کوتاه درباره ی تن فروشی
بخش دیگری از مطلب را که در قالب کامنت منتشر شده بود، به این مطلب اضافه کردم، تا لابلای کامنت ها گم نشود.
دوست عزیزی سوالی مطرح کرده است که من در صفحه یی فیس بوکی به ان جواب داده ام.
سوال: به نظر شما اگر زنی برای پول داوطلبانه و بدون زور و فشار کسی یا موقعیتی بدن فروشی کنه یعنی برای رابطه جنسی پول بگیره, برای ارزش های انسانی مقبوله و اوتونومی زن بر بدن خودش دیده میشه یا اینکه رده چون کالا سازی از بدن زن بشمار میاد؟
صورت مساله غلط است نگین جان! سوال را باید طور دیگری مطرح کرد. سوال این است که ایا تن فروشی بدون قدرت استعلایی و خارق العاده ی پول می تواند وجود داشته باشد؟ اگر کسی روابط جنسی معتددی به صورت همزمان بدون رد و بدل کردن پول یا هر جنسی که ارزش مادی و معنوی داشته باشد، جنسی که در قبال سکس پرداخت شود، داشته باشد، این را می توان یک نوع رابطه ی انارشیک خواند، اما این به هیچ وجه تن فروشی نیست. تن فروشی اساسا با انگیزه ی دیگری صورت می گیرد و تن فروشی در واقع جزو رابطه ی جنسی دو طرفه و داوطلبانه حساب نمی شود، همانطور که برده داری و کار بردگی مزدی را ما نمی توانیم رابطه ی ازاد و دو طرفه بین برده دار و برده، کارفرما و کارگر بدانیم. فلسفه ی لیبرالیسم این بردگی را ازادی می خواند و مارکس هم می گوید که کارگر از بردگی و وابستگی به زمین ازاد شد، اما ازادی او به معنی ازادی از قدرت مناسبات مادی و مزدوری نبود. کارگر ازاد شد نیروی کارش را بفروشد، اما به ازادی دست پیدا نکرد. تن فروشی اما یکی از وحشیانه ترین اشکال بردگی انسان است. در کار مزدی مثل کارگری و کارهای خدماتی دیگر درست است که ماهییت کار نوعی تن فروشی است، اما کدام صاحب کار می تواند بدون اجازه ی یک زن به حساس ترین نقاط بدن ش باسن، پستان و واژنش دست بزند. حتی قوانین بردگی بورژوایی این را تعرض جنسی به حساب اورده و برای ان جریمه های سنگینی در نظر می گیرند، اما مشتری یک تن فروش در قبال پرداخت پول به تن فروشی که به قول شما ممکن است آزادانه این شغل کثیف را انتخاب کرده باشد، درخواست سکس مقعدی، دهانی و غیره را در اوج وقاحت می کند و اگر تن فروش اعتراض کند، می گوید من پول داده ام و این حق من است که به هر جای بدنت دست بزنم و غیره. من خودم تحقیقات میدانی در المان انجام داده و با تن فروشان مختلفی صحبت کرده ام. هیچ تن فروشی وجود ندارد که این را اعلام نکند، که از او درخواست سکس معقدی شده است. هیچ تن فروشی نیست که نگوید بدون پرداخت پول رابطه ی جنسی با مشتری برقرار می شود. کسی که بخواهد تن فروشی را از زاویه یی رادیکال نقد کند، باید مسلح به نقد اقتصاد سیاسی و نقد کار مزدی باشد. کم نیستند فمینیست های لیبرالی که تن فروشی را نشان از رهایی زن می دانند. این ها فهمی از رهایی و مناسبات مزدی ندارند و با این مواضعشان به بازتولید بربریستی ترین شکل بربریت کمک می کنند. تن فروشی به همان میزان ازادانه است که فروش کار مزدی ازادانه است. کارگر بین مردن از گرسنگی و تن دادن به استثمار به ناچار دومی را انتخاب می کند و تن فروشان برای بازتولید حیات خود به مثابه ی موجودی انسانی به این شکل از بردگی مزدی تن می دهند، “کاری” که مقام اول را در بردگی کسب کرده است. یک جامعه شناس امریکایی پست مدرن به اسم الیزابت برنشتاین تحقیقات میدانی زیادی در این زمینه انجام داده است که من در یک مقاله که مدتی پیش به المانی نوشته ام این خط خبیث حاکم بر گرایش فکری ایشان را که از تن فروشی در جوامع “پساصنعتی” حمایت کرده است، را پودر کرده ام.
مارکس در دستنوشته های اقتصادی فلسفی می نویسد که کارگران در نتیجه ی تبدیل شدن کارشان به کالا از موجودیت خود بیگانه می شوند و خود هم کالا می شوند. اگر تن فروش را با یک کارگر مزدی معمولی هم مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد که کالایی شدن موجودیت انسانی یک تن فروش در رادیکال ترین فرمت خود تحقق پیدا می کند. زن تن فروش با موجودیت انسانی خود بیگانه می شود، چون احساس تعلق خاطر به خودش را از دست می دهد، با محیط اطرافش، یعنی اتاق و محیطی که در ان تن فروشی می کند هم بیگانه است، با جاکش ها هم بیگانه است، چون پیش انان هم احساس امنیت نمی کند و با پولی که در ازای تن فروشی می گیرد هم بیگانه است، چون سهم بیشتر ان توسط جاکش از او ربوده می شود، بخشی از ان سهم بازتولید زندگی اجتماعی می شود، بخشی را برای مالیات و اجاره ی خونه و فیش اب و برق و غیره پرداخت می کند و در اخر سر در واقع چیزی از ان باقی نمی ماند که او با ان بیگانه نباشد. شاید این نقد به مارکس وارد شود که نظریه ی بیگانگی مارکس یک نظریه ی اخلاقی و نرماتیو است و به همین خاطر نمی توان زیاد روی این نظر برای نقد تن فروشی اتکا کرد، اما من می گویم که این نقد اگر حتی بخشا درست باشد، باز هم رهایی انسان در نقطه نظر مارکس و کمونیسم یک نقش حیاتی را ایفا می کند و مادام که انسان ها به هر دلیلی از خودبیگانه باشند، یعنی احساس رهایی نمی کنند و برای اینکه رها شوند باید مناسباتی را خلق کرد، که در ان از خودبیگانگی رنگ ببازد. عملی شدن یا نشدن این مساله یک چیز دیگر است و تابع شرایط اجتماعی خاص است و ما نمی توانیم از همین الان برای کمونیسم نسخه بپیچیم که جامعه ی کمونیستی چگونه خواهد بود، اما در بدترین حالت به قول کمال خسروی سوسیالیسم باید بهتر از مدرن ترین شکل کاپیتالیسم باشد. بنابراین نقدی که نظریات پسااستعماری به نظریه ی بیگانگی مارکس وارد می کنند و اعلام می کنند که کمونیست ها می خواهند برای دیگرانی که برده هستند تصمیم بگیرند، بردگی خود را کنار بگذارند و اگر این بردگی را کنار نگذارند، ما ان را کنار می گذاریم و به همین خاطر مارکسیسم را اروپا محوری می خوانند، نشان از اوج جهالت این پساساختارگرایان طرفدار بربریت است. انها می گویند که بگذارید مسلمانان و وحوش مذهبی دخترانشان را قتل عام کنند، چون این متعلق به فرهنگ انان است. من می گویم فرهنگی که در ضدیت با حقوق پایه ای انسان است به زباله تعلق دارد و مساله ی من رومانتیزه کردن فرهنگ بربریستی به خاطر تحت ستم بودن مردمانی که سالیان درازی است تحت سلطه ی حکومت های جنایتکاری که این فرهنگ را به فرهنگ جامعه تبدیل کرده اند است و نه کشیدن خایه ی هر مسلمان و مذهبی ایی.
این پساساختارگرایان احمق و جریانات پسااستعماری به طور واقعی تفاوتی بین فرهنگ حاکم در کشورهای تحت ستم و فرهنگ مترقی قائل نیستند. انان اصلا نه نقدی به اقتصاد سیاسی دارند و نه اصلا اقتصاد سیاسی سرمایه داری و سوسیالیستی را می فهمند، انان را می توان کالچرالیست های لیبرال و پرمتیوهایی خواند که در کالچرالیسم افراطی شان به تناقضات لاینحلی افتاده اند که یک روز دست به دامان خمینی جلاد می شوند و روز دیگر حزب اله لبنان.
نقد تن فروشی همان طور که اشاره شد، لازم است از زاویه نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری و نظام های طبقاتی دیگر بررسی شود و هر نوع برخورد ماوراء طبقاتی، پسااستعماری، پست مدرنیستی، کالچرالیستی به این شکل از بربریت، موجب توجیه، تولید و بازتولید این شکل از بردگی مطلق انسان می شود.
تن فروشی یکی از تحقیرامیزترین اشکال بهره کشی از انسان است. در کار مزدی شما ازادید نیروی بدنی و یا فکریان را در ازای پولی که در واقع بخش کوچکی از محصول کار تان است بفروشید، اما در تن فروشی، بدنت، وجود انسانی ات و انسانیتت را در مقابل کاغذی به اسم پول مبادله می کنی.
مارکس برخلاف اقتصاددانان قبل از خودش بر این عقیده بود که در کار مزدی استثمار وجود دارد و به هیچ وجه این نظر که شما کار را در مقابل مزد معاوضه می کنید را نمی توانست قبول کند. امثال اسمیت و ریکاردو بر این عقیده بودند یا حداقل در نوشته های خود این را می گفتند که بازار مکانی است که انسان در ان می تواند از طریق فروش نیروی کار و یا هر جنس دیگری به برابری برسد. البته انان برابری در فروش نیروی کار و ان هم نیروی کار مردان را مد نظر داشتند. برابری از ابتدا برای به دست اوردن سود برای طبقه ی کارگر و مزدبگیران وجود نداشت، چون انان فقط نیروی کارشان را برای فروش داشته و دارند. مارکس با تمام قدرت این نظریات ساده لوحانه ی لیبرال ها و اقتصاددانان بورژوازی را رد می کند که بازار محلی است که برابری در ان می تواند وجود داشته باشد و می گوید که یک کارگر که روزانه 12 ساعت نیروی کار خود را می فروشد، در شش ساعت اول کارش محصولی تولید کرده است که برابر با حقوقی است که 12 ساعت می گیرد و این کارگر باید شش ساعت دیگر کار کند. مارکس می گوید که یا 12 برابر 6 است و یا شش ساعت از وقت یک کارگر در طول روز دزدیده شده است. حالا هر کسی معتقد باشد که 12 و شش برابرند باید مغزش واقعا خراب باشد و کسی که این شش ساعت کار روزانه ی کارگر را که دزدیده شده است و توسط قانون و پلیس و خدا و کلیسا از دزد حمایت می شود را نادیده بگیرد و استثمار نخواند هم یک تبهکار است و همدست تمام جانیانی که در بالا اوردیم. همان طور که بهره کشی از یک کار ضد انسانی است و این بهره کشی تابع اقتصاد سیاسی سرمایه داری است، اقتصادی که توسط سیاست و پلیس بورژوایی و بروکراسی و قوه ی مقننه و مجریه و ان کشیش مزدوری که در ازای گرفتن پولش گه خوری می کند، حمایت می شود و به عنوان اقتصادی که برابری در “فرصت” ها را دنبال می کند، خوانده می شود، تن فروشی هم به عنوان شکلی از بردگی مزدی که توسط پساساختارگرایان به عنوان فعالیت خدماتی خوانده می شود، تابع قوانین نابرابر نظامی است که از بنیاد زیر سوال است. تن فروشی تابع مزد است، یک تن فروش کار مولدی انجام نمی دهد، او سرویس جنسی در ازای پول می دهد. این سرویس در یک رابطه ی بروکراتیک با صاحب کار و دولت و هتل داری و اجاره و غیره به اقتصاد سیاسی و دولت گره می خورد. دولت از این طریق ارزش افزونه ی اجتماعی به جیب می زند و صاحب کار و جاکش هم همینطو. به تعبیر مارکس کار غیر مولد مانند تن فروشی در یک رابطه و قرارداد کاری به کار مولد تبدیل می شود. تن فروشی از نظر ما به همان میزان مولد است که مارکس در گروندریسه مثال می اورد که طرف دنبال شپش در سر صاحب کارش بگردد و یا با دولش بازی کند. تن فروشی اما چون برای دولت ها و سرمایه داران و صاحبان هتل و تاکسی داران و غیره سود هنگفتی به بار می اورد همچون کازینو توسط دولت های لیبرال و نئولیبرال با تمام قدرت از ان حمایت می شود. گفتمان این که طرف خودش داوطلبانه تن به این بردگی داده است، احمقانه است. طرح این سوال به همان میزان خریت است که طرفداران بورژوازی و اکادمیسن های قلم به مزد و خود فروش اعلام می کنند، سرمایه داری سیستم برابری فرصت هاست. کسی که به تئوری سوسیالیسم علمی و نقد اقتصاد سیاسی مارکس مسلح نباشد، دچار مغلطه یی می شود که طرفداران وضع موجود یا بربریست های پست مدرن به ان دامن می زنند و ان هم گفتمان لیبرالی در مورد ازادی است. ازادی بردگی یک تناقض است که تنها با الغای بردگی حل می شود. نمی توان هم برده بود بود و هم ازاد. بلاخره ما یا ازادیم یا برده، اگر ازادیم پس نباید برده باشیم و اگر برده ی مزدی هستیم و اسیر مناسبات و قواعد بردگی مزدی سرمایه داری پس ازاد نیستیم. مغلطه ی زبانی که توسط نمایندگان نابودی عقل همچون نیچه، کی یرکگارد و سایرین گذشته ی نه چندان دور و در ادامه سوفسطایان یونان باستان به پیش می رفت، امروزه توسط نمایندگان پست مدرنیسم به رادیکال ترین شکل ممکن به پیش می رود. مساله ی اصلی اما سر جای خود باقی می ماند و ان رابطه ی سرمایه و کار مزدی است. ادغام این دو غیر ممکن است، چون تا نابودی یکی به معنی نابودی دیگری هم هست. کمونیسم با تعرض رادیکال به مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و اجتماعی کردن زمین و کارخانجات هر نوع مناسبات کالایی را برای همیشه به گور می سپارد.
حسن معارفی پور