نقدی بر خط فکری غالب بر مقاله “دیکتاتوری مذهبی و آسیبهای اجتماعی”
حسن معارفی پور
چندی پیش در نشریه سیاسی حزب کمونیست ایران (جهان امروز ش 210) به سردبیری رفیق هلمت احمدیان مقاله ای تحت ” دیکتاتوری مذهبی و آسیبهای اجتماعی ” با امضای رفیقی با اسم مستعار بیژن رنجبرمنتشر شده است و من در اینجا میخواهم خط فکر غالب بر مقاله را از موضع مارکسیستی به نقد .
آنچه روشن است این است که تصویر (Image) کمونیستها و حزب کمونیست ایران به عنوان یک جریان رادیکال از جامعه ایران دارند قبل از هر چیز ان را به عنوان جامعه سرمایداری تصویر میکنند که رشد مناسبات سرمایداری در این جامعه به حدود یک قرن پیش یعنی از اوایل قرن مشروطه تاکنون بر میگردد و در ان حزب کمونیست ایران و فعالین چپ و کمونیست از ان دوره تاکنون اسیبهای اجتماعی را ناشی از حاکم بودن سیستم سرمایداری بر ایران میدانند. در مقاله بیژن رنجبر اسیبهای اجتماعی نه ناشی از سرکار بودن سرمایداری در ایران بلکه ناشی از حاکم بودن دیکتاتوری مذهبی که در انقلاب 57 سر کار امد، قلمداد میشود.
در جامعه ایران همانطور که در ابتدای مقاله این رفیق به درستی اذعان میشود” رژیم اسلامی با اعمال سیاست های مخرب نئولیبرالیستی در چارچوب برنامه های پنجساله توسعه که از سوی نهادهای مالی بین المللی وابسته به امپریالیسم همچون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول دیکته می شود و نیز تحمیل سرگوبگرانه ارزش های واپسمانده مذهبی و فرهنگ قرون وسطایی خود بر جامعه بویژه بر گروههای سنی جوان، جامعه ایران را به ورطه ای فاجعه آمیز و خطرناک، که جامعه شناسان آن را وضعیت «آنومیک» می نامند، فروغلتانده است”.
در بخش ابتدایی این پاراگراف ر بیژن به درستی اشاره میکند که به سر کار امدن رژیم اخوندی در نتیجه سیاستهای امپریالیسم و تلاش انان در جهت سوق دادن ایران به طرف نئولیبرالیسم و اقتصاد بازار ازاد بود. و امپریالیسم مذهب را به عنوان ابزاری در جهت رسیدن به اهداف شوم خود در ایران به کار گرفت، اما در قسمت پایانی پاراگراف این رفیق در پی استنتاج تئوری مارکسیستی از نظریات فونکسیونالیستی (کارکرد گرایی) و محافظه کارانه “دورکیمی” که این نظریه به شدت مخالف تغییر و تحول انقلابی بوده و همواره شرایط انقلابی را عامل انومی (نابسامانی اجتماعی) و از بین رفتن انسجام و همبستگی جامعه در نظر گرفته شده است.
این رفیق در مقاله خود اشاره میکند” بیسبب نیست که دیکتاتوری مذهبی را باید عامل اصلی و محرکت عمده بروز گسترش هولناک اسیبهای اجتماعی همچون فقر،فحشا،اعتیاد ، کودکان خیابانی ،دختران فراری و انواع گوناگون جرم معرفی کرد”. قبل از هر چیز باید اشاره کنم که عامل اصلی تمام مواردی که نگارنده در اینجا برمیشمرد سرمایداریست نه مذهب و دیکتاتوری مذهبی، در این اثنا مذهب تنها به عنوان ایدئولوژی و ابزار دست طبقه حاکم برای تحمیق توده ها و به خدمت در اوردن انان به کار گرفته میشوند. مواردی که ما به ان بر میخوریم همچون فقر، فحشا، کودکان خیابانی و … د رنتیجه ارتجاع مذهبی و دیکتاتوری مذهبی نبوده و نمیباشد بلکه منشا ان جامعه سرمایداری و استثمارمیباشد. در جامعه سرمایداری غیر مذهبی نمونه این موارد به وفور یافت میشود و حتی ممکن است بیش از ایران باشد و مذهب در این موارد تنها نقش حاشیه ای داشته و به عنوان ابزار به کار میرود. اما جالب اینجاست که نگارنده ،مذهب و حاکم بودن دیکتاتوری مذهبی را به عنوان عامل اصلی نام میبرد که از لحاظ روش شناسی مارکسیستی و استراتژی کمونیستی ، این تحلیل و تحلیلهایی از این قبیل درست نبوده و در بهترین حالت یک تحلیل جامعه شناسانه غیر مارکسیستی است، زیرا همانطور که اشاره کردیم اسیبهای اجتماعی ناشی از جامعه طبقاتی و تضادهای طبقاتی این جامعه مبیاشد که به وجود امدن طبقات و تضاد طبقاتی به گذشته دور چند هزار ساله همزمان با تقسیم کار اجتماعی بر میگردد. استثمار درجامعه طبقاتی در دوره های مختلف و در اشکال مختلف ظاهر میشوند که باعث فقر، فحشا، و مواردی دیگر از این قبیل شده است و درتمام دوران مذهب به عنوان ابزار دست طبقه حاکم به کار گرفته شده است . اما برسی نمونه ایران در دوره حاکمیت سرمایداری جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی به روشنی نشان از یک سرمایداری درنده است که با اتکا به ارتجاع و اسلام سیاسی که استثمار انسان از انسان پرداخته و باعث و بانی فجایع زیادی درطول حیات 30 ساله خود شده است.
انچه رفیق بیژن بیان میکند از منظر علمی مارکسیستی و حتی جامعه شناسانه اعتبار علمی ندارد زیرا بنا به انچه دورکیم در زمینه انومی و عوامل ان بیان میکند با انچه در مقاله این رفیق میخوانیم همخوانی ندارد، زیرا دورکیم معتقد است که انومی زمانی به وجود می اید که تغیرات در جامعه درجهت مدرنیزاسیون صورت گرفته باشد به بیان دیگر هنگام که انقلاب و تحولات اجتماعی به وجود می اید به دلیل انکه در شرایط انقلابی و بعد از ان جدال میان سنت و مدرنیته وجود داشته و مدرنیسم هنوز نتوانسته به طور کل جایگزین سنتها شود، افراد ان جامعه در ان شرایط اجتماعی به دلیل عدم توانایی در ترجیح یکی بر دیگری(سنت و مدرنیته) جامعه دچار انومی میشود، اما انقلاب 57 نه تنها در جهت مدرنیزاسیون و مدرن شدن جامعه نبود و در خدمت ان قرار نگرفت بلکه به دلایل مختلف (که بر شمردن تک تک انها از حوصله بحث خارج است) کاملا در مسیر مخالف انقلاب و مدرنیسم پیش رفت، زیرا علیرغم اینکه انقلاب 57 تغییر از پایین توسط توده های معترض در جهت دگرگون کردن نظام سلطنتی و از بین بردن وضع موجود ان زمان بود اما با به قدرت رسیدن ضد انقلاب اسلامی به پشتیبانی امپریالیسم جهانی، جامعه ایران به دوره ای ماقبل مدرنیته وارتجاع صدر اسلام بازگردانده شد. بنابراین تحلیل رفیق بیژن در این مقاله حتی با تحلیل فونکسیونالیستی نیز در تضاد است .
موردی دیگری که لازم به ذکر است همانطور که گفته شد انومی در شرایط انقلاب و دوران بعد از انقلاب به وجود می اید اما با توجه به نوشته خود رفیق بیژن هنگامی که موج انقلابی در ایران فروکش نکرده بود و فضای انقلابی بر بستر جامعه رخت برنبسته بود نه تنها انومی در ان شرایط به وجود نیامده بود بلکه انسجام و همبستگی میان مردم دوچندان شده و ما شاهد رشد چشمگیر احزاب و سازمانهای سیاسی و برگزاری میتینگهای خیابانی در شرایط دمکراتیک مقطعی ان دوران بودیم که خود ان ناقص سخنان دورکیم و فونکسیونالیستها میباشد که در مقاله اش رفیق بیژن به دنبال استنتاج مارکسیسم از مباحث کارکردگرایانه دورکیمیست، میباشد.
در ادامه مقاله میخوانیم که طبق “یک تعریف کلاسیک اسیبتهای اجتماعی و به تعبیر جرم شناسانه بزهکاری اجتماعی و کنشهای اطلاق میشود خود نتیجه انحراف از هنجارها و قوانین حکومتیست. با استناد به تعریف مذبور هرگاه هنجارهای اجتماعی و قوانین حقوقی حاکم، مورد وثوق و احترام گروهها و طبقات عمده اجتماعی واقع و در فرایند کنشهای متقابل اجتماعی محترم شمرده شودند، امار و نرح اسیبها و انحرافات اجتماعی در حدی قابل تحمل و نه فراگیر باقی میماند، زیرا اکثریت جامعه، خود با استقلال با هنجارهای اجتماعی همنوایی کرده ، از عبور از مرزهای وضع شده سر باز میزنند.”
در اینجا با توجه به مضمون این پاراگراف به دلیل انکه برگرفته از یک تفکر راست محافظه کارانه و فونکسیونالیستی است از تغییرات (هرچند به شیوه غیر مستقیم) به عنوان عامل بحران و ناهنجاری و … نام میبرد، اما نگارنده به شیوه حرفه ای در پی ان است که خواننده از پی بردن به مضمون واقعی مقاله و خط فکری غالب بر ان جلوگیری به عمل اورد و نگارنده در جدال میان فونکسیونالیسم و مارکسیسم و تناقضات بنیادی فکری خود د رنهایت تغییر را مثبت ارزیابی میکند. گرچه اعتقاد به تغییر در جبهه مخالف با کارکرد گرایی و تفکر غالب بر اندیشه فونکسیونیالیستی میباشد. د رجواب رفیق بیژن از تعریف بزهکاری اجتماعی و اسیبهای اجتماعی، دیدگاه واقعی کارکردگرایان ستایش وضع موجود میباشد و تغییرات را عامل بی نظمی میدانند. در بسیاری جوامع انچه مورد قبول اکثریت جامعه بوده اما در تضاد با اصول انسانی میباشد گرچه از نظر محافظه کاران کارکردگرا این سیستم نظم تلقی میشود، اما از نظر مارکسیستها بی نظمی به حساب می اید. برای نمونه هنگامی که نازیسم در المان توده ای شد علیرغم اینکه اکثریت جامعه المان(در ان دوران )از ایدئولوژی انسان ستیز نازیستی دفاع میکردند ایا نباید تلاشی برای تغییر ان شکل میگرفت؟ یا هنگامی که اکثریت جامعه ایران به نظام جمهوری اسلامی اری گفتند و به طرفداری از نظام برخواستند ایا تلاش برای تغییر نظام به هر قیمتی نباید صورت میگرفت؟ میخواهم به این اشاره کنم که هر چیزی که مورد قبول اکثریت جامعه باشد متضمن یک ایده انسانی برای انسانهای ان جامعه نمیباشد، بنابراین در شرایطی که یک ایدئولوژی مانند اسلام اگرچه طرفداران زیادی در اقصی نقاط دنیا به خود جذب کرده است، مستلزما انسانی نبوده و مبارزه در جهت تغییر ان بر هر انسان ازادیخواه و کمونیست ضروری و حیاتیست، اما تفکررفیق بیژن به دلیل پیروی از پوپولیسم، خلاف این واقعیت را به ما نشان میدهد.
برخلاف نظریات محافظه کارانه از منظر جامعه شناسی مارکسیستی و مارکسیسم تغییر همواره مطلوب بوده و باعث به وجود امدن نظم در جامعه شده است، البته مواردی وجود داشته که در ان تغییر باعث انومی شده است اما این موارد استثنا بوده و علمی نمبیباشد. جامعه شناسی تغییرات اجتماعی به ما میگوید تغییر و نظم دوروی یک سکه هستند که تغییر نظم را به دنبال داشته و برعکس. در جبهه مخالف مارکسیسم و جامعه شناسی مارکسیستی، فونکسوینالیسم به شدت با تغییر در هر زمان و شرایطی مخالف بوده و ان را عامل تمام بی نظمیها و ناهنجایهای اجتماعی ارزیابی کرده و مخرب میداند. که این نظریه خط فکری غالب بر مقاله مذکور را تشکیل میدهد. اگر چه نگارنده بارها تلاش کرده است که اندیشه های محافظه کارانه خود را پنهان نگه دارد و گرایش محافظه کارانه از نوع دورکیمی را نقد نماید اما خود در نهایت دچار دوگانگی در تصمیم گیری و ارائه الترناتیو شده است.
رفیق بیژن درسرتاسر مقاله همواره از دیکتاتوری مذهبی به عنوان عامل اصلی بزهکاریها و معضلات اجتماعی و … نام میبرد و در این مورد تا حدی پیش میرود که نقش نظام سرمایداری را به فراموشی سپرده و تمام ان معضلاتی را که سرمایداری منشا ان است به نادرست به مذهب و دیکتاتوری مذهبی نسبت میدهد. از دیدگاه کمونیستی چنین نظریاتی نه تنها کمونیستی نبوده بلکه در جبهه مخالفت با مارکسیسم قرار میگرید. این نگرش برگرفته از یک دیدگاه راست که مبلغین این گرایش فکری، سازمانهای دسته راستی میباشد. لازم به ذکر است که من حاکم بودن دیکتاتوری مذهبی و یک نظام توتالیتر بر ایران را نفی نمیکنم اما دیدگاه من به عنوان یک کمونیست قبل ازانکه جامعه ایران را دیکتاتوری و توتالیتر معرفی نمایم به عنوان یک جامعه ای طبقاتی و سرمایداری تصویر مینمایم، که در این جامعه صاحبان وسایل تولید به استثمار فاقدان وسایل تولید (که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند ) میپردازند.
در نهایت علیرغم انکه موضع گیری مقاله “دیکتاتوری مذهبی و اسیبهای اجتماعی” برگرفته از یک تفکر محافظه کارانه و کارکرد گرایانه است، اما نگارنده ان برای تبرئه خویش و جلوگیری از تداعی شدن با کارکردگرا و محافظه کار و برای انکه دیدگاه راست گرایانه خود را پشت اصطلاحات جامعه شناسانه نهان کرده باشد ناچارا به لزوم انتخاب گزینه انقلابی گری برای برون رفت از وضعیت موجود (انومی) حاکم بر ایران به عنوان الترناتیو تاکید میگزارد، که در جریان ان انقلاب، طبقه کارگر رهبری را به عهده گیرد و نظام سوسیالیستی را مستقر نماید. انچه روشن است این است که نگارنده مقاله به دلیل گیر کردن در تناقضات بنیادین و عدم توانایی برای برون رفت از این تناقضات به لزوم گزینه انقلابی گری انگشت میگزارد و علیرغم معرفی الترناتیو سوسیالیستی برای اینده ایران و دفاع از سوسیالیسم در پایان مقاله، چیزی از ماهیت واقعی مقاله و خط فکری غالب بر ان که محافظه کارانه و راست گرایانه میباشد کم نمیکند، نام بردن از سوسیالیسم و طبقه کارگر نمیتوانند ما را از پی بردن به مضمون واقعی مقاله دور نماید، زیرا برای استقرار سوسیالیسم نیاز به تئوری سوسیالیستی میباشد و نمیتوان سرمایداری را با سرمایداری و نظریات محافظه کارانه از این قبیل نابود کرد. تصور اینکه میتوان از تئوریهای محافظه کارانه نظریات و اندیشه های انقلابی و رادیکال در اورد، تصوری ذهنی و در بهترین حالت پوپولیسم را معرفی مینماید.
بحث پوپولیسم که نظریات نگارنده مقاله میباشد و در مقاله اش گاها به شیوه ای پوپولیستی در پی رسیدن به جامعه سوسیالیستی را در اینده به صورت جداگانه به این میپردازیم و نقدها و نظرات خود را پیرامون ان بیان میکنیم.