مطلبی خواندنی از امین قضایی در مورد سیستم گزینش جنسی با مقدمه یی از من
حسن معارفی پور
تمام مسائلی که امین در این مطلب بیان کرده است واقعیاتی انکار ناپذیرند. اگر در میان کاست های هندی ازدواج های بیرون گروهی Exogamie نه تنها ممنوع است، بلکه شدیدترین مجازات های اجتماعی را به دنبال دارد، در کشورهای سرمایه داری متروپل هم ازدواج های بیرون طبقاتی ممنوع است و این ممنوعیت توسط نهادهای اموزشی، دولت، رسانه و تشکل های مدافع وضع موجود تولید و بازتولید می شود. بررسی های اماری هم در مورد کشوری مانند المان این ادعا را تایید می کند. شما به عنوان یک نفر از طبقات پایین جامعه امکان عشق ورزیدن با افرادی از طبقات بالای جامعه را ندارید و بورژوازی این امکان را شدیدا از شما گرفته است. به قول فریدریش انگلس، انقلابات بورژوایی اگرچه عظیم ترین انقلابات تا عصر خویش بودند، اما این انقلابات ساختار و مناسبات بردگی و فئودالی را از بنیان ریشه کن نکردند، بلکه ان را با جامعه ی جدید تطبیق دادند. به جای برده و رعیت، پرولتاریا امد و جای انان را گرفت، اما موقعیت بردگی به جامعه ی مدرن صنعتی شده منتقل شد و ساختار بردگی بازسازی شد، به همین خاطر او این انقلابات را به عنوان انقلابات ساختاربرافکن به حق به رسمیت نمی شناخت.
هم اکنون هم ما شاهدیم که در غرب علیرغم جنبش های بورژوایی فمینستی که از پشت عینک بورژوازی به حقوق زن نگاه می کنند، زنان طبقات پرولتری عملا در ساختار طبقاتی موجود، همواره گزینش می شوند و زنان این طبقه اند که اغلب ناچار به تن دادن به صنعت کثیف و ضد بشری فحشا می دهند. زنان طبقات بورژوا صنعت فحشا را به شکل دیگری در چارچوب نهاد خانواده ی بورژوایی و خودفروشی ابدی یا طولانی مدت، در قبال موقعیت اقتصادی و اجتماعی شوهرانشان( سرمایه ی اقتصادی و فرهنگی) به قول بوردیو، بازتولید می کنند و این نوع فحشا از نظر اکثریت مردم در چارچوب “هنجار” های رایج اجتماعی است و جزو فحشا محسوب نمی شود.
همانطور که امین تشریح کرده است، درک اکثریت مردم از زیبایی به حدی ابلهانه و کودنانه است که با هر میزان از نوشتار نمی توان این حماقت را توصیف کرد. ستایش از ظاهرهای تطبیق داده شده با ظواهر پرنوستارها، که امروزه در بین اکثریت زنان ایرانی، بخصوص زنان طبقات بالای جامعه مد شده است، باعث گسترش بیش از پیش صنعت بی ارزش جراحی پلاستیک شده است و در عمل علم زیبایی شناسی را به لجن کشیده است. زیبایی را نه عروسک های پلاستیکی دماغ و سینه عمل کرده و باسن کوچک شده و واژن دوخته ی مغزپوک از خودبیخود شده و آلت جنسی شده ی دست مردان، فهمیده اند و نه مردان سکسیست ابلهی که این موجودات از خودبیگانه شده ی مسخ شده، را زیبا می دانند. زیبایی را باید در هارمونی و تقارن رفتاری و زندگی در کنار انسان های دیگر و فهم انتقادی و شعور انقلابی جستجو کرد. چیزی که اکثریت مردم ندارند.
مورد دیگری که لازم است اشاره کنم، بازتولید سکسیسم از طریق تعریف و تمجید از زنان مسخ شده ایی است که از سکس به شکل کاملا ابزاری استفاده می کنند و این مورد در میان طبقات مرفه تر جامعه از جمله خرده بورژوازی و بورژوازی شدیدا رایج است. زنانی که برده مانده اند و بعضا از بردگی خود لذت عجبی می برند، سکس که یکی از حیاتی ترین نیازهای انسان برای ابراز احساسات رمانتیک خود به طرف مقابل است را همچون ابزار “قدرت” به تعبیر میشل فوکویی به کار گرفته و از این ابزار برای گرفتن امتیاز از طرف مقابل بهره می گیرند. به تعبیر دیگر من “زن” نوعی چون با تو می خوابم و به توی “مرد” نوعی سکس و خوشی می دهم، پس تو باید خرج و مخارج من را بدهی و با هدایا و جوایز گرانبها این خوشی ایی که من به تو م یدهم و ممکن است خودم اصلا از ان لذت نبرم را جبران کنید. استفاده از بدن به عنوان ابزاری برای نمایش قدرت! این مورد در میان جوامعی که بین “سنت و مدرنیته” اویزان هستند و هنوز هنجارهای جوامع قبلی در جوامع جدید خریدار دارد و مردم هنوز بین این دو یکی را انتخاب نکرده اند، یا همان حالت “آنومیک”( به قول دورکهایم)، در کشورهایی مانند ایران شدیدا رایج است.
در نهایت می توان گفت که در هیچ جامعه یی در این جهان طبقاتی، نمی توان از عشق و رابطه ی رومانتیک در سطح عمومی صحبت کرد. کمترین مواردی را می توان پیدا کرد که در ان زن و مرد از طبقات اجتماعی مختلف با هم دیگر دوست شده باشند یا وارد زندگی مشترک شده باشند و اگر چنین اتفاقاتی به ندرت هم بیفتد، که می افتد و ممکن است، در نهایت این روابط اغلب به جدایی می انجامد. عشق یک معامله و مبادله است، همانطور که در جوامع ماقبل سرمایه داری هم بود. بی دلیل نیست که المانی ها از “بازار ازدواج” Heiratsmarkt صحبت می کنند. واقعا ازدواج هم یک بازار اقتصادی است و امروزه بورژوازی هزاران شبکه ی پولی دوست یابی پیدا کرده است که در این شبکه ها انسان های از خودبیگانه ی مسخ شده، به دنبال پارتنرهای رویایی خود می گردند و ساعت ها وقت را صرف چت کردن به سر می برند. کمترین هزینه ی این شبکه ها در ماه در کشوری مانند المان 29 یورو است.
جامعه ی طبقاتی، فرهنگ طبقاتی تولید می کند و فرهنگ طبقاتی حتی عشق را طبقاتی می کند. فمینیسم سطحی و مبتذل سکسیست بورژوایی و لیبرال و رادیکال ووو هم به جای مبارزه برای رهایی زنان از بردگی ابدی، اغلب به دنبال حل بردگی زن با راهکارهای برده داری است. تن فروشی مردان و پرنوگرافی “آلترناتیو” که این روزها در غرب توسط فمینیسم سکسیست تبلیغ می شود، نه تنها رهایی زن را به دنبال نخواهد داشت، بلکه تیشه زدن به ریشه ی رهایی زن از بند مناسبات بردگی است. صحبت کردن از آزادی انتخاب بر بدن و دفاع از آزادی خرید و فروش سکس یک موضع ضد زن و ضد انسانی است، که به عنوان موضع اغلب فمینیست های لیبرال و ضد کمونیست مطرح می شود. اگر فروش تن و تن فروشی را به عنوان انتخاب فردی در نظر بگیریم، تنها یک اقلیت بسیار ناچیزی از زنان تن فروش هستند، که “آگاهانه” تن به این شیوه از استثمار وحشیانه ی روح و جان می دهند و اکثریت قریب به اتفاق زنان توسط باندهای تن فروشی و دولت های بورژوایی به عنوان یکی از پر دارمد ترین منابع کسب ثروت مورد سوء استفاده قرار گرفته شده اند، به همین خاطر نمی توان الترناتیو تن فروشی زنان را خرید تن از مردان توسط زنان دانست، بلکه براندازی تن فروشی به عنوان اجازه ی نیروی کار بدنی و روحی و شکلی از اشکال از خودبیگانگی انسان را باید آلترناتیو دانست.
با تمام این ها لازم است بارها و بارها این مسائل بدیهی را تکرار و تکرار کنیم که رهایی زن و رهایی بشر در چارچوب مناسبات سرمایه داری امری ممکن نیست. مردم باید انتخاب کنند. یا سوسیالیسم یا بربریت
سیستم گزینش جنسی
هیچ شیادی احمق هایی را که فریب شان می دهند، احمق خطاب نمی کند. درک این عبارت همانقدر که ساده و بدیهی به نظر می آید، مهم و مفید است. از این نتیجه گرفته می شود که دقیقا باید به صداقت و حسن نیت کسانی که مردم را ستایش می کنند، مظنون بود، خصوصا اگر این بخش از مردم به اصطلاح از فرودستان باشند. در اکثر موارد و شاید در تمامی موارد، سیاستمداران فریبکار همان کسانی هستند که مداوما هوشیاری و آگاهی مردم را ستایش می کنند (برای مثال به خطابیه های سران جمهوری اسلامی که مردم را ملت فهیم و اگاه می خوانند توجه کنید)، ثروتمندانی که مداوما از نیکوکاری و امورخیریه برای فقرا دم می زنند، همانانی هستند که از نان فقرا امرار معاش می کنند. رسانه ها و ایدئولوژی سرمایه داری نیز مداوما از کار کارگران برای شکوفایی و سازندگی کشور تقدیر می کند. این فریبکاری همانقدر که ساده است، هنوز هم همانقدر موثر و کارآمد است.
اما ستایش از توده ها به خصوص گروه های محروم، فقط یک استراتژی کارآمد برای فریب ایشان نیست. از منظر جامعه شناختی، این ستایش هویت اجتماعی افراد را شکل می دهد. برای درک این قدرت برسازنده ستایش در شخصیت و هویت توده ها، کافی است ببینید که چگونه هویت و شخصیت دانش آموزان کودک و نوجوان با نمرات و موفقیت های تحصیلی شکل می گیرد. بهتر است بگوییم که ما در اینجا با یک سیستم منسجم طرف هستیم که مداوما تلاش می کند تا هویت و شخصیت انسانها را با ستایش و تقدیر افراد برگزیده از میان ایشان، یعنی با الگو و نمونه سازی، شکل دهد.
ستایش، به خصوص ستایش زیبایی ظاهر و اندام زنان، بخشی از همین تمهید نظام مند برای شکل دادن به شخصیت و هویت زنان است. این سیستم می کوشد زنان را از فردگرایی اصیل بازدارد. وقتی انسانی به خاطر زیبایی ظاهری اش یا جذابیت جنسی اش، در معرض ستایش مداوم و روزمره قرار می گیرد، مشخصا این فرد دست از تلاش برای ایجاد یک هویت مبتنی بر آگاهی، فضایل اخلاقی، توانمندی، استعداد و قابلیت های شخصی خود برخواهد داشت. رسانه های جریان اصلی به همراه یک مشت ژورنالیست کوتوله، قماشی فمینیست مبتذل که هیچ درکی از نظریات فمینیستی ندارند، تمامی تلاش خود را می کنند تا نشان دهند که این ستایش از زنان به معنای ارج و احترام به زنان است. این همانقدر سخیف است که مذهبیون و به خصوص رسانه های جمهوری اسلامی تلاش می کنند نشان دهند که حجاب یا نقش مادری، نشانه ای است از احترام به زنان. ادبیات هر دو بخش، مملو است از ستایش منتها هرکدام به شیوه خود. اولی با ستایش از جذابیت های ظاهری زنان و دومی با ستایش از نقش سنتی و مادری و همسری زنان.
این ستایش، مطابق فلسفه اخلاق، یک تنزل اخلاقی بی اندازه است. ستایش ظاهر، نقش و موقعیت اجتماعی انسانها یک رذیلت است. اگر شما کسی را به خاطر ثروت، منزلت اجتماعی، ظاهر زیبا و آراسته اش ستایش کنید، شما دچار رذیلتی بی شرمانه هستید. در واقع با این کار، شما یک فریبکار هستید، زیرا ستایش از چهره و اندام یک انسان، ستایش از زیبایی طبیعت ( و جدیدا مهارت جراحان) است و نه خود فرد. شما با این ستایش وی را فریب می دهید و او را از تلاش برای زیبا بودن به معنای واقعی کلمه باز می دارید. آنچه فردیت یک انسان را زیبا می سازد رفتار و آگاهی اوست و همین دو است که باید زیبنده باشد و شایسته ستایش. اما حتی رفتار و آگاهی انسان هم نباید چندان ستایش شود، زیرا این دو فقط تا جایی ارزش دارند که باعث یادآوری فضایل اصیل یعنی حقیقت و زیبایی شوند.
پس این اوج سفاهت خواهد بود که مشکل امروز زنان را زن ستیزی، یعنی تحقیر و خوارشماری در بیان و رفتار بدانیم. به لحاظ روان شناختی، هرکسی می خواهد توجه دیگران را به خود جلب می خواهد، می خواهد مورد ستایش و تقدیر دیگران قرار گیرد. این در مورد مردان هم صادق است. هیچ کس نمی تواند بگوید که تلاش یک دانشمند برای موفقیت علمی، یک هنرمند برای تولید اثر هنری، کاملا عاری از این انگیزه جلب توجه و ستایش دیگران است. به خودی خود در این چندان ایرادی نیست. اما در سیستم جنسیتی که مردان را برمی سازد، مردان دست کم باید کاری انجام دهند، یا موفقیتی بدست آورند یا با انجام عملی خود را ثابت کنند. اما این اوج تحمیق زنان خواهد بود که به آنان بقبولانیم آنها فقط به خاطر ظاهر و تلاش برای حفظ این ظاهر، بیش از همه مورد ستایش و توجه خواهند بود.
برخی از فمینیست ها به این مسئله توجه داشته اند اما هیچکدام (تا آنجا که من می دانم) به روش کار سیستم نهادینی که در پشت آن عمل می کند، پی نبرده اند. این یک سیستم جدید است که اسم آنرا سیستم گزینش جنسی گذاشته ام. تصور بر این است که زنان از سیستم خانواده سنتی و روابط زناشویی آن و البته قوانین حاکم بر آن (برای مثال ضرورت باکره ماندن تا قبل از ازدواج)، آزاد شده اند. این حرف تاحد زیادی خصوصا در جوامع غربی صحیح است. اما آنها وارد خلاء و آزادی کامل برای رفتار و انتخاب جنسی آزادانه نشده اند. هم مردان و هم زنان، وارد سیستم دیگری شده اند. یک سیستم جدید با هنجارها و محدودیت های جدید جایگزین سیستم قبلی شده است.
در سیستم سنتی، زنان عموما تحت مالکیت پدر خانواده یا کل خانواده قرار دارند و مرد باید به عنوان داماد به نحوی شایستگی مالی و اقبال آتی خود را به پدرزن خویش ثابت کند. در نسخه اسلامی و سنتی تر، این خواستگاری و زناشویی صریحا به صورت خرید و فروش عروس بین پدرزن و داماد انجام می شود. این چیزی است که بسیاری از فمینیست ها آنرا بازار خرید و فروش زنان نامیده اند. اما آیا با نابودی یا کمرنگ شدن این، ما دیگر صرفا با مشتی رومئو و ژولیت طرف هستیم که بدون دغدغه خانواده هایشان و اختلافات دیرینه می توانند با هم ازدواج کنند؟ بورژوازی می خواهد به ما بقبولاند که اینطور است.
اینطور نیست. همانطور که در بازار آزاد، رقابت حاکم است. در سیستم جدید نیز گزینش جنسی با رقابت انجام می شود هرچند نه دیگر با سیستم زناشویی سنتی. آیا تصور می کنید، بورژوازی که در همه جا تلاش می کند خود را با موفقیت در رقابتی وحشیانه سلطه خود را حفظ کند، این حیطه را به عشق دوطرفه و انتخاب آزاد واگذارده است؟
مشخصا پاسخ خیر است. در سیستم گزینش جنسی جدید، بورژوازی تلاش می کند که سرمایه های نمادین جدیدی برای خود جمع آوری کند که معیار گزینش جنسی است و موفقیت وی را تضمین می کند. موفقیتی که هم زناشویی و گزینش جنسی درون طبقاتی را تاحد ممکن تضمین می کند و هم گزینش جنسی بیناطبقاتی را به شرطی میسر می داند که در آن برنده کامل طبقه بورژوا باشد. در سیستم جدید، قرارداد ها و ضوابطی حاکم است که گزینش جنسی به نحوی انجام می شود که برنده رقابت بورژوا باشد.
برای اینکه این سیستم کار کند، لازم است تا از زیبایی زنان بیش از حد ستایش شود، حتی اگر کمتر زنی پیدا شود که چنین معیارهای زیبایی سفت و سختی را برآورده کند، به کمک صنعت مد و آرایش و جراحی پلاستیک و حتی فتوشاپ، این زنان زیبا که معیارهای زیبایی را برآورده می کنند، باید بازتولید شوند. فرمول ساده است: زنان زیبا شایسته زندگی عاشقانه و رومانتیک هستند. هر زنی یک پرنسس کوچک است که باید پرنس خودش را پیدا کند. پول خوشبختی نمی آورد اما دیت گذاشتن و خواستگاری باید رومانتیک باشد و در یک رستوران گرانقیمت با زانو زدن و اهدای هدایای گرانبها به سبک خواستگاری درباری قدیمی صورت بگیرد. نیازی نیست میلیونر باشی، اما ماه عسل، مسافرت، هدیه والنتاین باید باشد. بنابراین معیارها آنقدری است که بورژوازی بتواند از عهده آن برآید و البته آنقدری که مردان طبقه کارگر نتوانند. برای مهار معیار ثروت، آنها به فرمول «پول خوشبختی نمی آورد» تکیه می کنند و برای پیروزی در رقابت، معیارهای اصلی مانند خانه، ویلا، ماشین، کار باید حفظ شود.
از سوی دیگر، بورژوازی در رسانه ها و فیلم هایش، از مردان طبقه کارگر سخت ترین انتقام ها را می گیرد. در این فیلم ها، طبقه کارگر چیزی از عشق نمی فهمد، به دنبال استریپرها و روسپیان می رود. جوانانشان فقط بلدند پورن تماشا کنند. الکلی ها و معتادینی هستند که اغوایشان آخر سر به تجاوز می انجامد (برای مثال فیلم سگ های پوشالی را در نظر بگیرید. پیام این فیلم به طبقه کارگر این است: فکر نکنید که ما بورژواها ناتوان و بی عرضه هستیم و به موقعش از ناموسمان دفاع می کنیم). مزاحمت خیابانی و متلک بخشی از سرگرمی روزمره شان هست.
این سیستم فقط در سطح ایدئولوژی و ارزشگذاری عمل نمی کند. این معیارها باعث می شود که تنها شانس زنان طبقه کارگر برای استخدام شدن استفاده از جذابیت جنسی در مشاغل خدماتی باشد. این امر، در جوانی آنها را دچار غرور و خودشیفتگی احمقانه و کاذب می کند، اما بعد در میانسانی به خاطر از دست دادن زیبایی شان، متوجه می شوند که همه چیز از جمله موقعیت اجتماعی شان را از دست داده اند و اغلب موارد موجوداتی افسرده و مایوس هستند. بسیاری در نهایت، در همان نقش قدیمی مادری فرو می روند. اما به احتمال بیشتر در نقش مادران تنها که دیگر سرپرست مردی هم ندارند و نیازمند صدقه و کمک های دولتی هستند.
زنانی که به هر دلیلی (چاقی یا زشتی یا هرآنچه که خوانده می شوند) نتوانند این معیارهای خشن و سخت را برآورده کنند، مجبوراند مانند یک معلول طرد شده رفتار کنند. در فیلم ها، آنها در بهترین حالت دوستان احمقی برای زنان قهرمان زیباروی هستند. همه اینها فقط به این خاطر است که بورژوازی بتواند سیستم گزینش جنسی را طوری به پیش ببرد که ازدواج درون طبقاتی را تاحد ممکن تقویت کند و ازدواج بینا طبقاتی فقط وقتی باشد که سلایق جنسی و گزینشی وی ایجاب می کند.
بنابراین در جوامع غربی، زنان و مردان طبقه کارگر قربانی یک سیستم گزینش جنسی هستند و نه قربانی چند تا متلک و آزار خیابانی. آنها قربانی معیارهای سخت بورژوازی برای جذابیت جنسی و اسیر هویت های کاذب و ظاهری هستند. زنان قربانی ستایش و محصولات ساختگی چنین ستایشی هستند و نه قربانی ابراز نظرهای تحقیرآمیز از سوی مردان آنطور که کلیشه های فمینیسم مبتذل تلاش دارد، نشان دهد. این سیستم گزینش جنسی، زنان را تاحد ممکن سطحی و احمق بار می آورد. آیا مشاهده سرکوب نهادین در پس این ستایش های دغل آمیز اینقدر سخت است؟