حسن معارفی پو
ردر این مطلب کوتاه به پروسه ی پیروزی ضد انقلاب ناسیونالیستی و انقلابی گری دروغین و جعلی بر انقلابی گری کمونیستی می پردازم. من بارها و بارها شاید صدها صفحه در مورد کومه له نوشته ام و شاید لازم باشد در آینده هم بیشتر بنویسم. اینجا به هیچ وجه وقت و امکان پرداختن به تاریخچه ی کومه له و حزب کمونیست ایران، مارکسیسم انقلابی و کشمکش های ان نیست. علاقمندان می توانند با خواندن مقالات من در این زمینه که در فاصله ی ده یازده سال گذشته نوشته شده اند، تصویر تقریبا منسجمی از تحلیل من از این تاریخ به دست آورند. کومه له از یک جریان سیاسی که یک جنبش عظیم صدها هزارنفری را در کردستان ایران بسیج می کرد، امروز تبدیل به یک دکان شده است. دکانی که کلید آن دست اوباش فاشیست و آدمکش اقلیم کردستان است. صلاح مازوجی از “جناح” “چپ” همواره تشکیلات کردستان را با یک “ویترین” مقایسه می کرد. این درک کالایی از سیاست یکی از مبتذل ترین و ارتجاعی ترین درک هایی است که ممکن است وجود داشته باشد. این شیوه ی اندیشه حتی گام ها از اندیشه های ماکس وبر در مقاله ی “سیاست به عنوان شغل” هم عقب تر است و به سیاست به مثابه ی کالایی نگاه می کند که در شی وارگی غرق شده است و این شی باید از طریق تبلیغات و رکلام برای فرم آن تبدیل به یک کالای جذاب برای مشتری شود. بدبختی این جاست که سخنگوی “جناح” “چپ” صلاح مازوجی است، کسی که خود به سیاست کاملا فتیشیستی نگاه می کند و می خواهد کالای خود را بهتر از کالای دیگری جلوه دهد و با قیمت بهتری بفروشد. جورج لوکاچ در بین سال های 1919 تا 1923 مجموعه مقالاتی را نوشت که در نهایت در قالب کتاب “تاریخ و اگاهی طبقاتی” منتشر شد. یکی از کلیدی ترین نقدهای جورج لوکاچ در این کتاب که در بخش “شی وارگی و آگاهی” طبقاتی به آن می پردازد، نقد چیزگونگی آگاهی پرولتاریا در سرمایه داری است. لوکاچ با این کتاب به ریشه ی مارکسیسم مبتذل و عامیانه تیشه زد. او نشان می دهد که کارگران چگونه به خاطر نداشتن یک درک هستی شناسانه از خود و جایگاه طبقاتی و تاریخی شان اگاهی و ایدئولوژی دشمن شان یعنی بورژوازی را می پذیرند و خود این اگاهی کاذب (وارونه، اگاهی ایی که سخنیتی با منافع کارگران ندارد) ابزاری برای تمدید بردگی خود کارگران می شود. ایدئولوژی یا تئوری به مثابه ی ابزار قهر مادی که مارکس در “درباره ی نقد فلسفه ی حق هگل” از آن سخن گفته بود و ویلهلم رایش بعدها در کتاب “روانشناسی توده یی فاشیسم” تشریح می کند، از نظر لوکاچ می تواند شکل اگاهی شی واره پیدا کند، اگاهی ایی که کارگران در سرمایه داری به جای اگاهی واقعی و طبقاتی پذیرفته اند. صلاح مازوجی به جای اینکه از اگاهی طبقاتی و پرولتری دفاع کند، با ویترین جلوه دادن تشکیلات کردستان کومه له، اگاهی شی واره و دیدگاه فتیشیستی خود را به نمایش می گذراد. در اینجا قصدم نقد مازوجی نیست، بلکه عدم پخش برنامه یی از محمد کمالی است که برای تله ویزیون کومه له تهیه شده بود. هر کس که در کردستان ایران یک روز زندگی کرده باشد، می داند که هزاران نفر به خاطر صدای رسای حمه ی کمالی به کومه له پیوسته اند. حمه ی کمالی بهترین گوینده ی تاریخ کومه له است و انسانی بسیار متین، رادیکال و با صدای رسا و فراموش نشدنی است. گوش هر دهقان و کارگری با صدای رسای حمه ی کمالی اشناست. اگر درست به یاد داشته باشم، تا چند سال پیش هم برنامه ی بخش کٌردی رادیو کومه له (ده نگی شورشی ئیران) ترجمه ی فارسی (صدای انقلاب ایران) با این گفته ی حمه ی کمالی (ده نگی شورشی ئیران له کوردستانه وه ده بیستن) ترجمه ی فارسی (صدای انقلاب ایران را از کردستان می شنوید) شروع می شد. حزبی که به خاطر صدای حمه ی کمالی صدها و هزاران پیشمرگ در طول سی و چند سال گذشته جذب کرده بود و بخشا از انان به عنوان تفنگچی دم در کمیته مرکزی بهره می گرفت، امروز به شکلی به دور از هر پرنسیپ برنامه ی حمه ی کمالی را سانسور می کند. حمه کمالی هم برنامه را در یوتیوب با آرم تله ویزیون کومه له منتشر می کند و کومه له هم در واکنش به این کار فراخوانی برای اثبات بردگی و چکمه لیسی اش در مقابل حکومت فاشیست و انسان کش کردستان عراق صادر می کند، که گویا این برنامه هیچ ربطی به تله ویزیون کومه له ندارد و از جانب عده یی انسان غیرمسئول تهیه و از تله ویزیون کومه له پخش شده است. این میزان از وقاحت، شارلاتانیسم، بی شرفی و رذلی “مسئولین” تله ویزیون کومه له در خاک کردستان عراق غیر قابل وصف است. تمام حاکمان کردستان عراق، کسانی که رو به آنان کومه له بیانیه ی چکمه لیسی صادر می کنند، به خوبی حمه ی کمالی را می شناسند و می دانند که او انسان غیرمسئولی نیست و کاملا اگاهانه علیه فاشیسم حاکمان کردستان و کارگر کشی ایستاده است. همان هایی که دیروز اعلام انقلابی گری دروغین می کردند، امروز در حکومت اقلیم کردستان به کارگران شلیک می کنند و کومه له نه در کنار کارگران کردستان عراق، بلکه در کنار قاتلان و فاشیست های آدم کش ایستاده است.”انقلابیون” دیروز در کردستان عراق، ضد انقلابیون فاشیست امروزی هستند. (من کاملا اگاهانه واژه ی فاشیسم را برای حکومت اقلیم کردستان به کار می برم، چون بیشتر المنت های یک حکومت فاشیستی را داراست.) مساله برای من سال های سال است که روشن شده است و از همان سال های 2008 تا به امروز من کوچکترین سمپاتی ایی به این یا آن بحث این یا آن جناح کومه له نداشتم و ندارم و وقتی که فراکسیون کمونیستی ایی که خودم در کومه له پایه گزاری کردم را جلو چشم همگان سر بریدند و برای هر کدام از اعضای این فراکسیون شایعات کثیفی که رژیم فاشیست اسلامی ایران هم به ما نبسته بود، درست کردند و پاپوش دوختند و بیانیه دادند، هیچ کدام از “قهرمانان” “جناح” “چپ” امروزی زبانشان را نگشودند و اعتراض نکردند. البته این را بگویم که بسیاری از این “چپ” های امروزی درون کومه له در دورانی که من در تشکیلات کردستان بودم، خود مسئولین سرکوبگر امر به معروف و نهی از منکری و وزارت ارشاد کومه له بودند و در سرکوب فراکسیون ما از فالانژترین فالانژهای درون کومه له یعنی حسن رحمان پناه و فرهاد شعبانی ها وحشیانه تر عمل کردند. سید ابراهیم این مام جلال دنیای سیاست اما خود را همیشه در دوره های بحرانی به کوچه ی علی راست می زد، همانطور که آن دوران هم زده بود. زمانی که صدام را می خواستند اعدام کنند، یک خبرنگار از مام جلال در تله ویزیون سوال کرد که ایا مام جلال به عنوان کسی که خود را مخالف اعدام می داند و بیانیه ی امنستی انترناسیونال برای مخالفت با اعدام هم امضا کرده است و تعهد داده است که کسی هرگز اعدام کسی را امضا نکند، با اعدام صدام موافقت می کند؟ جواب جلال طالبانی این بود: “من در هنگام اعدام صدام به اروپا صفر می کنم و عمل اعدام او را به جانشین هایم واگذار می کنم!” سید ابراهیم علیزاده هم همیشه در هنگام حذف سیاسی و تسویه حساب با مخالفین کمونیست درون این حزب تشکیلات کردستان را در اختیار صلاح مازوجی (نوشیروان مصطفی ی کومه له) قرار می داد و خود به اروپا سفر می کرد. (قبلا در یک مقاله سید ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی را با مام جلال طالبانی و نوشیروان مصطفی مقایسه کرده بودم) لازم به ذکر است که هنگام به خون کشیدن رفقای حزب کمونیست کارگری عراق، جلال طالبانی به شکل “اتفاقی” در اروپا به سر می برد و هنگام حذف شخص من از کومه له و سرکوب فراکسیون ما هم سید ابراهیم علیزاده در کردستان به سر نمی برد! اگر در گذشته منصور حکمت گفته بود که تشکیلات کردستان کومه له نوک قله ی کوه یخ است، و تشکیلات واقعی داخل کردستان ایران است، من سال ها پیش اعلام کردم که کومه له یعنی اردوگاه و کسی که این را درک نمی کند، اصلا کومه له را نشناخته است. امروز اعلام می کنم که کومه له حتی از اردوگاه هم کوچکتر است و چیزی جز سید ابراهیم علیزاده نیست. سید ابراهیم علیزاده، آنچنان بر صندلی قدرت تکیه زده است، که مرگ هم نمی تواند مانع شود که او “اصل” کومه له و “کومه له” ی “اصل” نباشد. تمام تصمیمات سیاسی باید از فیلتر “شورای” تک نفره ی “نگهبان” سید ابراهیم علیزاده بگذرند و دست بوسان سید همواره به عنوان کومه له به حساب می آیند و کسی که دست سید را نبوسد، هر چیزی می تواند باشد، جز کومه له. سید ابراهیم اگر به حزب دمکرات بپیوندد، دمکرات “کومه له” می شود! دست و پا زدن “جناح” “چپ” منشاء در این دارد که “دوست” و “دشمن” سید ابراهیم را کومه له به حساب می آورند و بقیه را کومه له نمی دانند. این وضعیت باعث شده است که “جناح” صلاح مازوجی تا امروز انشعاب نکند و دست به عصا راه برود، در صورتی که انشعاب به صورت غیر رسمی مدت هاست اتفاق افتاده است. البته درگیری بر سر مسائل مالی و تقسیم ملک و میراث اگر دلیل اصلی اختلافات درون این جریان نباشد، یکی از مهمترین دلایل است. اگر “جناح” مازوجی راست می گوید به جای اینکه یک عده جوان بدبخت و آواره که از فقر و نداری و گرسنگی و بدبختی به تشکیلات کردستان روی آوردند را قربانی درگیری های نفسگیر روحی روانی کند، خودشان از اروپا همگی برگردند و در تشکیلات کردستان و با جناح سید ابراهیم تسویه حساب کنند و یا انشعاب کنند و یا قدرت را از چنگال سید ابراهیم و اطرافیانش در بیاورند! نمی کنند، چون اهل این کار نیستند.زمانی که جلال طالبانی شکم پاره به خاطر زیاده روی در مصرف گوشت بوقلمون و خوردن غذای پرچربی مریض شده بود و در بیمارستانی در برلین به سر می برد، همسر مرتجع شان در سالگرد تاسیس حزب اتحادیه ی میهنی در شهر سلیمانیه به کاسه لیسان تروریست و فاشیست وابسته به حزب مام جلال اعلام کرد که “جان همه ی شما فدای مام جلال! آمین” سید ابراهیم دقیقا همان شخصیت مام جلال را دارد و همسر ایشان هم انسانی در مایه های هیرو ابراهیم احمد است. آنان با تمام قدرت بر تشکیلات کردستان چنگ انداخته اند و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند از امکاناتی که اتحادیه ی میهنی و حکومت فاشیست و آدمکش کردستان عراق در اختیارشان می گذارد، دست بکشند. به همین خاطر حاضر اند نه تنها زبان امثال حمه ی کمالی را مثل آب خوردن ببرند، بلکه برای اثبات چاکرمنشی خود در قبال حکومت فاشیست کردستان عراق حتی اعضای مخالف خود را تحویل رژیم فاشیستی ایران دهند.توصیه ی من به کمونیست های درون تشکیلات کردستان، کسانی که پاسپورت اروپایی ندارند، این است سریع تر این حزب را ترک کنند و خود را به یک کشور اروپایی برسانند.