خدمت به جامعه یا استثمار وحشیانه ی کلیسا

این گزارش مختصری است از وضعیت کاری من به عنوان مترجم و مشاور پناهندگی از سال 2015 تا چند ما پیش در یک مرکز مشاوره ی پناهندگی در کمپ پاتریک هنری ویلیچ در هایدلبرگ
این گزارش را برای نشریه ی کارگرافی به سر دبیری بهرنگ زندی تنظیم کرده ام، از انجایی که نشریه تاکنون منتشر نشده است، تصمیم گرفتم با تغییراتی جزئی این متن را منتشر کنم.

متاسفانه زمان محدود من و کارهای عقب افتاده ی دیگر این اجازه را از من سلب می کند، که تجربه ی نزدیک به چهار سال بردگی و استثمار قرون وسطایی را در این سطور محدود به تصویر بکشم، پیشاپیش از تمام خوانندگان عذرخواهی می کنم، بابت این که این مطلب نمی تواند این وضعیت برده دارانه را به صورت جزئی توصیف و تشریح کند.

مقدمه

سال 2015 بیش از یک میلیون پناهجو به المان پناهنده شدند. مرکل این مادرترزای قرن، این سیاستمدار جنایتکار که در راس یکی از ارتجاعی ترین و امپریالیستی ترین دولت ها و احزاب جهان است، از پناهجویان این بردگانی که با پای خود به المان می امدند همچون گوشت دم توپ در جنگ استفاده می کرد. اقتصاد آلمان به شدت به نیروی کار ارزان و خاموش نیاز داشت. آلمان در دامن زدن و تحمیل جنگ های امپریالیستی در جهان، در صادرات اسلحه و همکاری با دولت های فاشیستی و تروریستی وحشی، در بازتولید برده داری در لیبی یکی از کشورها اصلی اتحادیه ی اروپاست و صادر کنندگان اصلی اسلحه در جهان است. سیاست آلمان یک سیاست امپریالیستی از نوع وحشیانه ترین شکل امپریالیسم است. اسلحه صادر کن، جنگ راه بنداز، بکش، انهایی که جان سالم به در برده اند را به عنوان برده در صورت نیاز قبول کن و اگر این جمعیت از حدی که نیاز داشتی گذشت، انان را تحویل فاشیست های اسلامی در لیبی بده تا در روز روشن به عنوان برده بعد از شکنجه های قرون وسطایی در ازای چند ده دلاری به فروش برسند. آلمان در سیاست خارجی در کنار نئونازی های اکرائینی است و نئوفاشیست های اکرائینی با تانک های المانی در روز روشن در خیابان های کیف مانور می دهند. المان متحد اصلی ترکیه یکی از دولت های تروریستی و امپریالیستی مسلح به ایدئولوژی فاشیسم اسلامی و فاشیسم پان ترکیستی، مدافع اصلی و حامی و عامل اصلی سرکوب جنبش های انقلابی و دموکراتیک در ترکیه است. در عین حال دولت آلمان با سیاست های موسوم به سیاست حمایتی بخوانید سیاست های امپریالیستی در حال نفوذ به تمام کشورهای جهان است. ان جی او های امپریالیستی وجهان خوار مسلح به ایدئولوژی قرون وسطایی مسیحی در تلاشند در تمام کشورها و حوزه های زندگی انسان ها در داخل و خارج این کشور نفوذ کنند و خود را همچون طاعونی به پناهجویان قربانی تروریسم و توحش تحمیل می کند.
نمونه های فراوانی از این ان جی اوهای امپریالیستی را می توان ردیف کرد. بزرگترین ان جی او هایی که خود را “انجمن های رفاهی” یا “سوسیال” می خوانند به شرح زیرند:
کاریتاس، دیاکونی، صلیب سرخ، آوَو، امنتستی انترناسیونال، آربیتر سامریتا بوند و غیره.
تمام این ان جی اوها سازمان هایی به شدت ارتجاعی و مسلح به ایدئولوژی مسیحی اند و از لحاظ سیاسی، سیاست امپریالیستی را به پیش می برند. ادعای این ان جی او ها در مورد دفاع از حقوق بشر و حفظ اقتصاد رفاهی همان اندازه باید جدی گرفته شود، که یک جلاد از حقوق اعدامی صحبت می کند. این ان جی او ها دقیقا برای حفظ مناسبات سرمایه دارانه و سلطه ی سرمایه به عنوان رابطی که انگل وار بین کار مزدی و سرمایه، بین فقر و ثروت جا خوش کرده است، عمل می کنند. اگر فقری نباشد سیاست های “سوسیال” امپریالیستی و ان جی او های “خیریه” که از نوعی کمک های سرکوب گرانه دفاع می کنند، برای همیشه به تاریخ سپرده خواهد شد. این ان جی اوهای خون اشام و انگل می خواهند مناسبات سرمایه داری را ان طور که هست، نگه دارند، تا موجودیت خود را بازتولید کنند. این ها دقیقا سوپاپ اطمینان توحش و بربریت و استثمار سرمایه دارانه هستند و همچون سرطان و طاعون به همه جا سرایت می کنند.
یکی از مکان هایی که این انگل ها به شدت به کنترل خود درآورده اند، کمپ های پناهندگی هستند. برای یک پناهنده ی قربانی جهل و خرافه و جنگ و امپریالیسم ممکن است زنان خوشرو و خوش قلبی که در این ان جی او ها کار می کنند و پیرمردان و پیرزنانی که بر انان اعمال سلطه ی نرم می کنند، قابل تحمل تر از کارمند وحشی و فاشیست دولت باشند. این دقیقا سیاست خود دولت است که وحشی ترین و فاشیست ترین انسان ها را به عنوان کارمند و پلیس استخدام می کند و از طرف دیگر این مسیحیان عاشق خدا و عیسی را که “قلب” لطیفی دارند، به عنوان مددکار به خدمت کلیسا و ارگان های مافیایی وابسته به کلیسا در می اورد.
دولت بورژوایی در غرب همچون خاورمیانه نیازی به کشتن مخالفینش نمی بیند، او انان را با انقلاب منفعل و اصلاحات از بالا اخته می کند و به عناصری بی خاصیت و بی خطر تبدیل می کند. یکی از راه های تبدیل کردن انسان ها به عناصری بی خاصیت دادن رفورم از بالا برای کنترل توده از پایین است. اصلاحات از بالا را گرامشی انقلاب منفعل می خواند. این انقلاب منفعل در المان یاداور همان گفته ی تاریخی بیسمارک این سیاستمدار جنایتکار و خون اشام است که در رایشستاگ گفته بود: “به طبقه ی کارگر باید با یک دست نان شیرینی داد و با دست دیگر شلاقش زد”. سیاست های کثیف ان جی اوهای امپریالیستی دقیقا در راستای همین اصلاحات ارتجاعی است. تلاش برای تحمیل اصلاحات از پایین با مبارزات رادیکال و کارگری را باید از اصلاحات دولتی از بالا کاملا جدا کرد. اگر مبارزه برای تحمیل رفرم به قول رزا لوگزامبورگ خودش انقلاب در رئال پولتیک است و به قول فریگا هاوگ تلاشی است که می تواند وسیله یی باشد که مبارزه ی ما را به هدف نهایی یعنی انقلاب نزدیک می کند، از نظر دولت حکم همان نان شیرینی و شلاق را دارد و اتفاقا این نان شیرینی و شلاق را کلیساها و دیگر شبکه های مافیایی وابسته به کلیسا که در حال حاضر در المان استثمار مطلق برای کارگران خود عملی می کنند، به عهده گرفته اند و کار دولت را تا حدود زیادی اسان کرده اند. البته نباید این اشتباه احمقانه را مرتکب شد که بورژوازی غرب “سکولار” است و اینجا دولت و کلیسا از هم جدا شده اند. بورژوازی غرب به همان اندازه “سوسیال” است، به همان اندازه هم “سکولار” است. سوسیالی بودن و سکولار بودن برای بورژوازی غربی تنها و تنها نقش ویترینی را ایفا می کنند، که پشت ان حکومت گلادیاتورها و فاشیست ها مشغول قتل و عام شهروندان مترقی و انقلابی و بریدن نان کمونیست ها و نقشه کشیدن برای نابودی دیگر کشورها هستند و سر بریدن گردن توده ی مردم در سطح میلیونی با هم شرط بندی می کنند. زمانی که از چپ های پروامپرالیست ایرانی می شنوم که اینجا “دمکراسی” حاکم است و “آزادی” های اجتماعی و فردی وجود دارد، دود از کله ام بلند می شود. یعنی این جاهلان بعد از سال ها “خواندن” اثار مارکسیستی هنوز به این نتیجه نرسیده اند که تا زمانی که دولت هست، ازادی هم نیست، یا اینکه انان از پشت عینک بورژوازی و دفاع از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید به آزادی می نگرند. بگذریم، این بحث درازی است.

حاکم بودن سیاست فاشیستی و استثمار در ان جی اوهای وابسته به کلیسا
آنچه در ان جی او های موسوم به مدافع حقوق بشر یا ان جی او های مدافع “رفاه” به عنوان قرارداد کاری وجود دارد، چیزی جز قرارداد کاری به شدت ضد انسانی و فاشیستی نیست، که در دوران نازی تصویب شد، نازی ها ان را کنار گذاشته و در دولت آلمان هم بعد از سقوط فاشیسم به دست ارتش سرخ کنار گذاشته شد، اما همچنان قانون کار حاکم بر کلیساست. این سیاست در زبان آلمانی
Dienstgemeinschaft
نام گرفته است. یعنی سیاست خدمت به جامعه. منشاء این قانون کار برده دارانه مسیحیت است. از نقطه نظر مسیحیت چیزی به اسم استثمار انسان بر انسان در مسیحیت وجود ندارد و بهره ی کار ما در بهشت پرداخت می شود. برای کارگری که به خاطر بیکاری زندگی اش تباه شده است، خدا تخمش هم نیست. من می خواهم زندگی امروزم را بهتر کنم و کاری به بهشت ندارم. من می خواهم به عنوان کارگر به این جهنم روی زمین خاتمه دهم، نه اینکه به امید بهشت محصول کارم را به یک روحانی پدوفیل بدهم تا او باهاش در تعطیلات در تایلند با کودک رابطه ی جنسی داشته باشد. لازم به ذکر است که کلیساها قانون برده دارانه ی موسوم به دنیست گماینشافت را با الگوی برده دارانه ی نئولیبرالیستی ادغام کرده و قراردادهای موقت را در سطح وسیع با اغوش باز پذیرفتند. تا انجا که مجموعه ی احمق مذهبی به صورت مجانی و داوطلبانه حاضر به تن دادن به استثمار مطلق هستند، کلیسا حتی حاضر نیست قرارداد موقت با کسی ببندد و انجا که نیروی کار داوطلبانه برای استثمار مطلق و صد در صدی وجود ندارد، کلیسا تلاش می کند با تحمیل قراردادهای یک ساله به انسان های کارگری مثل من و قراردادهای شش ماهه به کسانی که در رشته های مددکاری اجتماعی درس خوانده اند، از یک طرف ناامنی شغلی برای کارگران خود درست کند و از طرف دیگر هر کس که اعتراض کرد را مثل من فورا از سر کار اخراج کند. کلیسا می گوید ما نقد قبول نمی کنیم و چیزی به اسم حق اعتصاب وجود ندارد. هر کس اعتصاب کند اخراج می شود و اعتراض برای بهبود وضع کاری امری بیگانه با قوانین کاری دینست گماینشافت فاشیستی دوران هیتلر است.
سیاست “خدمت به جامعه” یا دینستگماینشافت در دوران المان نازی توسط حزب نازی به اجرا درامد و موسسات وابسته به کلیسای پروتستان و بخشا کاتولیک با تمام قوا در کنار نازی ها این سیاست را به اجرا دراورند. فاشیسم المانی به مرور زمان از طریق خصوصی سازی مجدد و امپریالیستی شدن صنایع و دامن زدن به نوعی انحصاری کردن شرکت های بزرگ، از دینستگماینشافت برید، ولی بعد از بیش از هفتاد سال کلیساهای المان و تمام موسسات و ان جی او های وابسته به این کلیساها هنوز با این سیاست وحشیانه با کارمندان و کارگرانش برخورد می کنند.
برای اطلاع فارسی زبانانی که این گزارش را می خوانند لازم است بنویسم که تنها دو ان جی اوی سوسیال امپریالیستی کاریتاس و دیاکونی در المان بیش از دو نیم میلیون انسان را در حوزه ی کارهای خدمات اجتماعی همچون پرستاری، مشاوره وغیره به خدمت گرفته و نزدیک به یک میلیون نفر این دو نیم میلیون نفر به صورت مجانی تحت استثمار مطلق کار می کنند. یعنی این یک میلیون نفر در ازای کاری که انجام می دهند، حتی یک سنت هم دریافت نمی کنند.
بقیه ی کارگران این ان جی او های امپریالیستی وابسته به دولت تابع قرارداد دینستگماینشافت خود را کارگر نمی دانند و اگر هم بدانند، مثل من فورا اخراج می شوند. صاحب کار می گوید که شما استثمار نمی شوید، چون چیزی تولید نمی کنید و اگر هم باراوری ایی برای جامعه داشته باشید و سودی در نتیجه ی این باراوری تولید کنید، این سود برای اجتماع است و در نهایت پس انداز می شود برای جهان و عشق ابدی. این عین چیزی است که در قرارداد “خدمت اجتماعی” به زبان آلمانی امده است و در سال های اخیر، واکنش بسیاری از مددکاران مخالف کلیسا را در پی داشته است. عشق ابدی مورد نظر این جانیان البته جیب صاحب کاران فاسد و صاحبان کلیساها، اسقف و سر اسقف هاست.
کلیسا و نهادهای مافیایی وابسته به کلیسا قانون بازار ازاد سرمایه داری و حداقل دستمزد را به رسمیت نمی شناسند و چون در المان بالای 60 درصد مردم عضو کلیسا هستند و مالیات کلیسا می دهند، ما شاهد مقاومت توده ایی در مقابل این قانون دوران فاشیسم هیتلری و این بربریت نیستیم. کار کردن زیر نهادهای وابسته به کلیسا امکان فعالیت سیاسی مستقیم علیه دولت را از تو می گیرد و یکی از پیش شرط های استخدام شدن در این نهادهای مافیایی تایید احترام به دولت و قانون است. تا همین چند مدت پیش هیچ انسان بی دینی اجازه نداشت در نهادهای وابسته به کلیسا کار کند. هموسکسشوال ها هم همینطور. در نهادهای وابسته به کلیسای کاتولیک، زنی که ازدواج می کند و طلاق می گیرد، اتوماتیک کارش را از دست می دهد. یکی از احمقانه ترین تئوری هایی که امروز به اسم تئوری “چپ” و “فمینیسم مارکسیستی” شناخته می شود، تئوری های پست مدرنیستی سیلیویا فدریچی است. سیلویا فدریچی در تلاش است با خوانش نیچه گرایانه فوکویی مارکس را به لجن بکشد ولی خود در لجن ارتجاع پست مدرنیسم غرق می شود. ایشان می فرمایند که حوزه ی بازتولید اجتماعی حوزه یی است که مارکس به ان نپرداخته است. حماقت طرفداران فدریچی تا انجا پیش می رود که تئوریشان به بخشی از تئوری کالایی تر مناسبات تولید می انجامد. ایده ی پرداخت دستمزد به کار خانگی به عنوان (کار در عرصه ی بازتولید اجتماعی) اگرچه در ظاهر اغوابرانگیز به نظر می رسد، اما این مطالبه دقیقا در راستای بازتولید مناسبات کالایی و تعمیق ان است. دادن دستمزد به کار خانگی نه زن را رها نمی کند، بلکه کار خانگی را همچون طوقی به گردن زن می اندازد، که بیرون امدن از دشوار خواهد شد. از طرف دیگر این مطالبه خود حل مساله نیست، بلکه جابجایی صورت مساله است. مساله ی دیگر فهم اندک این “فمینیسم پست مدرن” از مارکسیسم و سر و ته بریدن مارکسیسم است. انان نمی دانند که حوزه ی تولید از نظر مارکس بدون حوزه ی بازتولید اجتماعی عملا نمی تواند وجود داشته باشد. حوزه ی بازتولید اجتماعی شاید تنها حوزه یی باشد که کارگر کمتر به بیگانگی دچار می شود و از طرف دیگر این حوزه حوزه یی به مراتب فراتر از انجام کار خانگی و تمیز کاری و کارهای خدماتی مانند مددکاری و مراقبت از کودکان و سالمندان و معلولین است. حوزه ی بازتولید اجتماعی را هر کس به عنوان فرد چه بیکار باشد، یا در عرصه ی تولیدی مشغول به کار باشد و یا چه در عرصه های دیگری مانند عرصه ی خدماتی نیازمند است. انسان ها به استراحت و نظافت و سکس و ورزش و مطالعه و مراقبت از کودکان خود نیازمند اند. حذف این حوزه از حوزه ی کارهای باراور حماقت محض است و نشان از عدم فهم تئوری های عمیق مارکس است. کاری که پست مدرنیسم این دراویش و عرفای قرن با مارکسیسم کرده اند، تنها در چارچوب ویرانی عقل لوکاچی می توان جا داد.

گزارش از استثمار وحشیانه ی شخص خودم

در اواخر سال 2015 ابتدا به صورت داوطلبانه و به مرور به عنوان مترجمی که در ازای کار مزد دریافت می کند، در یک موسسه به اسم “مرکز مستقل مشاوره برای پناهجویان” که یک ائتلاف از کاریتاس (ان جی اوی وابسته به کلیسای کاتولیک) و دیاکونی (ان جی اوی وابسته به کلیسای پروتستان) شروع به کار کردم. شرایط کاری در اوایل طاقت فرسا بود. ساعت ها بدون یک ثانیه استراحت، همچون فاحشه یی از اتاقی به اتاق دیگر می دویدم و به زبان های مختلف برای پناهجویان از کشورهای مختلف ترجمه می کردم. بعضی از روزها شش ساعت بدون استراحت ترجمه می کردم و زمانی که به منزل بر می گشتم، یک لاشه ی از خودبیگانه یی بودم که هزاران جریان خشونت و کشتار همچون کابوسی جلو چشمم بود.
ترجمه برای کسانی که خانواده هایشان توسط فاشیسم اسلامی داعش محصول غرب قتل عام شده و گردنشان زده شده بود و یا توسط طالبان در جلو چشم دیگر اعضای خانواده به گلوله بسته شده بودند، برایم بیش از اندازه سخت بود. بارها هنگام ترجمه زمانی که وضعیت کودکان پناهجوی قربانی خشونت پلیسی و دولتی را می دیدم، شروع به گریه کردم.
کلیسا این مافیای خون اشام هم تنها به دنبال پول خودش بود. جان و سلامت روحی ما برای این جنایتکاران فاشیست و امپریالیست، به اندازه ی پشه یی ارزش نداشت. بارها به این وضعیت برده دارانه اعتراض کردم، از این ان جی اوهای خون اشام انگل درخواست می کردم، که وضعیت کاری ما را بهبود بخشند، از انان درخواست می کردم که ما حداقل یک سندیکای مترجمان داشته باشیم. این وحوش جنایتکار و خون اشام به هیچ کدام از مطالبات و خواسته های ما جواب نمی دادند. این مساله تا جایی پیش رفت که من ناچار شدم به صورت شخصی با تمام مترجمان صحبت کنم و از انان درخواست کنم، دست به اعتصاب بزنند و مطالبات خود را به صاحب کار بگویند.
کل مطالبات ما به همراه تشریح وضعیت در چند صفحه به صورت یک متن به رئیس این سازمان و در واقع صاحبکار تقدیم شد. با دیدن انتقادات رادیکال و کمونیستی ما به این وضعیت برده دارانه، فورا من و سه نفر دیگر را از سر کار اخراج کردند و اعلام کردند که هر کس این را امضا کرده است یا بخواهد امضا کند اخراج می شود.
ما این مساله را به رسانه های المانی زبان کشانده و به صورت قانونی علیه این مافیای فاشیستی اقدام کرده اییم و تلاش می کنیم انان را به بیدادگاه ارتجاعی المان بکشیم و همزمان با مبارزات خیابانی افساری بر پوزه ی این سازمان ها که با قدرقدرتی مافیایی و انحصاری کردن فعالیت های خدماتی در دست کلیسا و ارائه کمک های سرکوبگرانه به پناهجویان موسوم به حقوق بشر را پیش می برند، زده و اگاهی طبقاتی را در سطح هر چند کوچک به جامعه منتقل کنیم.

حسن معارفی پور
05.08.2019

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s