وقتی نیروهای ناپلئون وارد ینا شدند هگل داشت فنومنولوگی روح را که به احتمال زیاد در بزرگداشت انقلاب کبیر فرانسه نوشته است، به پایان می رساند. هگل آن زمان در نامه یی به یکی از دوستانش می گوید که من روح جهان (ناپلئون) را بر روی یک اسب دیدم. این در حالی است که شیلر در سال 1794 در نامه هایش در باره ی تربیت زیبایی شناسی انسان به شدت ناامیدی و بیگانگی خود را از انقلاب فرانسه بیان کرده بود و هگل هم با این نامه ها آشنایی داشت.هگل در جایی می نویسد که شیلر عارف بود ولی عرفان هم بخشی از پروسه ی تکامل روح جهان است. شیلر در جایی می نویسد که اگر او در فرانسه زندگی می کرد حاضر بود علیه ترورهای روبسپیر بایستد و اسلحه در دست بگیرد و بجنگد. رومانتیکی مثل شیلر که به قول لوکاچ گذشته را معیار های اخلاقی معاصر قضاوت می کرد، وقتی مساله ی دادگاه های انقلابی و سرکوب ضد انقلاب فئودالی در کار بود به یک باره به دشمن انقلاب تبدیل می شود و از آرزوی دولت “منطق” و “آزادگی” را در سر می پرواند، چیزی که جز خودارضایی با عرفان نیست، چون دولت چیزی جز بردگی نیست و دولت آزاده بردگی را به این یا آن طبقه تحمیل می کند. ماکس وبر در جمع های دوستانه بارها گفته بود که بزرگترین اشتباهات آلمانی ها این بود که هیچ پادشاهی را گردن نزدند. این را لوکاچ در مقدمه ی کتاب از نیچه تا هیتلر نقل می کند. البته ماکس وبر خودش در دوران جنگ “جهانی” اول به یک لیبرال امپریالیست دو آتشه تبدیل شد و همسرش ماریانه وبر شهر به شهر می گشت و برای مردم سخنرانی در دفاع از جنگ امپریالیستی می گذاشت. چند تن از پروفسورهای وقت دانشگاه هایدلبرگ و از کرایس ماکس وبر که تحت تاثیر این تبلیغات جنگی قرار می گیرند، به صورت عمودی روانه ی جنگ می شوند و به صورت افقی بر می گردند. در همان دوره زن برجسته و کمونیستی چون الکساندر کولنتای خود را به سویس می رساند و لنین را ملاقات می کند و با این که در آن دوران عضو حزب بلشویک نبود، اما با لنین بر سر ایستادن در مقابل جنگ هماهنگ بود و لنین به او ماموریت می دهد که به امریکا برود و در بالای صد شهر آمریکا برای مردم به زبان انگلیسی علیه جنگ سخنرانی کند. سوسیال دمکراسی ضد انقلاب و ارتجاعی نه تنها به جنگ آری گفت، بلکه به مدافع پر و پا قرص جنگ تبدیل شد و در سال های 1918 زمانی که ملوانان کیل شورش می کنند و انقلاب 1918 شلکل می گیرد به وحشیانه ترین شکل ممکن در نتیجه ی همکاری با فاشیست های اولیه، راست های افراطی و مرتجعین سلطنت طلب همکاری می کند و شورش انقلابی سربازان و ملوانان را در هم می شکند. بعد از به شکست کشاندن انقلاب 1918/19 ی آلمان نه تنها قیصر را گردن نزد، بلکه محترمانه او را با اسب و درشکه اش به “تبعید” در هلند به همراه خانواده اش فرستاد و یک حقوق بازنشستگی چرب و نرم ابدی هم برای او خانواده ش تعیین کرد. تنفر من از سوسیال دمکراسی غیرقابل وصف است. این ها گرگ های فاشیستی هستند در پوشش دوست طبقه ی کارگر که دنبال دولت مقرراتی هستند. در مقابل گذشته لرزان و در مقابل ترقی خواهی وحشی و فاشیست اند. رزا لوگزامبورگ را سه بار قتل عام می کنند ولی به پادشاه خون آشام و قیصر حقوق بازنشستگی چرب می دهند.سوسیال دمکرات های وطنی این را بدانید که ما اسپارتاکیست های المانی نیستیم، اگر انقلاب شود، یا ناچارتان می کنیم از انقلاب دفاع کنید یا کاری که آلمان ها هرگز با پادشاهان نکردند با شما خواهیم کرد، قبل از اینکه شما این کار را با ما کمونیست ها بکنید. این مساله را جدی بگیرید. شوخی ایی با کسی نداریم!