ملیتانسی انارشیستی در خدمت توجیه بربریت سرمایه

 

جنبش های آنارشیستی از زاویه ی منافع بورژوازی برای تایید قدرت ضروری هستند. این جنبش ها همچون حبابی بر روی آب هستند، که بعد از مدت زمانی کوتاه می ترکند و دوباره حباب های جدید ایجاد می شوند.
اکثریت قریب به اتفاق انارشیست ها در سنین جوانی همچون بز و گوسفند همرنگ جماعت های همشکل خودشان شده و در جهالت محض فعالیت های سطحی و خرده بورژوایی خود را به پیش می برند. اعضای این جنبش ها بعد از رسیدن به سن “ازدواج” سر عقل امده و تمام سمبل های انارشیستی و مبارزاتی را از خود دور کرده و با کله جذب رئال پولتیک و در بهترین حالت سوسیال دمکراسی راست و فاشیستی می شوند. این متوهمین به تغییر در دوران جوانی زمانی که به دلیل عدم سازماندهی از تغییرات بنیادین در جامعه نا امید می شوند، اتوپی پرمتیو شان را کنار گذاشته و برای پیدا کردن کار و درست کردن “نظام خانواده”، کنسرواتیو و مسیحی می شوند (هر چند همه شان از اول مسیحی بوده و هستند). در بسیاری از مواقع این لاشی های کثافت تواب، هزاران برابر از بورژوازی بزرگ خونخوار تر، ضد کارگر و ضد کمونیست تر می شوند. رفیقی تعریف می کرد که با یکی از این اوباش، بیست و چند سال پیش در تظاهرات انتی فاشیستی شرکت داشته و الان ایشان صاحب خانه ی این رفیق ما هستند. همین ادم که الان در دانشگاه، کرسی پروفسوری را به خود اختصاص داده است و “فمینیسم جودیت باتلر” و “تاریخچه ی راسیسم”، تدریس می کند، انچنان انسان خونخوار اریستوکراتی شده است، که تمام قوا را به کار انداخته تا به کمک پلیس و دادگاه و دادستان راست و راسیست المان، رفیق ما را از خانه اش بیرون بیاندازد. با دیدن انارشیست ها معده درد می گیرم، چون در درون هر کدام از این لاشی های بی سواد صوفی سکسیست، یک فاشیست را می بینم.
تاکنون کسی شنیده که یک انارشیست را از سر کار اخراج کرده باشند؟
قانون ممنوعیت شغل برای کمونیست ها به همراه ممنوعیت حزب کمونیست المان نزدیک به پنج دهه است در این جامعه به پیش برده می شود، اما ایا یک انارشیست وجود دارد که به خاطر انارشیست بودن از دانشگاه اخراج شده باشد؟ تمام کرسی های انسان شناسی در تمام دانشگاه های اروپا در اختیار این اراذل و اوباش توجیه گر وضع موجود است و هیچ کدام از این ملعون ها علیرغم تاکید بر ” نقد” “یوروسنتریسم”، “کلونیالیسم” و تلاش برای پیشبرد گفتمان پست مدرنیستی پسا استعماری، عملا لابی بورژوازی و احزاب راست و سوسیال دمکرات هستند. بورژوازی کوچکترین مشکلی با انارشیست ها ندارد، اتفاقا میکروب بورژوازی، این میکروب های خوش خیم را تولید و بازتولید می کند، تا ساختار تشکیلات های کمونیستی را زیر نام مبارزه با اتوریته نابود کند. مبارزه با انارشیسم حتی بهترین نوع ان بخشی از مبارزه ی روزمره ی ما کمونیست هاست و باید در دستور تمام تشکیلات های چپ و کمونیستی در اروپا و کل جهان غرب قرار بگیرد.
حتی بهترین انارشیست ها در بهترین حالت، “دوستان” احمق کمونیست ها هستند. این ها رفیق نیستند، تاکید می کنم، ممکن است “دوست” باشند، اما رفیق به هیچ وجه. یک دشمن اگاه بی گمان بهتر از یک دوست نادان و احمق است، چون دوست نادان ممکن است جریان خاله خرسه را بر سر انسان بیاورد.
خوشبختانه تعداد این میکروب ها در ایران به اندازه ی انگشت های دست و پای یک انسان هم نیست.
ما کمونیست ها اتوریته ی انقلابی از پایین را به تمام تشکیلات های چپ تحمیل می کنیم و هر کس حاضر نباشد به دمکراسی رادیکال و سانترالیسم دمکراتیک در تشکیلات ها و سازمان های چپ تن دهد و پرچم مبارزه با “اتوریته” را بلند کند، یا بر پوزه اش افسار زده و بیرون ش می اندازیم، یا سعی می کنیم قانع ش کنیم. من به شخصه وقتی برای اقناع صوفی و دراویش مفلوک شپش خور زباله خور خرده بورژوایی متعفن ندارم و اغلب راهکار اول را بر خلاف لنین به کار می برم. لنین می گفت ما اول سعی می کنیم توده ها را اقناع کنیم بعد اگر اقناع نشدند، ناچاریم به اجبار متکی شویم.
من می گویم، انارشیست های مغزپوک بی سواد ابله خرده بورژوا را اول باید ناچار کرد که به اصول و پرنسیپ های تشکیلاتی پایبند باشند، بعد اقناعشان کنیم، اگر ناچار نشدند تن دهند، قبل از ورود با تشکیلات از در با اردنگی بیرونشان اندازیم.

حسن معارفی پور

Leave a comment