه مدرسه بره، در ترکیه ممکنه معلمش کتک کاریش کند، واالا اگر در ترکیه من حق و حقوق ابتدایی ایی که در همین المان دارم را انجا داشتم، مغز خر که نخوردم خطر کنم و از دریای مدیترانه یا هر دریای دیگری با هزار ترس و لرز خود را به اروپای غربی برسانم. من علاقه یی به تعریف کردن از این بربریت ندارم، این در واقع بازسازی سرمایه داری از طریق یک انقلاب منفعل است و من می خواهم انقلاب اجتماعی اکتیو سازمان دهم. بگذریم!

ایرانی ها همیشه یهویی تصمیم می گیرند. یهویی تصمیم می گیرند سیاسی شوند، یهویی سیاست را ترک می کنند، یهویی از دنیای مجازی می رن، یهوی افسرده می شن و راست می شوند، یهویی فیلسوف و سیاستمدار می شن، یهویی هم انقلاب می کنند، اما این یهویستان عزیز نمی توانند پنج نفر را سازماندهی کنند، یا اصلا خود جایی سازمان پیدا کنند. همه شون هم مدعی دانایی و فیلسوف بودن هستند. من ایرانی ایی تاکنون ندیدم که بگوید من هیچ اطلاعی از این موضوع ندارم و نمی دانم، اما اساتید و پروفسورهای فراوانی در همین المان دیدم که بارها و بارها به من گفتند که من مارکس را نخواندم و اگر شما علاقه داری می توانید بیایید اینجا تدریس کنید و من به عنوان دانشجو به شما گوش میدم. این اتفاق حداقل ده بار در کلاس های مختلف برای من افتاده است و علاقه یی به بازگو کردن ان ندارم. باید یاد بگیریم که از خود انتقاد کنیم، جدی باشیم، وقتی می خواهیم کاری را انجام بدیم تا اخرش بریم و انجام بدیم، وقتی نمی خواهیم بی خیالش بشیم. من خودم شش سال پیش حتی یک نفر نمی شناختم که من را راهنمایی کند که چکار کنم، تنها کسی که در این المان بارها و بارها به من کمک کرده یک رفیق عزیز همسایه ی ما بود که در همان خیابانی که کمپ ما قرار داشت زندگی می کرد. با هزار و یک مشکل شخصی و خانوادگی و بدبختی و بی خانمانی و غیره تمام کارهای خودم را خودم انجام می دادم. از شرکت در کلاس زبان خصوصی و گرفتن مدارک برای ورود به دانشگاه تا جستجو در سایت ها برای پیدا کردن اطلاعات دقیق در مورد ثبت نام. بابا جون الان همه چی را می توان به زبان های مختلف در گوگل جستجو کرد، اگر در گوگل جستجو کردی و پیدا نکردی با من تماس بگیر با کمال میل کمکت می کنم، ولی من نمی توانم با هزار و یک کار و زندگی و دو تا بچه که باید بیست و چهار ساعت در شبانه روز را به انها اختصاص بدم، بیست و چهار ساعته دنبال کار تو و این و ان باشم. امکانش را ندارم و اگر داشته باشم هم نمی کنم، چون هر کسی بلاخره باید بعد از سه بار عبور از یک مسیر بتواند ان مسیر را بشناسد. گوسفندان وقتی به صورت مکرر از یک مسیر رد می شوند، به ان مسیر عادت می کنند. یاد بگیریم مستقل باشیم و مستقل تصمیم بگیریم. از خودمان انتقاد کنیم. کارهای خودمان را حتی الامکان خودمان انجام دهیم و مهمتر از همه در کار سازمان دهی زندگی اجتماعی و سیاسی جدی باشیم.

گزاره هایی مثل ببینم چی می شود و غیره را از زندگی اجتماعی مان دور بندازیم. بدون اجازه ی گرفتن از طرف عکس هایش را در فیس بوک شر نکنیم و شماره تلفنش را به کسی ندهیم. یادگیری این چیزها باور کنید به نفع خود ماست.
انتقاد از خود شروع نقد از جهان است. کسی که از خودش انتقاد نکند و خودش را به خاطر انجام کارهای احمقانه سرزنش نکند، نمی تواند از دیگران هم انتقاد کند واگر انتقاد کند کسی او را جدی نمی گیرد.

بابا یک کم مارکس بخونید باور کن به نفع خودتان است.

خواهشمندم جدی باشید!

روئیای رسیدن به اروپا برای “فعالیت کمونیستی”

زمانی که در کومه له بودیم، قبل از اینکه کومه له باهامون تسویه حساب کند و یکی یکی ما را به خاطر کمونیست بودن و به بهانه های مختلف حذف کند، از گروهی که با هم کار مشترک می کردیم و به صورت یک فراکسیون اعلام نشده مشغول فعالیت بودیم، درخواست کردم که یک بیانیه ی جمعی بنویسم و منتشر کنیم، تا هم به عنوان فراکسیون رو به بیرون رسمیت پیدا کنیم و هم کومه له نتواند به راحتی ما را حذف و سرکوب کند. اتفاقا من بیانیه را نوشتم. اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در ان جلسه بودند به صورت نیم بند مخالفت کردند و گفتند: “ببینیم چی می شود” و “فعلا وقت داریم” و از این خزعبلات. یکی از رفقا می گفت بزار خودمان را به اروپا برسانیم انجا رفت و امد اسونه می تونیم هر هفته همدیگر را توی هلند، المان یا کشورهای اطراف ببینم، دیگری می گفت هر وقت دوستم رسید اروپا و قبولی گرفت موضع گیری کنیم، ان یکی هم یک سرش به ما وصل بود و سر دیگرش به محفل لمپنیستی داخل اردوگا، یکی دیگر می ترسید دیپورت بشه ایران و ان یکی دیگر هم سطح سوادش در حدی نبود که بتواند متنی که من نوشته بودم را درک کند و از این مسائل.

بیشتر کسانی که به این فراکسیون اعلام نشده وصل بودند، یا اخراج شدند یا تسلیم جمهوری اسلامی شدند و یا از یک طریقی توانستند خود را به اروپا برسانند و یا به بدبختی و پناهندگی در کشورهای مجاور عراق پناه بردند. یکی از کسانی که هیچگاه در جریان مباحث و اختلافات ما با کومه له نبود و همیشه سعی می کرد با ما نزدیکی داشته باشد و همزمان برای ابراهیم علیزاده چاکرمنشی می کرد و بغل “دست چپ” او می نشست، کسی جز ناصر بابامیری نبود، کسی که می خواست کل این تشکیلات و فراکسیونی که من شخصا بنیان گذاری کرده بودم و بدون من چنین فراکسیونی نمی توانست وجود داشته باشد، را به اسم خود ثبت کند. این ادم اپورتونیست و قالتاق که امروز در اوج بی شرمی مثل یک تواب سرش را انداخته پایین و در کمال حقارت به کومه له برگشته است، ان زمان بعد از دست و پنجه نرم کردن با مساله ی پناهندگی و خطر دیپورت به یونان و غیره در اوج اپورتونیسم و فرصت طلبی می خواست همچون عنتر سیرک دست خود را جلو انداخته و همه ی ما را دور بزند. این در حالی بود که همان موقعی که این ادم اپورتونیست بیانیه می داد و خود را به عنوان پیشقراول قلمداد می کرد، من در زندان یونان به سر می بردم و هیچ خبری از اوضاع و اتفاقات نداشتم و این مردک دلقک، فرصت را غنیمت شمرده و سعی کرده مهر خود را به کل این حرکت بزند. ما همان موقع در چارچوب چند مقاله بر این مردک افسار تئوریک زدم و برای همیشه خفه خون گرفت.

به هر حال این مسائل گذشت و ناصر بابامیری در میدان مبارزه ی عملی حاشیه یی شد و الان هم کسی درون کومه له برای این ناسیونالیست سابق و کومه له یی امروزی تره خرد نمی کند. بحث من با ناصر بابامیری هم تمام شد، چون من پر و بالش را چیدم. مشکل من با کسانی است که شب و روز در کردستان عراق ادعا می کردند که به محض رسیدن به اروپا تشکیلات سازی می کنند و انجا فعالیت های “جدی و کمونیستی “را از سر می گیرند. هیچ کدام از این انسان ها تاکنون زبان کشوری که در ان زندگی می کنند را در حد مبتدی یاد نگرفته اند، یک تظاهرات کوچک و حتی یک اکسیون ده نفری سازمان نداده اند. اگر فاشیسم در به در به دنبال خارجی بگردد و بخواهد انان را از تخت خوابشان بیرون بکشد و روانه ی اردوگاه های مرگ کند، باز هم فکر می کنند که پلیس امده دنبالشان و به خاطر کار “سیاه” دستگیر شدند. هیچکدام در یک تظاهرات پناهندگی شرکت اکتیو نداشتند، اکثرا “انقلاب” فیس بوکی می کنند و هر شب را با خواب انقلاب در دنیای واقع سر بر بالین می نهند و روز بعد وقتی می بینند اتفاقی نیفتاده است، به امید انقلاب در روز بعدی وارد فضای مجازی می شوند و با کیبورد شلیک می کنند. فعالیت سیاسی برای اکثریت انان و بیشتر چپ های ایرانی مثل بازی پلی استیشن شده است.

یکی از کسانی که از اوایل ورودش به کومه له خود را به ما وصل کرده بود کسی جز شاهو نعمتی نبود، بعد از اخراجش از کومه له به منطقه ی تحت نفوذ بارزانی رفت و انجا به طرفداری و مزدوری ایل بارزانی مشغول شد و برای یک فیلم ساز سکسیست کلاه بردار کورد به اسم بهمن قبادی که خود او هم مزدور بارزانی بود کار می کرد. تله ویزیون فاشیستی رووداو وابسته به ایل بارزانی و میت ترکیه در یک برنامه ی تله ویزیونی بهمن قبادی را به دزدی و کلاه برداری محکوم کرد و این مردک دلقک بی ابرو چیزی برای دفاع از خودش نداشت و چیزی جز رسوایی برایش باقی نماند. شاهو نعمتی که امروز مقیم المان است همان زمان که در منطقه ی تحت سلطه ی بارزانی در اربیل بود به سفارت جمهوری اسلامی مراجعه می کند و پاس ایرانی اش را می گیرد. بعدها زمانی که به المان رسید یک بار به شخص خودم این مسائل را گفت و گفت اگر قرار باشد بین کومه له و جمهوری اسلامی یکی را انتخاب کند، بی شک جمهوری اسلامی را انتخاب می کند. من ان موقع در جریان کثافت کاری های این مردک مشکوک نبودم و زمانی که در جریان قرار گرفتم برای همیشه از خودم دورش کردم. شاهو نعمتی در المان برای روحانی تبلیغ می کرد و گفتنی است که در انتخابات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی هم شرکت کرده است. (در مورد شرکت او در انتخابات جمهوری اسلامی خبر دقیق و موثق ندارم)

دوستان، رفقا، عزیزان

باور کنید فعالیت کمونیستی اینگونه نیست، کسی که نتواند پنج نفر را در دنیای واقعی سازماندهی کند، کسی که نتواند یک تظاهرات سازمان دهد، یک بلندگو اجاره کند، یک ماشین و دوربین عکاسی اجاره کند، یک بلیط هواپیما از اینترنت بخرد و یا خود را به یک تظاهرات و جلسه ی سیاسی مهم برساند، باور کن صد انقلاب هم بشود، او از حوادث جا مانده است. وقتی پشت لپ تاب و توی خونه ی گرم با نوشیدن یک ابجو و زدن دو پوک به ماری جوانا انقلابی می شوی، ایا جرات داری در خیابان در جلو تظاهرات انتی فاشیستی مقابل پلیس تا دندان مسلح بایستی و باتوم بخوری و خشونت پلیس را با مشت و لگد و چوب دستی جواب بدی؟! باور کن نمی تونی. در تظاهرات انتی فاشیستی در شهر کلن به چند تا از بچه های چپ ایرانی که هر کدام در یکی از این احزاب کوردی چند سال تفنگچی گری کردند گفتم که بریم توی بلوک رفقای سیاه پوش “بلاک بلوک” چون درگیری واقعی با پلیس اونجاست، یک احمق بی سواد و بزدل به اسم نظام صادقی که توی صف سوسیال دمکرات ها و حزب چپ المان بود، چند هفته بعد توی فیس بوک نوشته بود که حسن معارفی پور انارشیست شده. واقعا خنده داره! مبارزه با فاشیسم با دعا کردن و شمع اتش زدن و شعار دادن صورت نمی گیرد. فاشیست ها پناهنده ها را زنده زنده در اتش می سوزانند و کمپ هایشان را به اتش می کشند. زمانی که رفقای چپ کمونیست و انارشیست ما شلوار فاشیست های وابسته به حزب ا اف د را در اورند، حتی یک نفر از بچه های کومه له یی و کمونیست های ایرانی را ندیدم که به صورت اکتیو با خشونت سیستماتیک پلیسی مبارزه کند.

دوستان

باور کنید می دانم که شکل واقعی زندگی شما مناسبات شما و روابط شما با دنیای اطرافتان را تعیین می کند و در این هم شکی ندارم که اکثریت قریب به اتفاق سیاسی های چپ ایرانی با خریدن یک تاکسی سیاست را برای همیشه کنار می گذارند و اگر جمهوری اسلامی یک تاکسی به این ها می داد نه سیاسی می شدند و نه فعالیت سیاسی را ادامه می دادند. می دانم که شرایط اقتصادی اکثریت ما بسیار وخیم است و ناچاریم هزار کار بردگی که ماشین هم نمی تواند انجام دهد را انجام بدیم تا پدر و مادر و ننه و پدر بزرگمان را که در فقر و بدبختی زندگی می کنند، از گرسنگی نجات دهیم و غیره، اما یک فعال سیاسی حرفه یی باید اولویتش کار و فعالیت سیاسی باشد. من بارها از رفقای کمونیست ایرانی به صورت رسمی دعوت کرده ام که در کنگره ی بین المللی مارکسیسم شرکت کنند ولی تاکنون به جز یکی دو نفر حتی یک کمونیست ایرانی شرکت نکرده است. خوب من هم مشکل مالی دارم و با هزار و یک مشکل اقتصادی و غیره دست و پنجه نرم می کنم، اما یادگیری و کمونیست شدن و کمونیست ماندن متاسفانه نیازمند پول است، باید امادگی داشته باشی برای یادگیری پول خرج کنی، باید امادگی داشته باشی برای رهایی انسان از زندگی شخصی خودت بگذری در غیر این صورت هیچ تاثیری روی محیط اطرافت نداری. کم نیستند کسانی که تنها کارشان فعالیت در این شبکه های اجتماعی است و هرازگاهی یکی دو سال یک بار یک مقاله یی می نویسند و منتظر انقلابی خودبخودی صورت بگیرد و این ها با کله توی ایران شیرجه ببرند و بگویند که ما هم مبارزه کردیم و الان سهم خودمون را می خواهیم. باور کنید اینگونه کسی شما را نه تنها جدی نمی گیرد بلکه بهتون می خندند، اگر شانس بیاورید و توسط کمونیست های داخل به جرم خیانت به طبقه ی کارگر و کمونیسم دستگیر و زندانی نشوی.

توهمات تان را کنار بگذارید، جدی باشید، سازمان پیدا کنید، سازماندهی کنید و اول یاد بگیرید که سازماندهی یعنی چی. سازمان دهی پنج نفر ایرانی به اندازه ی سازمان دهی پانصد نفر اروپایی زمانبر است. ما برای کنگره ی بین المللی مارکسیسم یک ایمیل به کل اعضای انترناسیونال ارسال می کنیم و هشتاد درصد اعضا شرکت می کنند. کسانی که شرکت نمی کنند، ماه ها قبل اطلاع می دهند و دلایل خاص خود را دارند. کسی که هر سال از نیویورک برای کنگره می اید یان رمان است، انسانی توانا و یکی از مهمترین فیلیسوفان و جامعه شناسان مارکسیست معاصر، صاحب دو فرزند و استاد پرواز دانشگاه های مختلف جهان. یان رمان حاضر است هر سال درس و دانشگاه و خانواده اش را ول کند و خود را از نیویورک به برلین برساند، شما نمی توانی چهار نفر را در اطراف منزلت سازمان دهی و در یک جلسه ی سیاسی جدی شرکت کنی؟ انسان واقعا انگشت به دهان می ماند که جامعه ی ایران چه بلایی سر ما اورده است که بعد از سال ها زندگی در کشورهای اروپایی هنوز نتوانسته اییم پایه یی ترین مسائلی که به نفع خود ما هستند را در زندگی خود پیاده کنیم. من از خودم شروع می کنم. از خودم نقد می کنم و بعد یقه ی دیگران را می گیرم.

امیدوارم این استاتوس و استاتوس هایی از این قبیل باعث دلخوری کسی نشوند. هدف من بیدار کردن انسان هاست و نه نقد مغرضانه و شخصی.

حسن معارفی پور

چه کسی به ما خیانت کرد، چه کسی ما را فروخت؟

ترجمه ی ترانه یی از مارک اوه کلینک از زبان المانی
این ترانه توسط خود خواننده در این اهنگ تاحدودی ابدیت شده و یک سری بیت به ان اضافه شده است که من در ترجمه ی فارسی اورده ام ولی در متن المانی نیست.
ترجمه: حسن معارفی پور

زمانی من شخصا آرزوی سرطان کردم. از همان موقع تصمیم گرفتم این ترانه را در مورد

اس پ د (حزب سوسیال دمکرات آلمان) بنویسم
یک ضرب المثل هست از کمونیست های قدیمی است، از کسانی که سال 1918 دوستان عوضی خود را انتخاب کرده بودند.
مسلما امروز ما در یک شرایط سیاسی دیگر به سر می بریم اما این ضرب المثل بیانگوی شرایط امروز هم هست.

چه کسانی به ما خیانت کردند؟! سوسیال دمکرات ها!
چه کسانی به ما خیانت کردند؟! چه کسانی ما را فروختند؟!
چه کسانی به ما خیانت کردند؟! سوسیال دمکرات ها!
انها بودند که به ما خیانت کردند و ما را فروختند!
به نظرم باید یک شعر بگویم با کر کودکان طبقه ی کارگر، کسانی که می توانند این اهنگ را برای پدر و مادران بیکارشان بخوانند و ترویج کنند، دانشجویان، کارمندان و دهقانان هم می توانند بخوانند، این اهنگ را حتی کسانی که همچنان به لودویک ارهارد اعتماد دارند، می خوانند.

چه کسی به ما خیانت کرد! سوسیال دمکرات ها
چه کسی به ما خیانت کرد و چه کسی ما را فروخت
این را گروه موزیک کودکان طبقه ی کارگر می گویند
انها به ما خیانت کردند و حتی فراتر از ان ما را فروختند
کارل لیبکنشت همین ضرب المثل را روی میزکارش گذاشته بود و امروز به عنوان پوستر همین ضرب المثل در اتاق اسکار لافونتین (کسی که از هر لحاظ به سوسیال دمکرات ها نزدیک است) اویزان است.
و همچنین در شلوسیگ هولشتاین(منطقه یی در شمال آلمان) معنی ان را به خوبی می فهمند. همین ضرب المثل بر زبان هایده سیمونه هم در هنگام رقص تانگو زمزمه می شود

چه کسانی به ما خیانت کردند؟ سوسیال دمکرات ها!
چه کسانی به ما خیانت کردند؟! چه کسانی مرا فروختند؟
چه کسانی به ما خیانت کردند؟! سوسیال دمکرات ها!
آنان به ما خیانت کردند و ما را هم فروختند!
هایده سیمونه بچه ی از گروه موسیقی متشکل از کودکان طبقه ی کارگر:
در انتخابات جدید بازنده شدند و با ان باید مقابله می کردند!
همین الان می توان با تمام قوا و قلبی پر از تنفر، تنفر خود را از دولت ابراز کرد.
کشتی در حال غرق شدن بود و موش کورها (سوسیال دمکرات ها) متواری می شوند!
البته همین موش کورها دوباره برگشته و با خود طاعون سیاه را به قاره می اورند (این یک ضرب المثل است و در مناطق مختلف المان به اشکال مختلف استفاده می شود)، بعد از انکه شرودر کشتی شکسته را بازسازی می کند!

اینگه گروه موسیقی من هر روز بزرگتر می شود. دقیقا مانند باند موسیقی بر روی کشتی تایتانیک که از دست من عصبانی بود و اهنگ می توانی برگردی را خواند.

چه کسانی، چه کسانی، چه کسانی، چه کسانی به ما خیانت کردند؟!
سوسیال دمکرات ها بودند! بگو که سوسیال دمکرات … ها نبودند.
سان کورنا در گوانتانامو مانش بمب در کوسوو، هم سوسیال دمکرات بودند
بله این سوسیال دمکرات ها بودند که به ما خیانت کردند!
انان به ما خیانت کردند و ما را فروختند!
دولت رفاه و سوسیالیسم شان هر دو مرده اند!
چیزی که از انان باقی مانده است کلمات توخالی و یک (گالن سرخ) روکش سرخ است!
چه کسی کنار قبرهای انان (سوسیالیسم و دولت رفاه) ایستاده است و با لبخند بیل می زند!
نگو که بگذار مشورت کنم … با سوسیال دمکرات ها!
چه کسانی پول های هنگفت را در اختیار سرمایه داران قرارد داد و ان را به هدر دادند؟
نگو که آنان سوسیال دمکرات ها نبودند! انان سوسیال دمکرات ها بودند
چه کسی تمام اطلاعات شخصی من را چه کسی به هانس بکر آ داد؟
چه کسی ویژگی اصلی صدر اعظم شدن دارد؟

چه کسانی به ما خیانت کردند؟ صاحبان پول چه کسانی هستند؟
چه کسانی به ما خیانت کردند! چه کسانی چه کسانی! سوسیال دمکرات ها انها سوسیال دمکرات ها بودند!
چه کسانی به ما خیانت کردند؟ صاحبان پول چه کسانی هستند؟
چه کسانی رنگارنگ هستند؟ چه کسی سفارش این همه رنگ ها را داده؟
چه کسانی به ما خیانت کردند! چه کسانی چه کسانی! سوسیال دمکرات ها انها سوسیال دمکرات ها بودند

چه کسانی به ما توصیه کرد برای اداره ی کار و بروکرات های دولتی؟
چه کسانی به ما توصیه ی بالا رشد اقتصادی از طریق ارائه ی امار نادرست را داد؟
چه کسانی توصیه پیوستنمان به بانک جهانی را دادند؟

چه کسانی به ما خیانت کردند!

چه کسانی چه کسانی ما را فروختند؟

کوتاه در مورد سخنرانی من به زبان المانی در “دکان” سیاست و فرهنگ در شهر هایدلبرگ Laden für Politik und Kultur

کوتاه در مورد سخنرانی من به زبان المانی در “دکان” سیاست و فرهنگ در شهر هایدلبرگ
Laden für Politik und Kultur
حسن معارفی پور

به خاطر درخواست چند تن از رفقای نازنین خلاصه یی از این سخنرانی را طولانی را اینجا می اورم. ترجمه ی کل سخنرانی در این وضعیت از عهده ی شخص من با دو تا بچه و هزار و یک گرفتاری دیگر خارج است. امیدوارم این خلاصه بتواند کمک کوچکی به فهم دقیق تر موضع گیری کمونیستی در مقابل اوضاع جاری در ایران بکند.

در این سخنرانی به بررسی اعتراضات و تظاهرات های ضد حکومتی مردم ایران در شهرهای مختلف، شورش های شهری از دی ماه سال گذشته پرداخته و علاوه بر ان یک بررسی ماتریالیستی و تاریخی از شکل گیری جنبش اسلامیستی، جنگ اسلام علیه بشریت و ایده های آزادی خواهانه در دوره ی انقلاب مشروطه، شکل گیری فاشیسم اسلامی و حکومت اسلامی در فرمت مدرن و امروزی ان پرداخته و علاوه بر ان به بررسی قطب بندی های اجتماعی و طبقاتی در جامعه ی ایران، پلاریزه شدن جامعه، اعتراضات ضد حکومتی و سرنگونی طلبانه ی مردم و در یک کلام به بررسی وضعیت ایران بین الترناتیو های مختلف پرداختم.

برای شرکت کنندگان در این سخنرانی لازم بود ابتدا یک تصویر عینی، تاریخی و ماتریالیستی از شکل گیری سرمایه داری در ایران، جنبش های دهقانی علیه سیستم ارباب رعیتی و ایده ی شکل گیری مدرنیته به عنوان روبنای سیاسی سرمایه داری ارائه داده شود، به همین خاطر از انقلاب مشروطه و شکل گیری اولین گروه های چپ و کمونیست به خصوص حزب کمونیست سابق ایران، گروه پنجاه و سه نفر، حزب توده و جنبش چریکی شروع کرده، به تقابل و تشابهات بخشی از این جنبش ها با جنبش امپریالیستی اسلام سیاسی مدرن که زیر نام “انتی امپریالیستی” بودن بخشی از چپ را به زیر شاخه ی خود تبدیل کرده بود، پرداخته شود و همزمان موقعیت جنبش ارتجاعی سبز در سال های 2009 و تفاوت این جنبش با جنبش اعتراضی ساختار بر افکن دی ماه سال گذشته مشخص شود و همزمان مساله ی اعترا ضات خیابانی و اعتصابات کارگری مطرح شود.

در مورد پلاریزه شدن سیاسی و طبقاتی جامعه ی ایران صحبت های فراوان ارائه داده و همچنین به بررسی الترناتیوهای راست (شبه انقلابی گری “ضد آخوندی” و نیهلیستی)، ارتجاع سلطنتی و مشروطه خواهی و در مقابل ان الترنایتو چپ و سوسیالیستی که ضرورت مبارزه برای رسیدن به سوسیالیسم را در حرف و عمل دنبال می کند، پرداخته ام.

در نتیجه گیری نهایی وضعیت اتی ایران را از سه حالت خارج ندانسته و اعلام کردم که یا جمهوری اسلامی از طریق یک انقلاب توده یی و قهرامیز به نمایندگی طبقه ی کارگر و نیروهای چپ و کمونیست جامعه ی ایران و اپوزیسیون چپ خارج کشور زمین گیر خواهد شد، یا در نتیجه ی یک رفراندوم فرمال توسط نیروهای محافظه کار و پاسیفیست موافق ادامه ی حاکمیت جمهوری اسلامی رفورمیزه و پروتستانتیزه خواهد شد و یا در نتیجه ی دخالت نظامی غرب در ایران، نیروهای فاشیستی و اپوزیسیون انسان خوار مانند مجاهد، سلطنت طلب، مشروطه خواه، ناسیونالیسم قومی، قبیله یی و مذهبی به دوران قبل از انقلاب 57 برخواهد گشت.

اعلام کردم که من به شخصه احتمال یک انقلاب توده یی را با توجه به شکل گیری تشکیلات های کارگری و اگاهی طبقاتی، گسترش ادبیات مارکسیستی و سوسیالیستی در ایران، تنفر مردم از سیستم مزدور شاهنشاهی و وحوش فاشیست و اسلامی، نا امیدی کامل از هر گونه تغییر در جمهوری اسلامی چه در قالب رفراندوم و چه در شکل رفورماسیونیزه کردن جمهوری اسلامی بیشتر می دانم و اتفاقا اعتراضات دی ماه سال گذشته را نتیجه ی خشم فرو خفته ی توده های مردمی که در سطح وسیع از توحش و بربریت فاشیسم اسلامی و سرمایه داری نئولیبرال جمهوری اسلامی به ستوه امده و از طرف دیگر هیچ تمایلی به پذیرش شکل و فرم دیگری از بربریت اسلامی و فاشیسم سلطنتی، خواه در پوشش مجاهد و دیگر فرقه های فاشیستی نداشته و همزمان هم علاقه یی به نشخوار کردن استفراغ خود یعنی طاعون سلطنتی نداشته و ندارند، می دانم و خود من به شخصه از تسلیح توده یی علیه جمهوری اسلامی، به اتش کشیدن تمام دم و دستگاه پلیس سرکوبگر این نظام و به کار گیری قهر انقلابی در رادیکال و ملیتانت ترین شکل ممکن دفاع کرده و به هیچ وجه خود را پیرو نظریات پاسیفیستی ارتجاعی گفتمان بدون خشونت و انقلاب بدون قهر و غیره ندانسته و نمی دانم.

در جواب به سوال یکی از کسانی که در این جلسه شرکت کرده بود و سوال کردند که ایا در صورت قدرت گیری کمونیست ها ما مانند رضا شاه به زور حجاب را از سر زنان جدا می کنیم یا نه؟! اعلام کردم که ما به هیچ وجه به روش های فاشیستی برای توده یی کردن سوسیالیسم و ایده های سوسیالیستی پناه نمی بریم و مبارزه ی ما با مذهب مبارزه با مناسباتی است که مذهب را به یک ضرورت تبدیل کرده است و نه با شبح و سایه ی مذهب.

نکاتی هم در مورد شباهت های سازمان مجاهدین خلق و پ ک ک به عنوان دو نیروی خرده بورژوایی اپورتونیست مطرح کردم که به مذاق مدافعین این دو سازمان خوش نیامد و به همین خاطر با اعتراض به صحبت های من جلسه را ترک کردند.

در انجا اعلام کردم که بر خلاف تصورات ابلهانه ی چپ های اروپایی در مورد پ ک ک یا سازمان های ملی مذهبی و حتی فاشیستی مانند مجاهدین یا سازمان خرده بورژوایی و ناسیونالیست چپ، طبقه ی کارگر ایران و کمونیست های مدافع این طبقه نباید تحت هیچ شرایطی به این الترناتیوهای رئال پولتیک امید ببندند و یا سعی کنند تجربه ی روژاوا را در ایران و کردستان ایران کپی برداری کنند، چون مساله ی ما با جمهوری اسلامی و سرمایه داری مساله ی صرفا ازادی های فردی و دمکراتیک و غیره نیست، بلکه مساله به مراتب عمیق تر از این هاست. مساله ی طبقه ی کارگر و کمونیست ها در ایران پایان دادن به استثمار انسان به دست انسان، در هم شکستن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید از طریق سرنگونی دولت بورژوایی، دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار سوسیالیسم است و هر نیروی سیاسی ایی که این مسائل را رد کند، از نظر من در زمره ی ضد انقلاب و “مرتدین” قرار گرفته و نمی تواند نماینده ی چپ و کمونیسم در جامعه باشد.

 

لینک مصاحبه در فیس بوک

 

فاشیسم در پوشش طنز

 

یکی از ایده های فاشیستی پیش داوری در مورد افرادی است که انها را نمی شناسید. فاشیسم سعی می کند همیشه یک ترس موهوم درست کند، ترسی که بر هیچ پایه و اساس منطقی و واقعی شکل نگرفته است. برای نمونه ترس از کودکان خانواده های یهودی یا مسلمان و غیره. فاشیست های اسرائیلی و مدافعین تروریسم جنگی در اسرائیل می گویند که کودکان فلسطینی ایی که توسط دولت جنایتکار و فاشیست اسرائیل به قتل می رسند (سالانه میانگین 1500 کودک از سال 2006 به بعد)، ممکن است زمانی بزرگ شوند و به تروریست های حماس بپیوندند. انها اینگونه این خشونت وحشیانه و فاشیستی را توجیه می کنند و “وجدان” کثیف خود را از هر گونه “عذاب” ی راحت می کنند.

فاشیست های اروپایی متشکل در احزاب نئونازیستی و جنبش فاشیستی پگیدا هم می گویند که “مسلمانان” گریخته از دست تروریسم اسلامی (صادره ی غرب) می توانند باعث اسلامیزه شدن غرب شده و برای مسیحیت که دینی “احساسی” و “اخلاقی” است ( و در قرون وسطی با گیوتن ادم را هزاران بار وحشیانه تر از داعش به مرگ محکوم می کرد)، خطر ایجاد می کنند.

مجله ی فکاهی شارلی ابدو مبلغ کثیف ترین نوع فاشیسم

خطرناک ترین اتفاقی که ممکن است در هر جامعه بیفتد ان است که گفتمان فاشیستی و راسیستی به گفتمان روزمره تبدیل شود و دیگر مردم از راسیست بودن شرم نکنند! امروز در غرب مردم نه تنها از راسیست بودن شرم نمی کنند، بلکه حتی به راسیست بودن خود افتخار هم می کنند. گفتمان فاشیستی امروز در کشورهای غربی رایج ترین گفتمان است و رسانه ها شب و روز در بوق و کرنا می کنند که خارجی ها وحشی اند و تجاوزگر و حتی رئیس حزب چپ المان که سابقا یکی از چپ ترین و فعال ترین چپ های المان بود از بازسازی سوریه و بازگرداندن سوری ها به سوریه صحبت کرد.( البته سارا واگن کنشت به خاطر مطرح کردن این حرف شدیدا از جانب حزب چپ مورد انتقاد قرار گرفته شد. من واقعا نمی دانم خانم مرکل چه چیزی را به سارا واگن کنشت گفته است که اینگونه صد و هشتاد درجه تغییر موضع داده که اینگونه از بازگرداندن پناهجویان سوری صحبت می کند! فرضیه ی من در این زمینه این است که ایشان خود را برای انتخابات صدر اعظمی در اینده ی المان اماده می کند و در تلاش است با تبلیغات راست و پوپولیستی مردم بیشتری از قطب راست جامعه را متقاعد کند که او را به عنوان صدر اعظم اتی المان انتخاب کنند، اما هر دلیلی که سارا واگن کنشت از مطرح کردن چنین حرف هایی داشته باشد، چیزی جز افتادن به دام راسیسم سیستماتیک دولتی نیست.)

امروز در المان و اروپا فاشیسم همه جا حضور دارد، در خیابان در دانشگاه، در محیط کار، در میان دم و دستگاه دولت و پلیس و غیره و به ویژه در رسانه ها!
کافی است تلویزیونت را روشن کنی یا در فیس بوک سری به صفحه های فیس بوکی مختلف بزنید، ان موقع است خواهی دید که هزاران “هیتلر” جدید در پوشش مدرن با افسار تمدن مشغول تنفرپراکنی از پناهجویان و خارجیان هستند. فاشیسم در المان به دولت، پلیس و رسانه گره خورده است و فاشیسم برای ابراز وجود، دنبال سوژه می گردد و اگر سوژه یی هم در کار نباشد، همیشه یک سوژه ی خواهد ساخت که ان را دلیل ابراز وجود خود قرار دهد.

در دیگر کشورهای داروپایی وضع بهتر نیست. کافی است نگاهی به نشریه ی شارلی ابد (بخوانید شارلی فاشیست) بیاندازید، ان موقع خواهید دید که فاشیسم چگونه خود را در قالب طنز نشان داده است.
نشریه ی شارلی ابدو در قالب طنز با پخش عکسی از “آیلان کوردی” کودک سه ساله ی سوری که جنازه اش به همره برادر دیگرش در سواحل ترکیه پیدا شد، به همراه نوشته یی که در ان امده بود، آیلان کوردی اگر بزرگ می شد، دختران المانی را دنبال می کرد، نشان داد که مواضعش فاشیستی تر از ماری لوپن و پگیدا در المان است.

جالب تر از این جو گیری مردم سطحی چپ متاثر از مدیا است. کسانی که ماه ها به خاطر محکوم کردن کشتار وحشیانه در پاریس، در اینترنت مقاله نوشتند و اعلام کردند که شارلی ابدو هستند و صفحات فیس بوکشان را به عکس قربانیان اراسته کردند، لطف کنند الان هم شارلی ابدو باشند!!

حسن معارفی پور14.06.16

993870_963010097101626_7240763797730105048_n

افشاگری در مورد باند سناریو سیاهی چاقوکشان و تلاش برای ترور رحمان حسین‌ زاده

شورش خراسانه از اعضای سابق باند چاقوکشان مهتدی در برنامه ی لایو بختیار بلوری به زبان کوردی می گوید که بهرام رضایی سال 2004 یا 2005 از او درخواست کرده است که رحمان حسین زاده را ترور کند و اعلام کرده است که دفتر سیاسی چاقوکشان و باند مهتدی این تصمیم را گرفته است. وقتی شورش با رضا کعبی در این زمینه صحبت می کند، رضا کعبی هم صحت این مساله را تایید می کند. دلیل این مساله را دفتر سیاسی باند مافیایی و چاقوکش مهتدی “توهین” رحمان حسین زاده و چند نفر دیگر در رهبری حزب حکمتیست به عبداله مهتدی اعلام می کنند. شورش حاضر نبوده تن به این کار بدهد و در یک افشاگری طولانی کل واقعیت را بیان کرده است و قبل از ان هم مساله را با رحمان حسین زاده در میان گذاشته است.

شورش در این برنامه می گوید که من به دفتر سیاسی باند قمه کشان اعلام کردم که چرا ما باید رهبری حزب حکمتیست و کسانی چون رحمان حسین زاده که مخالف جمهوری اسلامی اند را ترور کنیم. در جواب سوالش می گویند که انها به کاک عبداله مهتدی توهین می کنند و این تصمیم دفتر سیاسی حزب است و او موظف است به تصمیمات حزبی عمل کند.

لازم به ذکر است که باند قمه کشان یک بار با اسلحه ی سبک و سنگین به مقر کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران هم حمله کرده و چندین بار فعالین و پیشمرگان این حزب را با چاقو و پنجه بکس در شهر سلیمانیه کتک کاری کرده اند.

افشای این باند سناریو سیاهی، جنایتکار، مزدور امپریالیسم و کاسه لیس سابق اصلاح طلبان حکومتی، کاسه لیس نوری زاده و سازگارا و خانواده ی منفور و ملعون شاهنشاهی وظیفه ی تمام کسانی است که اینده یی بدون ترور و سرکوب فعالین سیاسی و کمونیست را خواستارند.

ما در خیابان های شهرهای کردستان ایران جواب این چاقوکشان و باندهای سناریو سیاهی را میدهیم و هر گونه خشونت تروریستی و شبه تروریستی این جریانات ملعون را با مبارزه ی قهرامیز انقلابی و کمونیستی خواهیم داد.

حزب چاقوکش دمکرات کردستان ایران که در گذشته به قلدری و اقدامات خان مائابانه برای سرکوب کمونیست ها و ازادی خواهان در کردستان دست برده بود، در میدان مبارزه ی مسلحانه، سیاسی و توده یی به بدترین شکل ممکن زمین گیر شد و برای جامعه ی کردستان ایران رسوا شد.

سازمان چاقوکشان در ادامه ی سیاست های قلدرمنشی و ایل گرایانه ی حزب چاقوکش و کمونیست کش دمکرات کردستان سال هاست که در راستای سرکوب کمونیست ها و مخالفین این جریان قدم بر میدارد، اما همیشه شکست خورده است.

اقدامات تروریستی و شبه تروریستی از جانب نیروهای اپوزیسیون علیه دیگر نیروهای مخالف نظام باید شدیدا در سطح توده یی محکوم شود و پاسخ مناسب بگیرد.

حسن معارفی پور

برنامه ی زنده ی فیس بوکی “بختیار بلوری” و بیانیه های پی در پی سازمان زحمتکشان علیه شرکت اعضایش در این برنامه

 

مدتی است که یک لیبرال ناسیونالیست ابله و بی سواد سیاسی که از فرط دمکراتیک بودن با کله در فاضلاب ارتجاع شیرجه برده است، یک دکان فیس بوکی باز کرده است، که در ان زیر نام برنامه های لایف مبلغ نوعی پلورالیسم پاسیفیستی در چارچوب رئال پولتیک کوردی شده است. این شخص کسی جز بختیار بلوری نیست، انسانی بی سواد از لحاظ سیاسی، ساده لوح و در یک کلام بی شعور ناسیونالیست و احساسی است. این شخص یک بار قران را به اتش کشید و زمانی که ملا کریکار تروریست مشهور کورد و معروف به بن لادن کردستان عراق او را تهدید کرد، در یک برنامه ی لایف معذرت خواهی کرد و با گذاشتن یک برگ گل روی قران اینگونه چاکرمنشی خود به اسلام و تروریسم اسلامی اثبات کرد.

جالبی قضیه این است که بختیار بلوری خود ادعا می کند که در تمام عمرش حتی یک کتاب هم نخوانده است و ظاهرا تمام اطلاعاتش را مثل پیامبران از “خدا” الهام گرفته است.

این مجنون دیوانه که شب و روز برنامه ی لایف می گذارد، به جای اینکه به کسانی که در این برنامه شرکت می کنند، مجال صحبت کردن دهد، خود فقط لاف زنی بی محتوا می کند. زمانی که حرفی برای گفتن ندارد و یک نفر با عقایدش که بیشتر به عرفان نزدیک است تا عقلانیت، مخالفت کند، فورا حرفش را قطع کرده است و او را در فیس بوک و فضای مجازی بلاک می کند.

جالب تر از این، این است که این مردک بی مغز، قهوه خانه یی اینترنتی فراهم کرده است که اعضا و هواداران سرخورده از احزاب ناسیونالیست و مزدور امپریالیسم کورد، از طریق ان بتوانند کثافت کاری ها و جنایتکاری های احزابشان را افشا کنند و به صدایشان را به گوش جامعه ی کردستان ایران برسانند. مورد اخیر افشاگری درست شورش خراسانه در مورد تلاش باند مهتدی موسوم به سازمان زحمتکشان، در مورد توطئه ی ترور رحمان حسین زاده و چند نفر دیگر از حزب حکمتیست است.

زمانی که احزاب سناریو سیاهی و چاقو کش کرد، مزدوران عربستان سعودی، ترکیه و امریکا خطر افشا شدن خود از جانب اعضایشان را دارند، تلاش می کنند از طریق بیانیه دادن و تهدید اعضایشان برای عدم شرکت در این برنامه ها جلو افشای کثافت کاری و برنامه های مخفی خود برای ترور مخالفین سیاسی خود را بگیرند. این سنت در بین نیروهای ناسیونالیست کورد همیشه وجود داشته و خود رهبری حزب دمکرات کردستان ایران همواره اعلام می کرد که پیشمرگان ما احمق هستند و سیاسی نیستند و تنها بلدند تفنگ بر دوش بکشند و بکشند. فارغ از تحمیق سیستماتیک اعضا از جانب احزاب ناسیونالیست کورد این میزان از توهین به اعضا و تفنگچی هایشان غیر قابل تحمل و چندش اور است.

در همین راستا لازم می دانیم به عنوان کمونیست هایی متشکل که بارها از جانب این احزاب چاقو کش و سناریو سیاهی تهدید شده اند، از همین صحفه به این احزاب و جریانات بگوییم، که من با عنوان کمونیست های معتقد به ازادی بیان و عقیده، ترسی از سرکوب و ارعاب دیگر احزاب و جریانات سیاسی نداشته و نداریم و جواب خشونت را از جانب هر حزب و سازمانی با قهر می دهیم و برای گفتگوی متمدمانه با هر جریانی برای نشان دادن ماهییت ش به جامعه اماده هستیم.

سازمان زحمتکشان، حزب دمکرات و دیگر احزاب ناسیونالیست کرد در دنیای سیاست و رئال پولتیک و شیفت کردن از جمهوری اسلامی به غرب و عربستان مغلوب مبارزات توده یی و رادیکال کارگری برای سرنگونی جمهوری اسلامی شده اند و زمانی که افق و چشم اندازهایشان با شکست های مفتتضحانه روبرو شده است و به بن بست سیاسی رسیده اند، سعی می کنند که اعضا و تفنگچیان شان را ناچار کنند که جلو گفتن واقعییت های تشکیلاتی شان از جانب اعضایشان به جامعه را بگیرند و انان را به انسان هایی توسری خور مثل بسیجی های درون حاکمیت تبدیل کنند. جلوگیری این احزاب و سازمان ها از تلاش های اعضایشان برای اشنایی با مسائل تئوریک و سیاسی را باید در راستای سیاست های جمهوری اسلامی برای درست کردن بسیجی بی ترمز و بی شعور ارزیابی کرد.

زمانی که پای مسائل امنیتی همچون تلاش برای ترور اعضا و فعالین دیگر احزاب و جریانات سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی در میان است لازم است که اعضای احزاب و جریانات سیاسی مختلف و خود احزاب در سطح رسمی همکاری های لازم را با یکدیگر داشته باشند، و دیگر جریانات اپوزیسیون از این مسائل باخبر شوند، در غیر این صورت ما تفاوتی بین یک جریان سناریو سیاهی موسوم به اپوزیسیون و جمهوری اسلامی نمی بینم و باید با همان سیاستی که به جمهوری اسلامی برخورد می کنیم به این احزاب و جریانات برخورد کنیم.

هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال
27.12.2018

پوپولیسم راست و چپ را باید منزوی کرد و از کمونیسم با صراحت دفاع کرد

 

این روزها از جانب هر دو جناح کومه له_سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، چه جناح راست و ناسیونالیستی این جریان و چه جناح “چپ” که مدعی نوعی سوسیالیسم سطحی و محافظه کار است، عکسی که در ضمیمه ی این مطلب می اورم در فضای مجازی منتشر و دست به دست می شود. این عمل با هر انگیزه یی از جانب هر کس و طرفدار هر کدام از جناحین صورت بگیرد، اوج پوپولیست بودن فرد و جریان را نشان می دهد. پشت انتشار این عکس یک پیام پوپولیستی پنهان است و پیام این است که به جامعه اعلام شود که بین این دو جناح اختلاف سیاسی وجود ندارد و صلاح مازوجی و سید ابراهیم علیزاده با هم می نشینند و چای می نوشند و قهقه می زنند. خب همیشه پوپولیست ها و انسان های احمق به عکس و نقاشی و استعاره و بیان غیر مستقیم به جای بیان مستقیم و رک یا برهان علمی و سیاسی پناه می برند. البته باید شرایط سرکوب را در نظر گرفت. در شرایط اختناق سیاسی استعاره، شعر، هنر، نقاشی و کاریکاتور زبان بیان مخالفین یک نظام علیه ان نظام می شود. در شرایط فعلی در اروپا اتفاقا این گونه کارها را راست ها، فاشیست ها و پوپولیست های اروپایی اختراع کردند و در سطح وسیع هم دنبال می کنند. کافی است سری به صفحات فیس بوکی یا سایت های جریانات فاشیستی اروپایی از حزب الترناتیو برای المان گرفته تا پگیدا به عنوان پایه ی خیابانی این حزب و یا دیگر جریانات بزنید، انزمان متوجه خواهید شد که این جریانات حتی یک صفحه، یک پاراگراف، یک جمله اصلا یک کلمه حرف حساب ندارند و همواره با انتشار عکس خشونت فردی مثلا در یک کشور افریقایی و ربط دادن ان به مسائل پناهجویان فاشیسم و پوپولیسم ارتجاعی خود را توجیه می کنند.

پوپولیسم راست یا چپ ارتجاعی است و نباید مکانی در سیاست داشته باشد. باید احزاب را ناچار کرد با آرم و مشخصات واقعی خود ظاهر شوند و اگر اپورتونیستی برخورد کردند و تلاش کردند لقمه را دور سرشان بچرخانند، لقمه را به زور در دهانشان چپاند. اینگونه مردم جامعه می توانند به راحتی ماهیت این احزاب را تشخیص دهند و قطب بندی های اجتماعی و طبقاتی روشن تر می شود. از این طریق دیگر لازم نیست مثل ناصر بابامیری اردوگاه تمام احزاب سیاسی کوردی را تجربه کنی و برای هر حزب نیم دهه یا یک دهه تفنگچی گری کنی، تا متوجه شوی که این حزب ان حزبی نبود که دنبالش می گشتی.

تا امروز کم نیستند کسانی که خود را چپ و رادیکال خوانده و خواهان رفع ستم ملی و رهایی ملی از طریق انقلاب سوسیالیستی هستند ولی هنوز به باند چاقوکش مهتدی و ایلخانی زاده توهم دارند. دلیل این مساله اپورتونیسم و پوپولیسم راست این دو فرقه ی ارتجاعی و انسان خوار است. اگر این احزاب به جای گذاشتن اسم کومه له بر روی خود از همان روز اول پرچم کوردایه تی و سازش با جمهوری اسلامی و نوکری برای امپریالیسم را بلند کرده بودند، بی گمان حتی یک نفر از هواداران و اعضای کومه له در داخل با انان همراه نمی شد، به جز کسانی که از همان ابتدا اشتباهی توی کومه له بودند، اما در واقع به دلیل در دسترس نبودن حزب دمکرات کومه له یی شده بودند وگرنه تفاوتی با حزب دمکرات ها نداشتند.

در این شکی نیست که جناح صلاح مازوجی با هر تعبیری که از سوسیالیسم دارد، در شرایط فعلی به صورت اپوزیسیون در کومه له به سر می برد و از این موضع باید ازادی های کامل را به صورت یک فراکسیون داشته باشد و در عمل بتواند از این ازادی ها بهره بگیرد تا بتواند حتی در تشکیلات کردستان اکثریت شود، اگرچه جناح مازوجی در تشکیلات خارج کشور اکثریت است، اما کومه له تشکیلات خارج کشور را پشم هم حساب نمی کند و دو دستی به اردوگاه و مقرریی ماهانه یی که از احزاب چاقوکش حاکم در کردستان عراق می گیرد چسپیده است. با توجه به اینکه جناح سید ابراهیم علیزاده و فالانژیست های ناسیونالیست کورد، از جمله حسن رحمان پناه و فرهاد شعبانی در تشکیلات کردستان با قلدری و عربده کشی به سبک سازمان چاقوکشان و مثل همیشه مخالفانش را سرکوب و منزوی می کنند، نباید جناح صلاح مازوجی در ان گیر و دار تنها به ناله و شکایت تشکیلاتی اکتفا کند و لازم است برای اینکه اعضایی که به این جناح در تشکیلات کردستان سمپاتی دارند، از زیر فشار خارج کنند، اختلافاتشان را به بیرون از مجراهای تشکیلاتی کشیده و ان را علنی کنند، در غیر این صورت سرکوب های درونی در تشکیلات کردستان بسیار اسان است. با یک اتهام امنیتی و حتی “اخلاقی” یا به قول ناسیونالیست های درون این سازمان “اتهام” “ناموسی” طرف را مثل اب خوردن اخراج کرده و در کردستان عراق اواره می کنند.

توصیه ی من به تمام کسانی که مخالف قلدرمنشی و یکه تازی سازمان زحمتکشان جدید درون کومه له یعنی باند سید ابراهیم و رحمان پناه هستند، این است که در سطح وسیع در فضای مجازی به جای برخوردهای پوپولیستی و عقب مانده و سرپوش گذاشتن بر این اختلافات، کل اختلافات را بر سر استراتژی متفاوت در برخورد به احزاب سیاسی یا انقلابی بودن و نبودن جناح ناسیونالیست منتشر کنند و مردم جامعه را در اظهار نظر در مورد خود و جناح راست شرکت کنند، وگرنه به راحتی بازنده اند.

برخوردهای نرم، دیپلماتیک و بخشا محافظه کارانه ی صلاح مازوجی یا سکوت و سازشش با باند راست این حزب به ضرر کمونیست هایی است که در نبود الترناتیو، خط ایشان را به عنوان تنها خط رادیکال واقعا موجود در کومه له پذیرفته اند.

جناح راست کومه له، فرشید شکری را تحت فشارهای فراوان گذاشت و او را زیرزمینی از تشکیلات کردستان بیرون راند. اعضای تشکیلات کردستان که به کومه له ی قدیم نوستالژی دارند و فکر می کنند که می شود کومه له را کمونیستی نگه داشت، من را در جریان برخوردهای فالانژیستی حسن رحمان پناه و باندش قرار داده اند و اعلام کردند در صورتی که جناح صلاح مازوجی به صورت قوی و یکدست علیه این قلدری های لات مائابانه نایستد، انان دیر یا زود تشکیلات کردستان را ترک خواهند کرد، چون دیگر تاب و تحمل این همه فشار روانی و تشکیلاتی را ندارند. در چنین شرایطی کم نیستند کسانی از دو جناح که در اوج وقاحت پوپولیستی برای سرپوش گذاشتن بر این اختلافات این عکس را در فضای مجازی و فیس بوک و تلگرام و غیره منتشر می کنند، تا با زبان بی زبانی اعلام کنند که اختلافی در کار نیست و مردم را از این طریق تحمیق کنند. دوستان اگر اختلافی در کار نیست، پس این همه فشار و تهدید به اخراج و اخراج و حذف مخالفین چیست؟ به خودتان بیایید و پوپولیسم تان را کنار بگذارید و رک باشید و در مقابل مخالف با برهان علمی و سیاسی صحبت کنید، به جای اینکه اختلاف را زیر پتو کنید!

حسن معارفی پور
3.01.2019
آمستردامصلاح مازوجی ابراهیم علیزاده