ده فرمان برای زندگی ام…

بتینا وگنر
ده فرمان برای زندگی ام…

ترجمه ی: حسن معارفی پور

بلاخره، هر کس فرمان هایی برای ادامه ی زندگی اش نیاز دارد
اگرچه او مدام احکام و فرمان های جدیدی را خلق می کند
تا به دنیایی (نسل هایی) که بعد از او می ایند واگذار کند و به عنوان میراث از خود به جای بگذارد،
چون با وجود این احکام انسان راحت تر چشم از جهان فرو می بندد.

من در مدرسه یاد گرفتم، که کسی نباید دروغ بگوید
به همین خاطر مطمئن بودم که کسی فریبکاری نمی کند
البته در طول 40 سال گذشته به اندازه ی کافی این را فهمیدم:
که فرمان (زندگی) را انسان برای طفره رفتن از مسائل خلق می کند.
انچه او (انسان) موعظه می کرد یک نمایشی بیش نبود، چون قوانین اینگونه حکم می کند.

به همین دلایل خودم را ناچار می دیدم، که من هم مجموعه یی فرمان (زندگی) برای خودم خلق کنم-

10 قانون زندگی من به عنوان اخرین سلاح هایم

ایستاده و صاف بایست، زمانی که دیگران نشسته اند
نقش باد را ایفا کن، وقتی که دیگران عرق کرده اند
بلندتر فریاد بزن، زمانی که دیگران سکوت کرده اند
هنگامی که دیگران قایم و شک بازی می کنند، خودت را نشان بده
هیچ وقت نقش دیگران را بازی نکن
هنگامی که جریحه دار شدی، دیگر گریه نکن
در هنگام غرق شدن، امیدت را از دست نده
غرق رفاهیات زندگی نشو
همیشه با دشمن به مثابه ی دشمن برخورد کن
با انسان های ضعیف همبستگی نشان بده (متحد شو)

من این احکام را به جز یکی از انها هیچ گاه زیر پا نگذاشتم:
هنگامی جراحت (جریحه دار شدن) گریه می کنم، چیزی که بر خودم ممنوع کرده ام…

10 Gebote für mein Leben…

Bettina Wegner

Na, Gebote braucht der Mensch wohl um zu überleben
Also schafft er ständig neue – sie zu übergeben:
An die Welt, die nach ihm sein wird, und an seine Erben,
denn es lässt sich mit Geboten wirklich leichter sterben.
Lernte ich doch in der Schule, niemand solle lügen
Und so war ich völlig sicher, keiner wird betrügen.
Doch im Lauf von 40 Jahren lernte ich verstehn:
Das Gebot kreiert man ja nur, um es zu umgehn.
Was er predigt war ein Gelage – so stehn die Gesetze,
und wer heut Moral noch fordert, ruft schon auf zur Hetze.
Darum sah ich mich gezwungen, eigne mir zu schaffen –

10 Gebote für mein Leben als die letzten Waffen…
 aufrecht stehn, wenn andre sitzen
 Wind zu sein, wenn andre schwitzen
 lauter schrein, wenn andre schweigen
 beim Versteckspiel sich zu zeigen
 nie als andrer zu erscheinen
 bei Verletzung nicht mehr weinen
 Hoffnung haben beim ertrinken
 nicht im Wohlstand zu versinken
 einen Feind zum Feinde machen
 Solidarität mit Schwachen
Und ich hab sie nie gebrochen, bis auf ein Gebot:
Bei Verletzung wein ich manchmal, was ich mir
… verbot.

نهال سیب من!

با عشق و محبت

واقعا نمی دانم از کجا شروع کنم،
افکار زیادی در سر دارم و قبلم سرازیر شده است
احساسات زیادی به صورت همزمان (درون من) بروز پیدا می کنند:
خوشحالی و تواضع و قدردانی.

در بغل مادری که تو را در اوج سکوت نگه داشته است،
تو هم در اوج احتیاط در روشنایی دنیا چشمک می زنی،
در اولین صبح زندگی ات و من فکر می کنم:
این بچه ی من است، چه هدیه ی (زیبایی)!

اگر تمام امیدها بر باد رفته باشند،
با تو از اغاز دوباره شروع می کنم،
دست یافتنی های دست نیافتنی را، من به دست خواهم اورد!
تو همان نهال سیبی که من خودم کاشتمت!

به اطرافت نگاه کن، اینک تو بخشی از این جهان هستی،
جهانی که خود را دائم زیر سوال می برد،
جایی که انسان ها مکان زندگی خود را نابود می کنند،
هر اخطاری را با سماجت نشنیده می گیرد،
جایی پر از تناقض، پر از فقر و ثروت
تلخ تر از نشنیده گرفته شدن و فراوانی (ثروت)
جهان جایی برای جنگ ها و مکانی پر از درد و رنج است،
انچه برای انسان ها اهمیت ندارد، انسانیت است!

… تکرار

اگر تمام امیدها بر باد رفته باشند،
با تو از اغاز دوباره شروع می کنم،
دست یافتنی های دست نیافتنی را، من به دست خواهم اورد!
تو همان نهال سیبی که من خودم کاشتمت!

تو چراغی هستی در یک زمان نامطئمن،
یک راه گریز در نبود راه برون رفت،
همچون یک سیگنال مسیرت را ادامه بده،
تا بر چالش های مسیر فائق آیی،
جایی که شک و تردید فراوانی حاکم است،
شک و تردیدهایی که بخشا ناامیدی را با خود خواهند اورد،
آن وقت یک بچه به دنیا بیار تا تمام شک و شبه هایت را فراموش کنی.
آنان (کودکان) در جهانی هستند، که هدفمندی و مهبوت بودند در هم امیخته اند،
کودکان تنها امیدی هستند که برای ما به جا می مانند!

اگر تمام امیدها بر باد رفته باشند،
با تو از اغاز دوباره شروع می کنم
دست یافتنی های دست نیافتنی را، من به دست خواهم اورد!
تو همان نهال سیبی که من خودم کاشتمت!

ترجمه ی: حسن معارفی پور

توضیح مترجم: برای فهم بهتر این شعر بخشا کلماتی را خودم به ان اضافه کردم که در متن المانی نیست، این کلمات را داخل پرانتز اورده ام.

این شعر از “راینهارد می” یکی از برجسته ترین خواننده های چپ گرای المانی است، که ترانه های فراوانی را علیه جنگ و بربریت سرمایه داری نوشته است. راینهارد می را می توان از معدود خوانندگان المانی خواند که تاکنون یکی از مخالفان سرمایه داری، از مدافعان پناهجویان و مخالفان راسیسم است.

این شعر را از سایت خود راینهارد می گرفته ام.

این شعر زیبا را به یانی و یامور دو تا نهال سیبم تقدیم می کنم که از همان بچگی با بربریت راسیسم ساختاری سرمایه داری المان و جنبش های نئوفاشیستی دست و پنجه نرم کرده و بارها و بارها تنها به خاطر رنگ پوست و موی سرشان مورد تبعیض قرار گرفته شده اند.

ترجمه ی این شعر و ترانه ی زیبا را همچنین به تمام کودکان کار جهان، کودکان اقشار تحت ستم و کارگر از هر کجای جهان که باشند تقدیم می کنم.
به امید روزی که هیچ کودکی زجر نکشد، هیچ کودکی مورد تبعیض طبقاتی و نژادی قرار گرفته نشود.

به امید سوسیالیسم و جهانی بدون فقر و بندگی

https://www.reinhard-mey.de/start/texte/alben/mein-apfelb%C3%A4umchen

Mein Apfelbäumchen
Mit Lust und Liebe

Ich weiß gar nicht, wie ich beginnen soll,
So viel Gedanken, und mein Herz ist übervoll,
So viel Gefühle drängen sich zur selben Zeit:
Freude und Demut und Dankbarkeit.
Im Arm der Mutter, die dich schweigend hält,
Blinzelst du vorsichtig ins Licht der Welt,
In deinen ersten Morgen, und ich denk‘:
Dies ist mein Kind, welch ein Geschenk!

Wenn alle Hoffnungen verdorr‘n,
Mit dir beginn‘ ich ganz von vorn,
Und Unerreichbares erreichen, ja ich kann‘s!
Du bist das Apfelbäumchen, das ich pflanz‘!

Sieh dich um, nun bist du ein Teil der Welt,
Die sich selbst immerfort in Frage stellt,
Wo Menschen ihren Lebensraum zerstör‘n,
Beharrlich jede Warnung überhör‘n.
Ein Ort der Widersprüche, arm und reich,
Voll bitt‘rer Not und Überfluß zugleich,
Ein Ort der Kriege, ein Ort voller Leid,
Wo Menschen nichts mehr fehlt, als Menschlichkeit!

Du bist ein Licht in ungewisser Zeit,
Ein Ausweg aus der Ausweglosigkeit,
Wie ein Signal, den Weg weiterzugeh‘n,
Herausforderung weiter zu besteh‘n.
Wo vieles voller Zweifel, manches zum Verzweifeln ist,
Da macht ein Kind, daß du alle Zweifel vergißt.
Es sind in einer Welt, die ziel- und ratlos treibt,
Die Kinder doch die einz‘ge Hoffnung, die uns bleibt!

در مورد “چنین گفت زرتشت نیچه”

برتولت برشت
اشعار باند نهم IX

ترجمه ی: حسن معارفی پور
در مورد “چنین گفت زرتشت نیچه”

برتولت برشت یکی از عمیق ترین شاعران، نمایش نامه نویس، تئوریسین تئاتر و فیلسوف عمل زمان خود و تا امروز است. برتولت برشت در این شعر کوتاه کل فلسفه ی دپرسیو و جنون امیز نیچه که چیزی جز ناامیدی و سرخوردگی از اوضاع اجتماعی را که در زبانی پیچیده و بیانی اریستوکراتیک برای ایجاد فاصله بین توده ی مردم و “فیل سوف” نوشته می شوند را به نقد کشیده و ان را با حباب روی ابی که روی کثافت امواج دریا در حرکت است و عمری ندارد مقایسه می کند.

تو ای جان لطیف، نگذار قیل و قال دچار گیجی ات کند
تو که با گفته هایت به عرش رفته یی، از انجایی که
گفته هایت برای همگان نوشته نشده است، تاثیری روی کسی ندارد.
هر انچه در بیرون این بازار باشد، چیزی جز جنون نیست.

یک حباب سفید روی امواج خروشان و چرکین دریا به هوا رفت!
آخ، یک زندانی بر دیوارهای رو به بیرون می کوبد!
شادمانی (در بین اشیاء و انسان ها) رنگ می بازد
در عدم (هیچی)، ناشتایی تبدیل به مخدر می شود.

Bertolt Brecht:

Gedichte Band IX

ÜBER NIETZSCHES „ZARATHUSTRA“

Du zarter Geist, daß dich nicht Lärm verwirre
Bestiegst du solche Gipfel, daß dein Reden
Für jeden nicht bestimmt, nun misset jeden:
Jenseits der Märkte liegt nur noch die Irre.

Ein weißer Gischt sprang aus verschlammter Woge!
Ach, der Gefangene schlägt an Außenwände!
Die Heiterkeit verlässt die Gegenstände!
Im Leeren wird die Nüchternkeit zu Droge

کوتاه در مورد ویلهلم رایش یکی از بزرگترین متفکران حوزه ی مسائل رهایی جنسی

مدت ها بود به این مساله فکر می کردم که چرا تاکنون چپ ایران حتی یک کتاب از کتاب های ویلهلم رایش، متفکر جنجال برانگیز، مارکسیست روانکاو و فیلسوف سیاسی را ترجمه نکرده است. به صورت اتفاقی به این خلاصه ی بهروز صفدری از کتاب های رایش برخوردم. من سه تا از مهمترین کتاب های رایش را خوانده ام، کتاب هایی که خوانش مارکسیستی بر ان غالب است، اما نمی توان تاثیرات فرویدیسم در انان را انکار کرد، یکی از این کتاب ها کتاب انقلاب جنسی است.

ویلهلم رایش در کتاب انقلاب جنسی همانطور که صفدری هم در اینجا اشاره کرده است با تکیه بر مطالعات عظیم روانکاوی، تاریخی، انسان شناسی و غیره از مارکس و انگلس و فروید گرفته تا مالینوفسکی در تلاش است، تصویری “رادیکال” تر از مارکسیست های ماقبل خود در مورد مسائل جنسی و رهایی جنسی ارائه دهد، اما او بسان بسیاری از انارشیست های اخلاق مدار و عارف، همچنان در برخورد عرفانی و اخلاقی به مساله ی جنسی غرق است و تنها راهکاری که در این کتاب و کتاب دیگرش به اسم پایان تسلط اخلاقی بر مسائل جنسی ارائه می دهد این است که انسان ها در دوره هایی که در یک رابطه به سر می برند و به کس دیگری علاقه ی عاطفی و جنسی پیدا می کنند، بهتر است برای مدتی به جای خیانت به همسرشان، صادقانه مساله را با او در میان گذاشته و نوعی “عدم تعهد” مقطعی و وارد شدن به رابطه ی جدید را در پیش بگیرند. این مساله شاید برای دوران رایش یک مساله ی مترقی ایی بوده باشد، اما فریدریش انگلس همین مساله را در منشاء خانواده به شکل دیگری و حتی درست تر هم بیان کرده است. انگلس می نویسد وقتی عشق سابق با عشق پرشور جدید جایگزین می شود، جدایی بهترین گزینه است.

این مسائل شاید برای جامعه ی سرمایه داری نئولیبرال فردگرای غربی امروز خیلی پیش پا افتاده باشند، چون در این جامعه دیگر نه تنها این مطالبات مطرح نیست، بلکه بسیاری از روابط اتوماتیک به خاطر کالایی شدن احساسات و گلوبالیزه شدن سکسوالیتی در نتیجه ی فراهم شدن امکان مسافرت و غیره برای بخشی از جامعه به ویژه بورژوازی، خرده بورژوازی و لایه های مرفه طبقه ی کارگر، شکل دیگری به خود گرفته اند، که چند پارتنری را تبدیل به یک واقعیت غیر قابل انکار کرده اند. مطالبه ی جدایی در صورت علاقه به نفر دیگردیگر مطالبه یی نیست که بتوان با ان کسی را بسیج کرد، چون مراکز مشاوره ی وابسته به کلیسای کاتولیک هم به پارتنرهایی که به چنین مشکلاتی بر می خورند، چنین پیشنهاداتی می کنند، چه برسد به مارکسیست ها و کمونیست ها. در اروپا بیشتر روابط روابطی ضربدری هستند و طرف در عین همخوابگی با پارتنرش دویست بار دوست دختر و دوست پسر دیگرش را زیر و رو می کند. نزدیک 90 درصد مردان المانی یک بار در طول زندگی شان به تن فروش خانه مراجعه کرده اند. در همین المان بالای پنجاه درصد زنان و مردان متاهل در رابطه ی زناشویی خیانت کرده اند. صد ها گروه و شبکه ی سکس گروهی در المان شکل گرفته اند، که بشتر متاثر از فرویدیسم و عرفان هستند. ویلهلم رایش را باید خواند و نقد کرد. او صدها گام جلوتر از فروید است، اما هیچ وقت نتوانست فرویدیسم را از دیدگاه هایش بیرون بیاندازد.

امیدوارم کسانی پیدا شوند که کتاب هایش را به فارسی ترجمه کنند، چون متفکری است که صدها برابر یک شارلاتان لمپن مثل نیچه به بشریت خدمت کرده است و صدها گام از فرویدیسم جلوتر است.

حسن معارفی پور

http://www.behrouzsafdari.com/?p=569&fbclid=IwAR20GsXWJurrGf-2TRZvKByv5ZEsMjk3A7b6nZc7thM5-tqfXGTYFFyh6Xc

 

فرانسه راه نشان می دهد

 

نگاهی گذار به اعتراضات اخیر در فرانسه

مردم تحت ستم، کارگران و اقشار پایینی جامعه در فرانسه خواب را از چشم صاحبان ابزار تولید برده اند. هشتاد و دو درصد مردم خواهان براندازی حکومت ماکرون هستند و این دیکتاتور دلقک، این لمپن ابزار دست بانک ها، این جنایتکار نئولیبرال و وحشی به همراه دولتش که در “بحران مشروعیت” کامل به سر می برند، هنوز قدرت خود را با اتکا به نیروی سرکوب، با اتکا به پلیس و ارتش به عنوان مزدوران طبقه ی حاکم حفظ کرده اند و با تانک و ماشین های اب پاش و گاز اشک اور معترضین را سرکوب می کنند.

شورش های شهری در فرانسه شورش هایی ملیتانت، ساختار برافکن است که تفاوتش با اعتصاب به مثابه ی یکی از اشکال مبارزه ی طبقه ی کارگر در این است که این شورش ها هم اعتصاب و هم شورش خیابانی است. کارگرانی که در خیابان های فرانسه با پلیس سرکوب گر و جنایتکار در حال مبارزه هستند و خواهان براندازی دولت اند، همان کسانی هستند که با اخلال در پروسه ی تولید به خاطر سر کار نرفتن زمینه ی بازتولید سرمایه برای سرمایه داران و دولت را از بین برده و ان را تا سطح حداقلی کاهش داده اند. این یعنی خلل ایجاد کردن در پروسه ی تولید بورژوایی و ناچار کردن دولت برای سرمایه گذاری در زمینه ی سرکوب پلیسی. این مساله باعث شده است که دولت از دو طرف ضربه بخورد. از یک طرف پروسه ی انباشت سرمایه دچار خلل جدی شده است، از طرف دیگر شورش های رادیکال شهری موجب سرمایه گذاری دولت در زمینه ی سرکوب به جای زمینه ی انباشت سرمایه شده است. ادامه ی این اعتراضات چیزی جز سرنگونی انقلابی دولت فرانسه نخواهد بود. دامنگیر شدن این اعتراضات به کشورهای دیگر اروپا به ویژه هلند، که مردمش یکی از محافظه کارترین مردمان دنیا هستند، گردبادی است که کل منطقه ی اروپای غربی را در بر گرفته است و دیر یا زود اریستوکراسی دیکتاتورهای سرمایه دار و خون خوار را که از جانب بسیاری از چپ ها به عنوان دمکراسی از ان نام برده می شود، برای ابد برخواهد چید. من برخلاف سمیر امین بر این عقیده نیستم که زنجیر انباشت جهانی سرمایه در عصر امپریالیسم جدید از کشورهای “پیرامونی” بریده می شود، بلکه بر این عقیده ام که هر جای دنیا می تواند این زنجیر پاره شود و اگر در یک کشوری این اتفاق بیفتد که خود تاریخا یکی از بزرگترین دولت های امپریالیستی بوده است، سرنگونی بورژوازی امپریالیستی را برای مردم کشورهای دیگر راحت تر خواهد کرد.

دفاع از مردم فرانسه از طریق شروع اعتراضات در کشورهای محل زندگی و سکونت خود، امری ضروری و الزامی است و اگر در کشوری که زندگی می کنید، هنوز شعله ی این اتش زیر خاکستر معلوم نشده است، می توانید با پیوستن به اعتراضات خیابانی در حمایت از هم طبقه یی های خود به وظایف مبرم انترناسیونالیستی خود عمل کنید.

چپ ها و کمونیست ها باید تلاش کنند مطالبات رادیکال و انقلابی را به این جنبش تحمیل کنند و این جنبش را از دام افتادن به نوعی ملیتانسی بدون هدف انقلابی و رادیکال نجات دهند، این امر ممکن نیست مگر چپ ها و کمونیست ها خود به صورت فیزیکی مطالبات خود را وارد این جنبش کنند و به چیزی به جز انقلاب رضایت ندهند. ارائه ی برنامه ی ایجابی برای دوران بعد از سرنگونی رژیم هار و انسان خوار ماکرون به عنوان یک رژیم امپریالیستی جنایتکار، از شام شب برای طبقه ی کارگر و مردم معترض ضروری تر است.

نباید فراموش کرد که مبارزه ی طبقاتی عرصه ی انتاگونیسم و کشمکش فیزیکی نیروهای مختلف مدافع طبقات متفاوت است. قهر در این شرایط نه تنها نباید محکوم شود، بلکه باید ستایش شود. اندیشه های حقوق بشری و پاسیفیستی در این شرایط به درد زباله دان تاریخ می خورند. کسی که تنفر طبقاتی فروخورده ی طبقات تحت ستمی که با هزاران مشکل از جمله بیکاری، فقر، نداشتن مسکن مناسب، کارتن خوابی و غیره دست و پنجه نرم می کنند، را نفی می کند و ان را خشونت می نامد، در کنار جنایتکارترین جنایتکاران ایستاده است و باید به وقت خود حساب پس بدهد. او از پلیس پلیس تر است. پلیس اگر در مقابل یک تکه استخوان برای صاحبش پارس می کند و اگر نکند تکه استخوانش را از دست می دهد، این پاسیفیست های به اصطلاح روشنفکر جز متعفن ترین لایه های جامعه هستند، که بدون لیس زدن استخوان هم برای بورژوازی پارس می کنند.

دمکراسی بورژوایی همین است و دولت جنایتکار فرانسه دارد دندان های خود را به طبقه ی کارگر و مردم معترض نشان میدهد تا از انان زهر چشم بگیرد، اما کارگران فرانسه این را دریافته اند که چیزی برای از دست دادن به جز زنجیرهایشان ندارند و به قول برتولت برشت اگر مبارزه نکنند از همان اغاز بازنده اند. ممکن است محافظه کاران چپ نما اعلام کنند، که کارگران جانشان را برای از دست دادن دارند، اما جان را برای چه می خواهند وقتی امکان سیر کردن شکمشان را نداشته باشند و نتوانند لاشه ی خود را شب ها در زیر یک سقف گرم کنند.

یا سوسیالیسم یا بربریت! این نه شعار پر طمطراق است و نه توهم، نه اژیتاسیون و نه پروپاگاند! این واقعیت دنیای امروز است و دو راهی سوسیالیسم یا بربریت مدت هاست که مشخص شده است، اما کم نیستند کسانی که در بربریت زندگی کرده و ان را هم تبلیغ کرده اند، چون از یک چیز بی بهره بوده اند و ان اگاهی طبقاتی.

کسانی که اعلام می کنند سیستم سرمایه داری بربریت نیست و کارگران برده نیستند، چون خود به انتخاب خود قراردادهای موقت و دائم کاری امضا می کنند، در واقع می خواهند با استفاده از ساختار زبانی از برده داری تصویری مخوف تر از سرمایه داری نشان دهند و ازادی امضایی را که یک کارگر در نتیجه ی اجبار شرایط محیطی و اقتصادی و نه به دلخواه خود، پای یک قرارداد زده است را به اسم “ازادی” از بردگی اعلام کنند. هر انسان عاقل و طرفدار کارگری در این شکی ندارد که سرمایه داری وحشیانه ترین شکل برده داری انسان است که به مدرنترین شکل ممکن برده داری را عملی کرده است و اسم ان را “ازادی” برده ی کار مزدی گذاشته است.

طبقه ی کارگر اگر بخواهد برده بماند، لایق مرگ تدریجی است، طبقه ی کارگری که نخواهد برده بماند، گام اول را برای رهایی ابدی بر داشته است.

حسن معارفی پور