دست فاشیسم از مردم شمال سوریه کوتاه

این را باید هر کسی به درستی بداند که تحولات اجتماعی منتظر هیچ جریانی نخواهند ماند تا “تحلیل” های خود را تکمیل کند. هر انسان انقلابی و هر جریان رادیکالی باید در هر شرایطی امادگی داشته باشد، پاسخ روشن و رادیکال به مسائل بدهد و جامعه را در انتظار اتمام تحلیل هایش نگه ندارد. به قول برتولت برشت جنگ ها سریعتر از ان اتفاق می افتند که یک نویسنده نوشته اش را تمام کند. زمانی که صاحبان قدرت از صلح صحبت می کنند باید منتظر جنگ بود. جنگ در ذات نظام های طبقاتی است و همچون بنزین برای ماشین سرکوب دولتی عمل می کند. هر نظام طبقاتی و به ویژه سیستم های سرمایه داری جنگ را به عنوان ادامه ی سیاست خود به پیش می برند.جنگی که به مردم شمال سوریه به مردم این منطقه تحمیل شده است، تنها از زاویه ی نقد اقتصاد سیاسی قابل توضیح است. هر گونه مباحث و تحلیل های اخلاقی و نرماتیو (هنجاری)، تحلیل هایی که نقش اقتصاد سیاسی و همچنین هژمونی سیاسی و منطقه یی را در نظر نگیرند، نمی توانند به هیچ وجه واقعیت جنگ را توضیح دهند. تاریخ سرمایه داری و حتی ماقبل سرمایه داری با جنگ گره خورده است. جنگ هایی که به بهانه های متفاوتی همچون پیروزی “خیر بر شر”، “دخالت بشردوستانه”، “نقض” “حقوق بشر” در دیگر کشورها از جانب طبقات حاکم و ایدئولوژی حاکم در کشورهای جنگ طلب تحت نام جنگ های “مشروع” به جامعه حقنه شده اند، چیزی جز توحش و بربریت علیه مردم بی دفاع کشورهای دیگر نبوده و نیستند. جنگ هایی که در یک قرن گذشته شکل گرفته اند را می توان در چارچوب جنگ های امپریالیستی دسته بندی و تابع سیاست های سرمایه دارانه ی عصر امپریسالیسم خواند. جنگ های موسوم به جنگ های قومی و مذهبی تنها در رابطه با اقتصاد سیاسی بورژوازی در عصر امپریالیسم قابل توضیح هستند. به همین دلیل لازم است که از تحلیل های روبنایی جنگ و مشغول شدن به موضوعات به شدت پرت و بی ربط دوری گزید و به دلایل واقعی جنگ دوری کرد و سراغ ریشه ی قضیه یعنی اقتصاد سیاسی رفت.

اقتصاد سیاسی سرمایه داری معاصر در عصر سرمایه داری دیجیتال تا به امروز و در دهه ی دوم قرن بیست و یکم متکی به نفت است. بدون نفت خام به عنوان مهمترین منبع انرژی چراغ خانه ها در پیشرفته ترین کشورهای اروپایی خاموش می شوند، کارخانه ها از کار می افتند، قطار ها از حرکت می ایستند، کشتی ها در سواحل می پوسند و 99 درصد ماشین ها حتی نمی توانند یک متر حرکت کنند. بدون نفت زندگی میلارد ها نفر در سراسر جهان مختل می شود و تمام روابط تجاری بین المللی و غیره متوقف می شوند. بدون جنگ هواپیماها از حرکت می ایستند و مهمتر از همه کارخانه های اسلحه سازی دیگر توانایی تولید اسلحه را ندارند.  بی دلیل نیست که زندگی مردم خاورمیانه توسط دولت های جنایتکار “مدافع” “حقوق” بشر به تبهکارانه ترین شکل ممکن در نتیجه ی جنگ بر سر نفت به نابودی کشیده می شود، تا هر کدام از دولت های امپریالیستی جهانی از طریق سلطه ی اقتصادی بر این منطقه و تسلط بر صنعت نفت، سیاست کشورهای نفت خیز خاورمیانه و دیگر مناطق را را تحت تاثیر قرار دهند و هژمونی خود را به راه اندازی جنگ های قومی و مذهبی به هژمونی غالب تبدیل می کنند. سیاست استعمارگران انگلیسی در گذشته بر امر “تفرقه انداختن و حکومت کردن” متکی بود، سیاستی که امپریالیسم امریکا در حال حاضر به شکل دیگری در خاورمیانه به پیش می برد.

ما در شرایط فعلی در خاورمیانه در یک جنگ جهانی به سر می بریم، جنگی که طرفین  درگیر خود به صورت مستقیم مانند جنگ های امپریالیستی بین نیروهای امپریالیستی “جهانی” اول و دوم، درگیر نیستند، بلکه سعی می کنند نیروهای نزدیک به خود را همچون بازی شطرنج در منطقه به کار گیرند، تا خود به عنوان تماشاچی جنگ از نتایج بازی جنگ صدمه ی مستقیم نبینند و از نیروهای دیگر در منطقه به عنوان سربازان پیاده نظام خود استفاده کنند. در این شرایط است که امریکا و غرب روزی روی فاشیسم اسلامی سرمایه گذاری می کنند و روز بعد در نتیجه ی ناچاری دست به دامن نیروهای ی پ گ و ی پ ژ برای سرکوب ویروسی که خود تولید کرده اند یعنی داعش می شوند. در کل جهان و خاورمیانه ما در دورانی به سر می بریم که می توان این دوران را دوران ویرانی عقل خواند. پست مدرنیسم به مثابه ی ایدئولوژی نئولیبرالی اگرچه بخشا در اروپا و غرب از جانب بخشی از جامعه بارها استفراغ شده است، اما فرمت افراطی ان به دقیق ترین شکل در پیکر داعش و به عنوان یک باکتری نئولیبرالی و محصول اقتصاد سیاسی امپریالیستی با چند دهه تاخیر در خاورمیانه ظهور می کند و وحشیانه ترین شکل خشونت را برای ارضای روح انسان های بی شعور پست مدرن فاشیست و نئولیبرال عملی می کند. پست مدرنیسم شرقی یک بار در قالب صوفی گرایی در بین شعرا و نویسندگان قومی قبیله ی کُرد همچون بختیار علی و مریوان وریا قانع و ملابختیار و غیره خود را نشان می دهد، بار دیگر در مباحث ارتجاعی اوجالان که رهایی اینده را در بازگشت به گذشته می بیند و شیوه ی حاکمیت فئودالی و ارباب رعیتی قرون وسطایی را “اخلاقی” تر از سرمایه داری متوحش می داند، اما فرمت واقعی پست مدرنیسم شرقی در چارچوب ایدئولوژی فاشیسم اسلامی داعشی و سبک فعالیت سیاسی انان نقش می بندد و پیگر پیدا می کند.

مردم شمال سوریه و یک مقایسه ی تاریخی

وضعیت مردم شمال سوریه در شرایط فعلی بیش از هر زمانی با وضعیت طبقه ی کارگر فرانسه در دوران ضد انقلاب بورژوایی لوئیس بناپارات قابل مقایسه است. انقلاب کبیر فرانسه  1789توانسته بود تا حدود زیادی کثافات کلیسا و مناسبات فئودالی را به گور سپرده بود، اما با فروکش کردن انقلابات بورژوایی و شکل گیری بحران اقتصادی سال 1845 در بریتانیا، بحران اقتصادی ایی که سریع به خارج از بریتانیا و از جمله فرانسه و المان سرایت کرد و بحران های سیاسی عظیمی را به دنبال داشت، بحران هایی که شبح کمونیسم را در اروپا دامن زده بودند. جنبش های کمونیستی طبقه ی کارگر که شبح کمونیسم را به امر واقع در جامعه ی ان دوران تبدیل کرده بودند در نتیجه ی ضد انقلابات بورژوایی در اروپا به وحشیانه ترین شکل ممکن سرکوب شدند. مهمترین اسناد ژورنالیستی و گزارشات دقیق از این تحولات را مارکس و انگلس در اثار مختلف خود از جمله هیجدهم برومر، مبارزه ی طبقاتی در فرانسه، انقلاب و ضد انقلاب در المان و مقالات مارکس به اسم بورژوازی و ضد انقلاب منتشر کرده اند. در انقلابات 1848 در اروپا طبقه ی کارگر به عنوان یک نیروی انقلابی وارد میدان شد ولی از انجاییکه این طبقه نمی توانست با دست بردن به استراتژی درست از طبقه در خود به طبقه برای خود تبدیل شود یعنی قدرت سیاسی را به دست بگیرد، تمام طبقات دهقان، بورژوا، خرده بورژوا و تمام احزاب و جریانات سیاسی به عنوان دشمنان طبقه ی کارگر وارد میدان شده و انقلابی که بدون حضور طبقه ی کارگر نمی توانست به سرانجام برسد را در نطفه خفه کرده و ضد انقلابی ترین و هارترین نیروها بر گرده ی شکست انقلاب و در نتیجه ی در هم کوبیدن انقلابات پرولتاری طبقه ی کارگر را کنار زدند، هزاران نفر را تیرباران کرده و یا به زندان و تبعید محکوم کردند. در فرانسه سر دسته ی اشرار و لمپن های فرانسوی لویی بناپارت به عنوان ناپلئون سوم با سرکوب وحشیانه ی طبقه ی کارگر به عنوان “نماینده ی حزب نظم” به قدرت می رسد. مارکس در هیجدهم برومر به دقیق ترین شکل ممکن قدرت گیری ضد انقلاب در فرانسه را به تصویر می کشد و نشان می دهد که انقلابات بورژوایی چگونه به ضد ارمان های اولیه ی خود تبدیل می شوند و دلقک لمپنی مثل لوئیس بناپارت که مردم او را سوسیس خطاب می کردند و با تمسخر شعار زنده باد  “ناپلئون” زنده باد سوسیس سر می دادند، را به قدرت می رساند.

مردم شمال سوریه در شرایط فعلی وضعیت مشابهی با طبقه ی کارگر فرانسه در سال های بین 1848 تا 1851 را دارند، چون تمام جهانیان این مردم را تنها گذاشته اند، تا انان توسط یک دلقک لمپن اسلامیست و فاشیست که بازگشت به امپراتوری عثمانی و دوران سلاطین را در سر می پروراند، قتل عام شوند. خون اشامی فاشیسم تورک و اردوغان جنایتکار تنها با خون اشامی “ناپلئون” بناپارت و هیتلر و سلاطین انسان خوار عثمانی، اتاتورک و موسولینی و صدام و خمینی جلاد و پینوشه و دیگران قابل مقایسه است.

خاورمیانه به مثابه ی یک دستگاه کامپیوتر

من همیشه دولت های خاورمیانه را با یک دستگاه کامپیوتر مقایسه می کنم که توسط شرکت ایکس تولید شده است، همین کامپیوتر بعد از یک مدت ویروسی از شرکت ایکس دریافت می کند و شما باید برای از بین بردن این ویروس دوباره دست به دامن شرکت ایکس شوید. دولت های حاکم در کشورهای تاریخا نیمه مستعمره ی خاورمیانه را می توان همین محصول شرکت امپریالیسم و استعمار جهانی خواند، امپریالیسمی که هر چند سال یک بار برای سلطه بر این منطقه یک ویروس فاشیستی، اسلامی و یا قومی تولید کرده و ان را به جان مردم می اندازد، بعد از مدتی چپ و راست جامعه به امید اینکه که امپریالیسم دوباره به داد مردمی که از دست ویروس فاشیسم اسلامی و قومی به ستوه امده اند، رهایی یابند بی صبرانه برای دخالت های امپریالیستی در منطقه لحظه شماری می کنند. این برنامه ده های متوالی است از جانب شرکت های چند ملیتی امپریالیستی نه تنها علیه مردم خاورمیانه بلکه علیه کل کشورهای تحت سلطه ی امپریالیسم اجرا می شود. پروژه هایی که در چارچوب “الترناتیو سازی” و “رژیم چنج” قرار می گیرند، با همین منطق به پیش می روند. در این وضعیت توده ی مردم به خاطر نداشتن اگاهی طبقاتی روشن، در بند و بست های منطقه یی زندگی شان به تباهی کشیده می شود و به صورت سیستماتیک قتل عام می شوند. امپریالیسم و سرمایه داری متاخر اگرچه از لحاظ تکنیکی در بالاترین مرحله ی خود است، اما کشتار جمعی مردم کشورهای “پیرامونی” را با بمب های کشتار جمعی جایگزین کشتار با گیوتن در قرون وسطی کرده است. شما اگر به موزه های قرون وسطایی در اروپا مراجعه کنید، گیوتن هایی را می بینید که به مثابه ی سمبل های دوران توحش کلیسا در اروپا در انجا به نمایش گذاشته می شوند، اما همین سرمایه دارانی که گیوتن را در غرب به موزه سپرده و اعدام را برای شهروندان خود لغو کرده اند، هر ثانیه، دقیقه، روز، هفته، ماه و سال مردمان دیگر از کشورهای دیگر به ویژه کشورهای نفت خیز و بحرانی را به صورت جمعی سیستماتیک با بمب هایی که هزاران برابر خطرناکتر و وحشیانه تر از گیوتن است قتل عام می کنند، بدون اینکه عذاب وجدان بگیرند و به عنوان وحشی، قاتل و یا تروریست شناخته شوند. در اینجا باید یک جابجای ایی در مفاهیم شکل گرفته باشد و ان جابجایی این است که ایدئولوژی بورژوایی کشتار جمعی مردمان غیر اروپایی را امر روتین و عادی مثل نوشیدن ابجو در بارهای اروپای می داند، اما گیوتن را که با ان فقط می توان یک نفر را کشت به عنوان سمبل توحش کلیسا به موزه می سپارد.

ایدئولوژی بورژوایی، جنایت و توحش را به اسم “انحصاری کردن خشونت در دستان دولت”، چیزی که ماکس وبر ملعون و نژادپرست بروکرات ان را فرمول بندی کرده و از ان دفاع می کند، را امری کاملا عادی می خواند، اما مقاومت توده ی مردم در مقابل سیاست های فاشیستی و انسان ستیزانه ی سرمایه داری و دست بردن به قهر و اسلحه در مقابل تعرض فاشیسم به جامعه را تروریسم می خواند. در اینجا کمونیست ها و رادیکال های جامعه باید با شعار زنده باد تروریسم و نابود باد انحصار سرکوب به خیابان بیایند، در صورتی که به اگاهی طبقاتی مسلح باشند.

در مورد تلاش های فاشیسم تورک برای جنوساید مردم بی دفاع سوریه، انچه جنایتکارترین و تروریستی ترین سازمان و نهاد بین المللی یعنی ناتو ان را تلاش دولت ترکیه برای حفظ امنیت و ثبات در منطقه خوانده است، می توان مقاومت نیروهای قهرمان مردمی از ی پ گ و ی پ ژ گرفته تا دیگر نیروهای مردمی وابسته به اقلیت های قومی و مذهبی دیگر خواند، نیروهایی که از جانب همین ناتوی تروریست و دولت های جنایتکار و انسان کش امپریالیستی غربی به عنوان تروریسم شناخته می شوند را باید پاسخ انقلابی به تروریسم منطقه یی و رژیم فاشیستی ترکیه خواند. کسانی که در این میدان تحت هر عنوانی تعرض امپریالیستی رژیم فاشیست تورک به خاک سوریه را توجیه می کنند و یا مستقیم و غیر مستقیم از ان دفاع می کنند، در منتهی الیه خط فاشیسم ایستاده اند و بسان جلادانی که در کشتار مردم سهیم هستند، باید به عنوان تبهکار شناخته شوند.

تمام انسان های ازادی خواه و برابری طلب در سطح جهانی باید در مقابل این تعرض ایستاده و به هر طریق ممکن به این وظیفه ی اخلاقی و انقلابی پایبند باشند که تعرض به مرزهای دیگر سرزمین ها از جانب هر دولتی که صورت پذیرد، جنایتی نابخشودنی است که تنها پاسخ  دقیق به ان مقاومت مسلحانه در مقابل نیروی مهاجم و قتل عام مهاجمین است.

تعرض دولت فاشیستی تورک به شمال سوریه فارغ از اینکه یک تعرض امپریالیستی است، قلدری جنایتکارانه ایی است، که باید به شکست کشانده شود. این تعرض مانند تعرض مجموعه یی لمپن چاقوکش به انسان های ضعیف و بی دفاع است، انسان های بی دفاعی که هیچ جرمی علیه دیگران مرتکب نشده اند. در این شرایط هر کس که ذره یی شرافت انسانی در وجودش باشد، باید در مقابل نیروی مهاجم و قلدر و لمپن ایستاده و این ایستادگی را به عنوان یک مسئولیت اخلاقی به رسمیت بنشاسد. اخلاق حکم می کند به کسانی که در یک جنگ نابرابر قلدر مائابانه از جانب یک نیروی مهاجم قتل عام می شوند حمله نشود. حمله به انسان های ضعیف، فارغ از ایدئولوژی و مرامی که دارند، جنایت جنایت هاست. اگر من تعرض بوداییان فاشیست به مسلمانان برمه و برمودا را محکوم کرده و از حق زیست اقلیت مسلمان و حق تسلیح انان در مقابل وحوش فاشیست بودایی دفاع کردم، به هیچ وجه اشتباه نکردم. کسانی که به موضع من در ان زمان حمله کردند، فاشیست های انسان نمایی بوده که به جبهه ی “چپ رادیکال” به تعبیر لنینی از رادیکالیسم کارتونی در “بیماری چپ روی کودکانه در کمونیسم” تعلق دارند که راهنمای چپ می زنند، اما با طبقه ی حاکم و با فاشیسم همراه می شوند.

جنگی که به روژاوا تحمیل شده است، یک جنگ به شدت نابرابر است. دولت فاشیست تورک اما با اراده ی بیش از پنج میلیون نفر از مردم شمال سوریه که بین مردن در مبارزه و جدال مسلحانه و مرگ بعد از اسارت و حقارت اولی را ترجیح می دهند، روبروست. در این شرایط که تمام قدرت های امپریالیستی منطقه یی و جهانی مردم روژاوا را تنها گذاشته اند، نیروهای مردمی مسلح در این منطقه تا اخرین فشنگ با فاشیست های تورک خواهند جنگید، اما حاضر به تسلیم شدن در مقابل فاشیسم تورک نخواهند شد. تمام نیروهای ازادی خواه و برابری طلب جهانی باید با تشکیل جبهه های انتی فاشیستی مانند جنگ داخلی در اسپانیا به یاری نیروهای روژاوا رفته و در مقابل فاشیسم تورک و امپریالیسم امریکا یک قطب انترناسیونالیستی و انتی فاشیستی از بریگاردهای سرخ و مسلح را تشکیل دهند. نیروهای حاکم در روژاوای کردستان هم لازم است به شدت از مواضع پاسیفیستی پ ک ک فاصله گرفته و رادیکالیزه شوند و مخالفین خود را به صورت فیزیکی نابود کنند. در شرایطی که خطر ازاد شدن ده ها هزار زندانی داعشی از زندان های روژاوا وجود دارد، تیرباران این جنایتکاران می تواند مانع از پیوستنشان به نیروهای فاشیست اسلامی تحت سلطه ی رژیم فاشیست تورک شود. پروسه ی اعدام جنایتکاران داعشی اسیر در زندان های ی پ گ و ی پ ژ باید از همین امروز به اجرا دراید. در جنگ باید با دشمن بسان دشمن رفتار کرد و قانون جنگ را رعایت کرد وگرنه هر نوع لیبرال منشی و “انسان دوستی” ابلهانه می تواند به کشتار نیروهای خودی بیانجامد.

در شرایطی که نسل کشی در جریان است، نیروهای نژادپرست و فاشیست ایرانی و عظمت طلب از سلطنت طلب گرفته تا سکولار دمکرات و مشروطه خواه و دیگر اراذل و اوباش دور و بر کٌره ی محمد رضا شاه پهلوی یعنی رضا پهلوی و بریدگان از این مزدور بی خاصیت از جمله رئیس سکولار دمکرات های ایرانی یعنی اسماعیل نوری علا و هم اخوری هایش دست به تبلیغات فاشیستی علیه کًردها زده و از ترس اینکه تحمیل جنگ از جانب ترکیه به روژاوا به احساسات ملی گرایانه در میان کٌردهای دیگر کشورها و از جمله ایران دامن بزند، چیزی که یک مساله ی طبیعی است، مشغول نشخوار ادبیات فاشیستی در مورد “ضرورت حفظ تمامیت ارضی” و مبارزه با “تجزیه طلبی” بر امده اند. جریان این جنایتکاران فاشیست به سرنوشت یک مرد کٌرد در کردستان عراق شبیه است که خانه اش داشت می سوخت و رهگذری که از انجا می گذشت و دنبال فندک می گشت، از مردمی که در تلاش برای خاموش کردن خانه ی در حال سوختن این مرد بوده درخواست می کند که لطفا فعلا اتش را خاموش نکنند، تا او سیگارش را روشن می کند. این فاشیست ها هم در این شرایط جنوساید و نسل کشی مردم شمال سوریه را وقتی به دست اردوغان جلاد می بینند، به جای محکوم کردن ان از “تجزیه ی” ایران می ترسند.

من از همین جا اعلام می کنم: در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی چپ و کمونیسم اگر کل قدرت را به دست نگیرد، بی گمان بخش عظیمی از قدرت سیاسی را به دست می گیرد. ما می توانیم ده ها هزار نفر را در ایران مسلح کنیم و انان را ارتش سرخ کمونیستی تشکیل دهیم، ارتشی که هر نیروی مسلحی که قصد تعرض به او را داشته باشد، تار و مار می کند. در شرایطی که ما با اتکا به نیروی طبقه ی کارگر و بدون پشتوانه ی دولت های غربی می توانیم تنها در کردستان ایران بالای 500 هزار نفر را مسلح کنیم، اوباش “سکولار فاشیست” و سلطنت طلب که مدام مشغول چکمه لیسی برای غرب هستند، اصلا جرات بازگشت به ایران را نخواهند داشت. ان زمان به اوباش فاشیست سلطنت طلب و “سکولار” فاشیست اعلام می کنیم که به قوانین سوسیالیستی ایی که ما تدوین می کنیم احترام گذاشته و در عمل هم ان را اجرا کنند، در غیر این صورت اردوگاه های کار اجباری منتظرشان خواهد بود. سلطنت طلبانی که به خاطر رابطه ی خونی با اوباش خون اشام و جنایتکار یعنی خانواده ی شاهنشاهی در خارج کشور با پول های باداورده ی مردم بی چیز برای خود سرمایه دار شده اند، در صورتی که به کشور برگردند، دستگیر شده و تمام ثروت و سرمایه شان را اجتماعی می کنیم. حقوق دمکراتیک مردم تحت ستم از جمله حق تعین سرنوشت مردم تمام مناطق ایران از کٌرد و عرب گرفته تا ترک و بلوچ و ترکمن و غیره را برای تشکیل دولت مستقل به انتخاب توده ی مردم مناطق مختلف ایران گذاشته، ان را با تمام قدرت به رسمیت شناخته و هر کس به حقوق دمکراتیک این مردم احترام نگذارد و علیه ان مبارزه کند و دست به اسلحه ببرد را افسار می زنیم. ان زمان اوباش فاشیست و سلطنت طلب و “سکولار فاشسیت” می توانند برای خود ژاژخایی کنند. جالب  تر از همه این است که عده یی خیالپرداز احمق که در مجموع کل ایران دویست نفر هوادار ندارند، به نمایندگی از مردم ایران شورایی از بالا درست کرده اند، که مثل مجلس خبرگان رژیم اسلامی ایران است. این “شورای گذار” در تلاش است در صورت “براندازی” نرم جمهوری اسلامی، “حکومت موقت” را به دست بگیرد، بدون اینکه حتی یک نفر این “شورای” “نگهبان” را انتخاب کرده باشد. این خیالپردازان احمق، ابله تر از انند که چیزی به اسم “براندازی” “نرم” برای یک رژیم فاشیستی تا دندان مسلح مانند رژیم فاشیست اسلامی ایران، خیال خام است. رژیم جمهوری اسلامی ایران تنها با اعتصابات طولانی کارگری و مبارزه ی قهرامیز خیابانی و سنگر به سنگر توسط طبقه ی کارگر و توده ی مردم در یک پروسه ی انقلابی و قهرامیز می تواند سرنگون شود. هر چیزی غیر از این برای سهم خواهی از حاکمیت و سهیم شدن در جلادی است. این “شورای” “گذار” به اندازه ی “شورای نگهبان” دمکراتیک است و از نظر اکثریت توده های مردم هیچ مشروعیتی ندارد و چیزی فراتر از خودارضایی یک مجموعه مشنگ با روح خود نیست. این دایی جان ناپلئون ها در”غربت” به خاطر مصرف بالای شیره ی خالص ایرانی که توسط سوپرمارکت ها و قالی فروشی های ایرانی در خارج کشور توزیع می شود، در اوج نشئگی علیرغم تبلیغ “دمکراسی” دست به اقدامات خیالی دیکتاتور مائابانه زده و بعد از پریدن نشئگی از کله شان و بازگشت به واقعیت سفت و سخت دوباره دست به دامن بقال های خرده بورژوای ایرانی برای تهیه کردن شیره ی خالص می شوند.

حسن معارفی پور

14.10.2019

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s