یک روشنگری کوچک اما ضروری در مورد یک اتفاق در برنامه ی زنده ی تلویزیونی

مدتی پیش سیامک ستوده از من درخواست کرد که با تلویزیون دیدگاه در بخشی که روزهای سه شنبه به او اختصاص دارد، در زمینه ی مواضع کمونیست ها در قبال اشغال روژاوا توسط ارتش فاشیستی ترکیه مصاحبه یی داشته باشم. من معمولا مصاحبه هایی که بین ساعت سه بعد از ظهر تا ده شب باشد را مدت هاست رد می کنم، چون این قسمت از روز و شب را به نگه داری از دو تا بچه ام اختصاص می دم و عملا کار دیگری به جز بچه داری نمی کنم. برخی از روزها یکی دو ساعت در این فاصله ی زمانی به کتابخانه ی دانشگاه یا دانشگاه مراجعه می کنم تا بتوانم هر چه زودتر تز پایان نامه ام را تمام کنم، اما معمولا این وقت را برای نگه داری از بچه هایم می گذارم.
من یک کمونیست هستم و از نقطه نظر عملی به کمونیسم بودن وفادارم و پایبند اصول نظری و رفتاری یک انسان کمونیست و انقلابی هستم. در این شکی نیست که فشار کاری (کار دانشگاهی، کار مزدی و پرورش کودک و فعالیت سیاسی و سازماندهی) بر روی من بسیار زیاد است. این مساله را هر کس که من را از نزدیک بشناسد به خوبی می داند و نیازی به بازگو کردن ان نمی بینم.
از انجایی که پسر کوچکم یامور به شدت به من وابسته است و بیشتر وقت را به جز اوقاتی که در مهد کودک به سر می برد، با من به سر می برد و زمانی که من خونه باشم، تنها من می توانم او را بخوابانم، لذا نمی تواند درک کند که مصاحبه دارم، چون همین امروز دو سال شده است. بعضی مواقع وقتی من با کسی تلفنی یا سکایپی صحبت می کنم او هم دوست دارد صحبت کند و شخص را ببیند و از انجایی که تفاوت مصاحبه با تله ویزیون و سکایپ با دوستان را نمی تواند تشخیص دهد، کی مصاحبه است ‌و کی گفتگوی سکایپی و غیر رسمی. در شب مصاحبه کل وقت با این که من تمام اتاق ها را از اتاق خواب و کار و پذیرایی گرفته تا اتاق کودک استفاده نکرده بودم و در اشپزخانه با سیامک ستوده مصاحبه می کردم، با گریه و زاری در آشپزخانه را باز کرد و می خواست در وسط مصاحبه ی زنده پیش من بیایید. گریه های پیاپی یامور در حین مصاحبه عملا تمرکز را از من گرفته و من به خاطر عدم تمرکز و فشار بی پایانی که معلوم نیست کی پایان پیدا می کند، به شدت عصبی شدم و زمانی که متوجه شدم نورا رفیق پارتنرم با تاخیر رسید، سر نورا داد زده و به زبان المانی گفتم که :این کاری که تو کردی غیر ممکن است و عملی غیر اجتماعی است و به احتمال زیاد عمدی است.” این کل حرفی بود که من در حالت عصبانیت به او زدم. مجموعه یی اراذل و اوباش موسوم به فعال سیاسی از جمله بهروز رضوانی که پرونده ش برای من مشخص است، با یک شارلاتان بی شرافت که تاریخ احزاب سیاسی چپ و کمونیست را جعل می کند و خزعبلات بیمارگونه و سادومازوخیستی خود را به اسم تحلیل در فیس بوک منتشر می کند، به اسم مهرنوش موسوی، کسی که به زمین و زمان فحش می دهد و مشکلات روانی خود را روی مردم خالی می کند، این فیلم را برای دوستان فیس بوکی فرستاده و خواسته اند من را با ان تخریب کنند. من با سابقه ی بیش از هیجده سال فعالیت کمونیست فراز و نشیب های فراوانی داشته و هر روز از لحاظ تئوریک برخلاف این آدمک ها قوی تر شده ام و خودم را پخته تر کرده ام و از انجایی که انسان هستم و به جز مسائل سیاسی، احساس و عاطفه و منطق و غیره هم دارم ممکن است مثل هر کس دیگری در شرایطی عصبی شوم و اتفاقا عصبی نشدن در شرایطی که من در قرار گرفته ام، نشان از بیماری و نه سلامت است.
من همون شب بعد از مصاحبه و روز بعدش از نورا و پسر کوچکم به خاطر برخوردم معذرت خواهی کردم و حتی نورا یک فیلم از مصاحبه ی بی بی سی با یک نفر به زبان انگلیسی برایم فرستاد که طرف مصاحبه شونده با مشکل مشابهی روبرو شد، اما او پسر کوچکش را با دست از خودش دور کرد. بعد از دیدن ان فیلم به شدت متاثر شدم و زمانی که سیامک ستوده برای بار دوم درخواست کرد با من مصاحبه کند، بهش اعلام کردم که به جای من با نورا به زبان انگلیسی مصاحبه کند، چون من در وقت برنامه ی او امکان مصاحبه و حتی گفتگوی کوتاه تلفنی ندارم. اتفاقا رفقای زیادی از جمله خود رفیق ستوده اعلام کردند که تو بیشتر وقت هایی که باهات کار داریم مشغول نگه داری از بچه هستید.
من نه نیازی به تعریف کردن از خودم می بینم و نه اغراق، اما رفقای زیادی می توانند شهادت دهند که در بسیاری از مواقع من علاوه بر پخت و پز برای کل خانواده و نظافت و غیره بیشتر وقت را به نگهداری کودکانم می پردازم و علیرغم اینکه صدها کار و فعالیت تئوریک تمام نشده دارم، اولویتم را نگه داری و پرورش کودکانم گذاشته ام. این مساله باعث شده است که من شب ها تا دیر وقت بیدار بمانم و تمام کارهای اداری و سازماندهی را به شب ها از ساعت ده به بعد به وقت اروپای مرکزی بیاندازم. با فشار بالای کاری و مطالعات گسترده و کار کردن بر روی یک کتاب و پایان نامه و پاسخ دادن به ایمیل های فراوان و کار مزدی ایی، عملا یک ثانیه وقت استراحت برای من باقی نمانده است. من ماه هاست که حتی یک بار نتوانسته ام در شب بیرون بروم و با رفیقی کافی یا ابجویی بنوشم.
این وضعیت زندگی خصوصی من است. من برخلاف اکثریت فعالین موسوم به کمونیست که یک زن را برده ی آشپزخانه کرده اند، زن پاسیو و آشپز که تنها بپزد، تمیز کند، از کودک مراقبت کند و تمام زندگی اش محصور فضای اشپزخانه و اتاق خواب باشد و سرویس جنسی بدهد، انتخاب نکردم و چنین سبک زندگی ارتجاعی را قبول ندارم. انتخاب من کاملا اگاهانه و بر اساس اصول و پرنسیپی است که سعی می کنم حتی الامکان در زندگی ام رعایت کنم است. رفیق پارتنر من انسان کمونیست و رهایی است و خود علاوه بر کار مزدی مشغول تحقیق برای پروژه ی دکترایش در مورد “رابطه ی تئوری مارکسیستی با معلولیت” است. بنابراین او هم عملا وقتی ندارد و ما در منزل بر اساس یک تقسیم کار کاملا عادلانه و بر اساس ضرورت از همدیگر حمایت می کنیم، اگر او زمان بیشتری را برای خواندن نیاز داشته باشد، قاعدتا این فرصت را دارد و اگر من هم به زمان بیشتری نیاز داشته باشم، او هم به من کمک می کند و بعضی مواقع با بچه ها به منزل مادریش می رود، تا من در کمال ارامش به کار و فعالیتم ادامه دهم. لذا دخالت اراذل و اوباشی که بخواهند، از آب گلالود ماهی بگیرند در زندگی خصوصی ما، چیزی جز رسوایی برای انان به بار نخواهد اورد.
یک روز یک زن آنتی دویچ (ضد المانی پرو اسرائیل) مهمان ما بود و زمانی که من تفکراتش را فاشیستی خواندم و او را به شدت نقد کردم، به نورا پیام داده بود که اگر به کمک نیاز داری و می خواهی از این مرد کله شق دگماتیک جدا شوی می توانی روی کمک من حساب کنی و نورا هم در یک پیام آب سرد روی سرش ریخته بود و بهش گفته بود که درسته من و حسن بر سر برخی مسائل تفاوت دیدگاهی داریم یا با همدیگر مشکلات دیگری داریم ولی حسن یکی از صادق ترین و مبارزترین رفقای من است و اگر هم پارتنرم نبود رفاقت سیاسی ام با او را تا ابد ادامه می دادم.
زمانی که کسی نباشی و هیچ کاره باشی و سر از مسائل سیاسی و تئوریک در نیاوری، در عرصه ی مبارزه ی نظری و عملی حضور نداشته باشی و جدیت به خرج ندهی، قاعدتا کسی موی دماغت نمی شود و علیه ت نمی نویسد، اما زمانی که مصرانه و در عین حال اگاهانه از یک عقیده و مرام که خلاف جریان هم هست دفاع کنی و احزاب رئال پولیتیک چپ و راست را با نقد اتشین و تئوریک تار و مار کنی، ده ها اراذل و اوباش با اسم مستعار و غیره در این فضای سبک مغزی مجازی پیدا می شوند که مثل سگ هار قلاب پاتو گاز می گیرند و سعی می کنند تو را به زمین بازی خودشان یعنی “خاله زنک بازی” بکشند. من با این اوباش همسو نمی شوم و از متد انان بهره نمی گیرم وگرنه می توانم کل زندگی نامه ی انان را از زبان نزدیک ترین رفقایشان منتشر کنم و نشان دهم که چه موجودات پست و کثیفی بوده و هستند.
لازم به ذکر است که جریان کومه له از سال 2010 تا سال 2012 تلاش کرد از طریق تبلیغات شخصی علیه من، من را از نقد رادیکال این جریان منحرف کند، اما هر بار که انان حمله ی شخصی می کردند، با نقد تئوریک و اتشین جواب می گرفتند و وقتی کل کومه له با همدیگر نمی توانستند به اندازه ی یک نفر که ان زمان سن و سالی نداشت، ادبیات و مقاله ی تئوریک تولید کنند، کومه له به صورت رسمی در گفتگو با اعضای خود و به صورت غیر رسمی با من اعلام شکست و اتش بس کرد. تاکنون کومه له بابت تبلیغات کثیفی که علیه من کرده است از من به صورت رسمی معذرت خواهی نکرده است.
در سال های اخیر هم حتی یک نفر از کومه له جرات نکرده است با اسم و مشخصات واقعی خود علیه من موضع بگیرد و همیشه بودند و هستند کسانی از این جریان که با ای دی فیک هرازگاهی به من حمله ی شخصی می کنند و زمانی که من می توانم تشخیص دهم که پشت این ای دی فیک چه کسی است، فورا این ای دی هم حذف کرده و از فضای مجازی کوچ می کنند.
هر کس بحث سیاسی نظری با من دارد می تواند ایمیل بزند و برای گفتگو اعلام آمادگی کند. کسی که بخواهد با لودگی های و “خاله زنک بازی” و سرک کشیدن به زندگی خصوصی من، علیه من تبلیغات کند، پوزه اش را به شیوه ی تئوریک خرد می کنم و اطلاعات خصوصی اش را در صورتی که لازم باشد، منتشر کنم. سنت مذهبی و ارتجاعی را باید کنار گذاشت که انسان های “انقلابی” گریه نمی کنند و زیر شکنجه جیغ نمی کشند و مشروب نمی خورند و عصبی نمی شوند و غیره. این سنت اگرچه در گذشته در چپ ایران ریشه دار بود، اما امروز نیروهای کمونیست و سوسیالیست های طرفدار سوسیالیسم علمی مارکس وانگس به این سنت سراپا مذهبی و ارتجاعی می خندند.
من یک قانون برای خودم دارم که به نظر خودم تا حدودی درست است و ان این است که نقد و گفتگوی متمدنانه را حتی اگر با دشمن باشد با نقد و گفتگو جواب می دهم و در جنگ هم قانون جنگ را رعایت می کنم. در جنگ تنها یک قانون وجود دارد، بکش تا کشته نشی. اگر تو تصمیم گرفته ایی که موجودیت انسانی من را نابود کنی، مطمئن باش من هم برای نابودی تو جانم را می دهم.
با تمام این مسائل از همه ی کسانی این ویدئو را دیده و متاثر شدن از صمیم قلب عذرخواهی می کنم.
حسن معارفی پور

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

صورة تويتر

أنت تعلق بإستخدام حساب Twitter. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s