علیه کنفرانس ورشو
الترناتیو سازی کارتونی کنفرانس وروشو نشان داد که نه اپوزیسیون داخل ایران اپوزیسیون سال 57 است و نه اپوزیسیون راست می تواند مانند خمینی جامعه را بسیج کند.
اخر یک ادم مزدور مثل علی ناجوانمردی و یک دیوانه که نیمی از عمر خود را در تیمارستان به سر برده مثل مصطفی دادار می توانند برای اینده ی ایران آلترناتیو شوند که امریکا روی این ها سرمایه گذاری می کند؟!
علی ناجوانمردی تنها کاری که بلد است خریدن لایک فیک و بیننده ی فیک در فیس بوک است. اگر علی ناجوانمردی پایش به کردستان ایران برسد، بی گمان تکه ی بزرگش گوشش خواهد بود. مردم کردستان ایران از چنین مزدورهایی تا مغز استخوان متنفرند. امریکا یک دستی خورد.
اپوزیسیون چپ و رادیکال جامعه دیگر پشت خمینی دیگری بسیج نمی شود و از مجاهدین فاشیست بخاری بلند نمی شود و سلطنت مشروطه و غیر مشروطه به اسم الترناتیو در ایران جواب نمی دهد. گزینه ی دخالت نظامی هم تنها یک اهرم فشار برای ترساندن ایران است، در صورتی که امریکا اصلا توانایی وارد شدن به یک جنگ با کشوری با وسعتی چهار برابر المان را ندارد و از طرف دیگر غرب و به ویژه المان و دیگر کشورهای عضو ناتو برای وارد شدن امریکا به جنگ با ایران همراهی نمی کنند. امریکا برای هر نوع شروع جنگی لازم است چین و روسیه را متقاعد کند، امری که غیر ممکن است. افکار عمومی جوامع غربی هم حتی جریانات فاشیستی و راست هم از جنگ طرفداری نمی کنند. حزب فاشیست الترناتیو برای المان با تمام قوا علیه جنگ است، چون اعلام می کند که جنگ باعث “هجوم” پناهجویان می شود و می گویند که بهتر است دولت المان با یک حکومت اخوندی سازش کند، به جای اینکه پناهجویان زیادی به المان سرازیر شوند. در این وسط سر امریکا بی کلاه مانده است. امریکا در تلاش است بحران های سیاسی و اقتصادی خود را از طریق گسترش اگرسیون به بیرون کنترل کند، اما این گزینه برای ایران جوابگو نیست و مسلح کردن چند صد ملیشایی فاشیست وابسته به مجاهدین خلق هم ابی گرم نمی کند.
تازه زمانی که مجاهدین صدها تانک و حتی هلی کوپتر از رژیم بعث گرفته بود، در جنگ مسلحانه توسط جمهوری اسلامی فاشیست زمین گیر شد، الان که ریزش وسیعی داشته است، دیگر اصلا اپوزیسیون حساب نمی شود و تلاش های این جریان برای مانور دادن با پناهجویان کرایه یی در پاریس اوج بی افقی و ریزش درونی این جریان را نشان می دهد. سلطنت طلبان و مشروطه خواهان هم حضرت اسپرم نیم پهلوی را نه یک شخصیت “کاریزماتیک” مثل خمینی، بلکه بیشتر یک دلقک قمارباز مفت خور انگل می دانند و هیچ تمایل جدی ایی در میان جریانات مشروطه خواه و سکولار دمکرات (فاشیست) با اقای اسپرم نیم پهلوی وجود ندارد. فاشیسم فرشگردی و غیره هم جوابگو نیست. طبقه ی کارگر ایران در یک روند رادیکال مبارزاتی با اعتصابات و مبارزات رادیکال و توده یی خود، نه تنها جمهوری اسلامی بلکه کل اپوزیسیون بورژوایی و الترناتیوسازی های امپریالیستی را به شدت پس زده است و هیچ امیدی به سوریه یی شدن ایران نبسته است. معلمان ایران، کامیون رانان و دیگر اقشار و طبقات پایین جامعه شدیدا به چپ چرخیده اند و روند معکوس اگاهی طبقاتی که در شعار های مرگ بر کارگر و درود بر ستمگر خود را نشان می داد، امروز در شکل مرگ بر ستمگر و درود بر کارگر بیان می شوند. در شرایطی که جمهوری اسلامی زیر فشار های توده یی طبقه ی کارگر، بحران های اقتصادی ساختاری، بحران مشروعیت و غیره اخرین نفس های خود را می کشد، نیروهای چپ و کمونسیت در حال شکل دادن به یک جبهه ی سراسری برای مقابله با سناریوهای دست راستی و امپریالیستی هستند و در همین راستا می توان کنفرانس های استکهلم و مونیخ را اسم برد. چپ به ضرورت تشکیل تشکیلات سراسری برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی پی برده است.
فعالین چپ و کمونیست در داخل کشور در حال انسجام دادن به مبارزات تئوریک و پراتیک خود بوده و هستند و مساله ی رهبری در صورت سرنگونی جمهوری اسلایم به یک مساله ی گرهی تبدیل شده است. از انجایی که چپ ها و کمونیست ها به هیچ وجه حاضر نیستند فاجعه ی سال 57 را تکرار کنند، مساله ی قدرت سیاسی و تعیین رهبری جمعی از میان نیروهای چپ و کمونیست را مطرح کرده اند. این امر در صورتی ممکن است که حزب کمونیست طبقه ی کارگر ایران از تحولات فعلی و اتی سر بر اورد و خود را به عنوان الترناتیو اصلی به جامعه تحمیل کند و با دست بردن به قدرت سیاسی، خلع ید از طبقه ی حاکم و در هم شکستن سیستم بروکراتیک دولت و پلیس بر انقلاب اتی ایران را رهبری کند. این امر ممکن نیست مگر این که طبقه، حزب و شورا به عنوان سه ارگان انقلاب سوسیالیستی وظایف خود را به رسمیت شناخته و قدرت خود را دست کم نگیرند.
در این راستا لازم است کمونیست ها مطالبات روشن، رادیکال و عینی ایی پیش پای جامعه و طبقه ی کارگر گذاشته و تمام تلاش خود را کرده تا در صورت قدرت گیری به تمام وعده هایشان عمل کنند. یک جنبش توده یی بدون رهبری می تواند به هر مسیری برود، یک جنبش توده یی با رهبری رادیکال و سوسیالیستی بی گمان جامعه را به طرف سوسیالیسم خواهد برد. تصمیم نهایی با خود جامعه است. جامعه و طبقه ی کارگر باید انتخاب کنند ،که ایا می خواهند مطالبات خود را از راست ها و فاشیست ها بخواهند، یا خود قدرت سیاسی را از طریق تشکیل ارگان های کمونیستی به دست بگیرد و تمام مسائلی که دنبال ان هستند، را عملی کنند.
حسن معارفی پور