کمونیسم کارگری چیزی جز تفاله ی نئولیبرالیسم نیست

کمونیسم کارگری در نتیجه ی فروپاشی سوسیال رئالیسم واقعا موجود، جنگ اول خلیج، عقب نشینی مبارزه ی مسلحانه ی پیشمرگ از داخل ایران به درون کردستان عراق، پایان دوران انتظار اردوگاه نشینی و به شکست کشاندن جنبش شورایی در کردستان عراق و تقدیم دودستی این جنبش به ناسیونالیسم کورد، ناسیونالیسمی که با کفش های پلاستیکی و شلوار کوردی از کوه به شهر برگشته و چهار نعل جنگ خلیج را جشن می گرفت، شکل گرفت. منصور حکمت، ایرج آذرین و رضا مقدم به عنوان نمایندگان اولیه ی “کمونیسم کارگری” در کومه له بدون اینکه به روی خود بیاورند که هدف انان از تشکیل “کمونیسم کارگری” عقب نشینی از جنبش کمونیستی به یک جنبش بورژوایی و ارتجاعی به اسم “کمونیسم کارگری” اما در واقع سوسیالیسم خیالی و بورژوایی است، سوسیالیسمی که در ظاهر “رادیکال ترین” اسم یعنی “کمونیسم کارگری” را انتخاب کرده، اما در ماهییت چیزی جز عبور از کمونیسم نبود.

انان اما با پرچم “کمونیسم کارگری” بخوانید ضد کارگری به جنگ علیه سوسیالیسم علمی مارکس، انگلس و لنین رفته و رادیکالیسم سطحی و نهیلیستی بورژوایی که در ظاهر رادیکال اما در بطن خود تا اعماق قهر ارتجاعی بود، را نمایندگی می کردند. بی دلیل نبود که “عقلانی” کردن “کمونیسم”، انچه مدافعان “کمونیسم کارگری” به اسم “رقیق کردن” و “کارگری کردن” “کمونیسم” از ان اسم می بردند، چیزی جز دشمنی با عقلانیت مورد نظر مارکسیسم یعنی مبارزه ی طبقاتی، رادیکال، انقلابی و در صورت لزوم تسلیح توده یی و اعمال قهر طبقاتی نیست، نبود. به همین خاطر رومانتیزه کردن کمونیسم با الهام از ایده های ضد عقلانی نیچه گرایان، فرویدیست ها، مکتب فرانکفورتی ها، میشل فوکویی ها و در یک کلام پست مدرنیسم “ضدعقلانی، در کنار تئوری های عقلانیزه کردن سرمایه داری و امتداد سنت “مدرنیته” و “عصر روشنگری” زیر نام سکولاریزیشن و امتداد این سنت ها توسط منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری ایران به “رادیکال” ترین شکل ممکن به پیش می رود.

در هنگام انشعاب کمونیسم کارگری، پیشمرگان خسته از اردوگاه نشینی، که دیگر امکان تحرک نظامی دهه ی شصت شمسی و هشتاد میلادی را نداشتند، همگی به امید رسیدن به جهان غرب و تصاحب پاسپورت اروپایی، یکی پس از دیگری به جبهه ی “کمونیسم کارگری” می پیوستند، اسلحه را بر زمین گذاشته و همچون یک لشکر شکست خورده با گریه و زاری روانه ی مرزهای ترکیه می شدند.

گفتنی است که در این گیر و دار فوق العاده احساسی رحمان حسین زاده یکی از نمایندگان امروز کمونیسم کارگری حکمتیسم، که انزمان خط سانتر سید ابراهیم را نمایندگی می کرد، تنها در نتیجه ی یک گفت گوی تلفنی با منصور حکمت، به جریان “کمونیسم کارگری” می پیوندد و ایرج فرزاد از جناح راست و ناسیونالیستی کومه له، به عنوان کسی که از مواضع یک ساده لوح ناسیونالیست ابله به اسم عمر ایلخانی زاده دفاع می کرده، هم به فراکسیون کمونیسم کارگری ملحق می شود.

به دنبال شکست سوسیال رئالیسم حاکم در شوروی، احزاب چپ و کمونیست اروپایی یکی پس از دیگری از برنامه های انقلابی و کمونیستی خود دست کشیده و به جریانات طرفدار هیپیسم، محیط زیست، طرفداران جمع اوری سگ و گربه ی ولگرد از خیابان های اروپای شرقی و جنوبی و اوردن ان به اروپای غربی، خلاصی فرهنگی، انقلاب جنسی و غیره تبدیل می شدند و یکی پس از دیگری در دولت سرکوبگر امپریالیستی و بورژوایی کشورشان ادغام و ذوب می شدند.

“کمونیسم کارگری” به عنوان پرچمدار مدرنیسم بورژوایی، اگرچه امکان ادغام در دولت بوروژوایی اسلامی ایران را نداشت، اما خود این جریان چیزی جز تقلا برای تطبیق سوسیالیسم رادیکال و انقلابی مارکسیسم انقلابی، با ایده های “عقلانی” ماکس وبری و هابرماسی نبود، خطی که “کمونیسم کارگری” ان را نمایندگی می کرد، چیزی جز عقب نشینی در چارچوب همان عقب نشینی ایی که به کل جریانات چپ و کمونیستی اروپایی تحمیل شده بود و انان را دست به دامان جنبش های حقوق بشری و حقوق حیوانات، جنبش های سبز محیط زیستی و رنگین کمانی کرده بود، نبود. “کمونیسم کارگری” اما در اوج وقاحت تمام این عقب نشینی ها را در چارچوب “ضرورت” عبور از مارکسیسم انقلابی، “رقیق” کردن “کمونیسم” و “کارگری” کردن ان، در مقابل “کمونیسم” “بورژوایی” می خواند. سوالی که در ذهن هر کس که ذره یی با اصول پایه یی کمونیسم اشنایی داشته باشد، نقش می بندد، این است که ایا کمونیسم می تواند بورژوایی باشد، که منصور حکمت این گونه گستاخانه دست به مانیپولیشن کمونیسم برای مشروع جلوه دادن “کمونیسم کارگری” خود، که در واقع چیزی جز شبه سوسیالیسم نیهلیستی شبه انقلابی نیست، زده است.

در پاسخ به این سوال باید گفت که کمونیسم و بورژوازی مانند روغن و اب اند، که هیچ گاه در همدیگر حل نمی شوند، بنابراین بورژوازی خواندن کمونیسم در نفس خود یک جعل بزرگ و نشان از تبهکاری جاعلانه است. در این شکی نیست که احزاب و جریانات بورژوایی، خرده بورژوایی و ضد کارگری بیش از دو قرن است که کمونیسم را به عنوان اتیکت و ارمی برای توجیه کردن و مشروع جلوه دادن جنبش ضد کارگری خود به کار می گیرند و از ان سوء استفاده می کنند، اما ما کمونیست های مدافع سوسیالیسم علمی هیچ گاه این جریانات را کمونیستی خطاب نکرده و واژه ی کمونیسم را به لجن نمی کشیم.

جریانات “کمونیسم کارگری” در طول سالیان اخیر بارها دست به دامن جنبش های ارتجاعی بورژوایی، از جنبش “سرنگونی” گرفته تا “خلاصی فرهنگی”، لمپنیسم هیپی گرایانه، لختیسم، هیپییسم، جنبش های همه با هم، دفاع از موسوی و کروبی، دفاع از اصلاح طلبان حکومتی و تبلیغ اینکه ما با حجاریان وارد ائتلاف برای تشکیل دولت می شویم، دفاع از جنبش های فوئرباخیستی و “اتئیستی محض”، ان جی او سازی برای دریافت پول از سازمان های سوپر ارتجاعی و کنسرواتیو دولت های امپریالیستی، دفاع از سنت های مجاهدینی و حمله ی گروهی همچون گله ی گرگ به مخالفینشان در فیس بوک و غیره تنها بخشی از پراتیک این احزاب و جریانات انتی کمونیست است. در این میان جریان حمید تقوایی به عنوان راست ترین جناح بین این جبهه وضعیت به مراتب مفتضحانه تری از بقیه دارد. البته لازم به ذکر است که وضعیت دیگر جریانات هم تعریف چندانی ندارد.

فعالین نزدیک و عضو این “جبهه” با دیدن تظاهرات بزرگ راست ها و فاشیست ها در ونزوئلا، بخشا از حول حلیم در دیگ افتاده اند و قافیه را باخته و هر نقدی را به باد فحاشی می بنند. این دوستان با دیدن تظاهرات سازمان یافته ی نئولیبرال فاشیستی پرو امریکایی، امریکایی که سال هاست روی اپوزیسیون سوپر فاشیستی در ونزوئلا سرمایه گذاری می کند و نمایندگان این جنبش نئولیبرالیستی و نئوفاشیستی از حمایت های مالی و معنوی امریکا برخوردار می شوند، تا یک پینوشه ی دیگری را این بار دریک کشور که سال ها توسط یک حکومت شبه سوسیالیستی از نوع سوسیال کاتولیسم اداره می شود، سر کار بیاورد. این دوستان به بهانه ی اینکه نباید از دولت مادورو حمایت کرد، چون این دولت نماینده ی سوسیالیسم نیست، مستقیم یا غیر مستقیم قدرت گیری احتمالی فاشیسم نئولیبرالی که توسط امریکا و برزیل با تمام قدرت حمایت می شود، را جشن می گیرند و ان را در چارچوب همان عقلانیت بورژوایی و پست مدرنیسم رنگین کمانی شان تحلیل و تفسیر می کنند.

در این نباید شک کرد که دولت فعلی و دولت قبلی چاوز هیچکدام نماینده ی سوسیالیسم ما و مارکس و انگلس نیستند، اما هیچ انسان عاقلی جلاد خود را حمایت نمی کند. تنها ابلهان و انارشیست های ساده لوح و غیر سیاسی که به جای عقل با احساس مبارزه می کنند، از هر گونه قیام علیه هر گونه دولت حمایت می کنند. انسان عاقل و کمونیست نمی تواند از فاشیسم که نوع یاغی گری انقلابی مائابانه را علیه دولت حتی دولت بورژوا دمکراتیک، نمایندگی کند، مستقیم یا غیر مستقیم حمایت کند و اسم ان را موضع گیری کمونیستی بگذارد. حالا دولت ونزوئلا دولتی است که در اوج بحران های اقتصادی و فشارهای بین المللی توانسته است دستاوردهای نه چندان بزرگی برای مردم و به ویژه طبقه ی کارگر این کشور داشته باشد، که تنها با دولت های کینزی و سوسیال دمکرات موسوم به دولت رفاهی اروپایی قابل مقایسه است. فراموش نشود که دولت های اروپایی که بر تولید انبوه خوابیده بودند و می خواستند طبقه ی کارگر را با رفرم از بالا خفه کنند تا این طبقه دیگر دهانش را ببنند و هر روز در خیابان ظاهر نشود و با اعتصاب کمر بورژوازی را نشکند، این رفرم های جزئی را داده اند، اما دولت سوسیال دمکرات و شبه سوسیالیستی چاوز و مادورو با تمام مشکلات و معضلات اقتصادی و بین المللی یک زندگی نسبتا رفاهی برای مردم این کشور فراهم کرده است، اگرچه در ونزوئلا نه تولید انبوهی در کار است، نه ارسال سلاح به سراسر جهان و نه صنعت ماشین الات به شکل پیشرفته و نه صنعت جنگ و غیره.

“کمونیسم کارگری” ایی که در سالیان اخیر بارها و بارها از جنگ لیبی گرفته تا سوریه و غیره دفاع کرده است، با دفاع خجولانه ی خود از اپوزیسیون فاشیستی در ونزوئلا و توده یی خواندن مخالفت با کودتا علیه دولت فعلی که 67 درصد مردم به مادورو رای داده اند، لکه ی ننگینی بر لکه های دیگری که بر روی پیشنانی است به جای گذاشت.

در این شکی نیست که اگر تمام فارسی زبانان جهان به زبان فارسی در مورد تلاش کودتاچیان، دفاع و یا مخالفت با این کودتا بنویسند هم باز کوچکترین تاثیری بر روی تحولات ونزوئلا ندارد، اما چیزی که این تحلیل ها روشن می کند، این است که ما در کجا ایستاده اییم، در کنار فاشیست ها و کودتا چیانی که یازده ی سپتامبر شیلی را می خواهند تکرار کنند، یا علیه انان و به صورت موقتی در کنار دولتی که گام ها از دولت های به اصطلاح سوسیال دمکرات اروپایی هم جلوتر است. مساله بر سر حل یک مساله ی اضطراری در شرایط رئال پولتیک فعلی است و انقلاب سوسیالیستی یا شکل دادن به جنبش پارتیزانی کمونیستی و تشکیل شوراهای کارگری و کمونیستی در این شرایط حساس نه می تواند واقعی باشد و نه می تواند به ذهن حتی رادیکال ترین کمونیست ها هم خطور کند. اگر دولت فعلی ونزوئلا دیر بجنبد، فاشیسم جویبار خون راه خواهد انداخت.

من به شخصه به خاطر اینکه در کل پروسه ی زندگی ام مدت یکی دو سال به خط منصور حکمت و کمونیسم کارگری اولیه سمپات داشته و با این جریانات همکاری داشته و حتی عضو حزب “اتحاد کمونیسم کارگری” که یک محفل کوچک بیش نبود بوده و در جریان الغا و پیوستن این حزب به حزب حکمتیست بوده و یکی دو هفته هم در حزب حکمتیست اسما حضور داشته ام، از تمام مدافعین سوسیالیسم علمی و کمونیست های واقعی در ایران عذرخواهی می کنم.

این را هم می گویم که من کوچکترین سمپاتی به شبه سوسیالیسم بولیواریستی که شدیدا الوده به ایده های کاتولیسیسم است، نه از نوع کوبایی و نه نوع ونزوئلایی ان نداشته و ندارم و به هیچ وجه به دنبال پیاده کردن این شکل از سوسیالیسم در اینده ی ایران و در هیچ جای این کره ی خاکی نبوده و نخواهم بود، اما اگر قرار باشد مرتجع ترین سوسیالیست ها و حتی انارشیست ها توسط بورژوازی و جنبش های ارتجاعی مورد حمله، ازار و اذیت قرار بگیرند، من به شخصه جناح سوسیالیست ها، خیالی یا انارشیستی و یا حتی سوسیالیست های بولیواریستی را خواهم گرفت. همانطور که در مقابل فاشیسم اسرائیلی از مردم بی دفاع فلسطین دفاع می کنم، بدون اینکه الزاما ناسیونالیسم فلسطینی را حمایت کنم.

حسن معارفی پور

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s