رادیو پیام کانادا طی مصاحبه ی اخیر با محمود صالحی در مورد “مستند” “طراحی سوخته” ی جمهوری اسلامی در مورد زندانیان سیاسی و تایید مستقیم و غیر مستقیم مواضع صالحی ما را وادار کرد که در مقابل موضع پرو رژیمی محمود صالحی و تحلیل های انتی کمونیستی ایشان که به اسم کمونیسم و دفاع از کمونیسم و طبقه ی کارگر بیان می شوند، موضع بگیریم.
قبلا همین رادیو یک مصاحبه با رفیقمان حسن معارفی پور از دست اندرکاران اصلی و اولیه گروه مارکسیستی گفتمان رادیکال در مورد اعتراضات مردم علیه نشست جی 20 داشت که بعد از مدتی این مصاحبه توسط مسئول این رادیو از روی اینترنت، یوتیوب پاک شد و زمانی که رفیقمان حسن معارفی پور دلیل این مساله را جویا شد، مسئول این رادیو اعلام کرد که به صورت اشتباهی این مصاحبه را حذف کرده و دیگر قابل برگشت نیست. ما دست اندرکاران گروه مارکسیستی گفتمان رادیکال توجیه رادیو پیام کانادا و سیاست سانسورش را نه تنها به باد سخره می گیرم، بلکه ان را ناشی از سیاست های شدیدا سکتاریستی و حتی برخورد شخصی مسئول این رادیو به رفیق حسن معارفی پور می دانیم. در جزئیات دلایل سیاست سانسور و حذف مخالفین سیاسی توسط مسئول این رادیو هستیم و کاملا بر این امر واقفیم که مساله نه صرفا سکتاریستی، بلکه فراتر از ان برخوردی غیر سیاسی و شخصی هم هست که به گذشته ی مسئول رادیو زمانی که در ترکیه پناهجو بوده بر می گردد. ما از اعلام هر گونه اطلاعات دقیق به خاطر مسائل امنیتی خودداری می کنیم اما همین را لازم دانستیم که اشاره کنیم که این اقای پیام که امروز خیلی پلورالیست شده است، خادم جریان حمید تقوایی است.
به هر حال می رویم سر اصل مطلب
طبقه بندی شکنجه نشان از توهم به “عقلانی” شدن رژیم است
محمود شکنجه را طبقه بندی ورنگ امیزی می کند.درک او از شکنجه ابله هانه ترین برداشتی است، که انسان می تواند داشته باشد. این کار خود مشروعیت بخشیدن به شکنجه به عنوان یکی از راه های سلطه ی انسان بر انسان است. خسارات جبران ناپذ یر برجسم وروان فرد اسیب پذیر وخانواده او را که هیچ وقت فراموش نخواهد شد،فقط در شکنجه های جسمی می بیند.کسی که شکنجه را محدود به برخورد فیزیکی کند، ومدعی رهبری وپیشرو جنبش اجتماعی باشد، دربهترین حالت ابله واحمقی بیش نیست که گفتمان طبقه ی حاکم و سردمداران جنایتکار جمهوری اسلامی، شکنجه گران و شریعتمداری ها را پذیرفته و علاوه بر ان به اسم فعال کارگری این گفتمان ضد بشری را بازتولید می کند.
یکی از ضد انسانی ترین اشکال شکنجه تحمیل فقر، ناچار کردن انسان ها به ماندن در چارچوب مناسبات وحشیانه و بربریستی سرمایه داری واسیبهای روانی ناشی از فقر وبندگی است که مثل خوره تمام لحظه های زندگی انسان را نابود می کند.محمود صالحی همانند نوکران وچاپلوسان فرقه ها وجریانات سرمایه داری شکنجه را درچند ضربه شلاق و مشت ولگد یا اتو کشیدن فعالین سیاسی و ناخن کشی های دهه ی شصت شمسی خلاصه می کند.درصورتی که انچه بیشترین آسیب را به زندانی وجامعه وارد می کند جنبه روانی شکنجه است، که اثرات ان سال ها بر روی فعالین سیاسی باقی می ماند. اعتراف گیری یکی از خشن ترین شکنجه های دوران بربریت است، که عوارض جبران ناپزیرش تا آخرین لحظه های زندگی برفرد،خانواده واجتماع باقی خواهد ماند و فراموش کردن ان نه با تراپی و نه بروکراتیزه کردن سیستم مشاوره ی روانی عملی نمی شود. میشل فوکو در پایان نامه ی دکترای خود که در زبان فارسی زیر نام “مراقبت و تنبیه” ترجمه شده است، به بررسی وضعیت زندانیان در زندان های سوئد به ویژه ابسالا پرداخته و اشکال کنترل بر بدن انسان را به عنوان یکی از روش هایی که حکومت های “مدرن” اروپایی برای تطبیق دادن انسان ها با شرایط مطلوب خود به کار می گیرند بررسی کرده است. تطبیق انسان با مناسبات بردگی بورژوایی یکی از اشکال وحشیانه ی شکنجه است که دولت های به اصطلاح مدرن و در واقع بربریستی حامی سرمایه در غرب به ان دست می برند، چیزی که محمود صالحی ان را شکنجه ی “سفید” می خواند. میشل فوکو در ان دوران به خاطر تمایلات شبه چپ نمایانه و شبه انارشیستی خود در مقابل سلطه ی دولت های غربی روز که نقش شکارچیانی را داشته که به جای شکار جانوران، ایزولاسیون و کنترل بر بدن این جانوران (این جا منظور فوکو زندانیان است) به سبک صاحبان باغ وحش را به پیش برده اند، در مقایسه با حاکمیت فئودالی که هدفشان حذف فیزیکی انسان بود به پیش می کشد و به صورت نیم بند به نقد ان می پردازد. کاری که میشل فوکو انجام داده است، را می توان هزار گام جلو تر از برخورد صالحی به شکنجه خواند، چون فوکو هر نوع کنترل بر بدن را غیر موجه می داند، اما صالحی از طریق طبقه بندی شکنجه به شکنجه ی “سفید” و “غیر سفید” به شکنجه ی “نرم” در مقابل شکنجه ی بربریستی مشروعیت می بخشد. نیاز به ذکر است در مقابل این همه خزعبلات مسئول رادیو پیام به جای جواب دادن به صالحی خفه خون می گیرد و حتی یکی از این گزاره های ارتجاعی و پرو شکنجه را نقد و یا رد نمی کند.
محمود صالحی در این مصاحبه علاوه بر تایید مواضع روزنامه ی کیهان اطلاعات در مورد نبود شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی، به شیوه یی اپورتونیستی از شکنجه ی “سفید” صحبت می کند. محمود صالحی با چنان اطمینانی از این صحبت می کند که از سال 1373 شکنجه های جسمانی در جمهوری اسلامی به پایان رسیده است، انگار ایشان در کنار بازجوهای اسماعیل بخشی قرار گرفته است. این چرندیات پرو رژیمی را سه نفر از فعالین اجتماعی ایی که در جریان اعتراضات هفت تپه دستیگر شده اند، یعنی سپیده قلیان، عسل محمدی و اسماعیل بخشی با تمام قدرت رد کرده اند و سپیده قلیان و اسماعیل بخشی به خاطر کشاندن کیس شکنجه ی وحشیانه و قرون وسطایی اسماعیل بخشی و وارد کردن شوک الکترونیک به بیزه های ایشان در حین بازپرسی توسط بازجویان همکار محمود صالحی ها، دوباره دستگیر شده اند و در زندان به سر می برند.
عسل محمدی اعلام کرده است که حاضر است شهادت دهد که اسماعیل بخشی و سپیده قلیان به شیوه های وحشیانه جسمانی و روحی (چیزی که محمود صالحی شکنجه ی “سفید” می خواند) شده اند. محمود صالحی با این مصاحبه در تلاش است توحش و انسان کشی رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی ایران، رژیم 150 هزار اعدام سیاسی و هزاران اعدام دیگر به بهانه های دیگر، به رژیم کنترل تلفن و شکنجه ی “سفید” تقلیل دهد. چه خدمتی می تواند از این بزرگتر به جمهوری اسلامی باشد وقتی بربریت فاشیستی جمهوری اسلامی از جانب یک “فعال کارگری” تا این حد تقلیل داده می شود. بعید نیست که کیهان شریعتمداری فردا این مصاحبه را پیاده نکند و در صفحه ی اول این روزنامه ی فاشیستی درج نکند.
علاوه بر این اظهارات پرو رژیمی، صالحی در اوج حماقت اعلام می کند که هر فعال کارگری ایی که برای بهبود شرایطش و افزایش دستمزد به خیابان می اید، یک کمونیست است، چون کمونسیت ها تنها کسانی هستند که از طبقه ی کارگر دفاع می کنند. در ادامه اشاره می کند که کمونیسم یعنی الغای مالکیت خصوصی و چون کارگران یکی از شعارهایشان پایان دادن به خصوصی سازی در شرکت ها بوده است، پس کمونیست هستند و خزعبلاتی از این قبیل. باید اشاره کنیم که محمود صالحی الفبای کمونیسم را نفهمیده است و مسئول رادیو پیام کانادا هم از او احمق تر است که در این گونه مواقع به جای اینکه توضیح دهد، کمونیسم الغای مالکیت خصوصی نیست، بلکه پایان دادن به مالکیت بورژوایی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. اتفاقا مرحله ی اول کمونیسم که با خلع ید از صاحبان ابزار تولید از طریق قیام توده یی پرولتاریا و تصاحب قدرت صورت می گیرد، چیزی جز سلب مالکیت از مالکان و دادن ان به بی چیزان نیست، به تعبیر دیگر کمونیست ها باید در فاز اول کمونیسم یعنی سوسیالیسم و در دوران اعتلای انقلابی دیکتاتوری پرولتاریا مالکیت خصوصی را به کارگران و زحمتکشان و در یک کلام بی چیزان برگردانند و مالکان و صاحبان ابزار تولید را خلع مالکیت کنند. یکی دیگر از تفاوت های بنیادی که مارکس بین مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، مالکیت خصوصی و یا مالکیت شخصی می گذارد این است که مالکیت شخصی و خصوصی یک حقوق انسانی است و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید یک حقوق اجتماعی است که یک طبقه این حق را از طبقات دیگر خلع کرده است، ما نمی توانیم بر اساس فلسفه ی حق مارکسیستی پیراهن و شورت مردم را به بهانه ی “الغای مالکیت خصوصی” از تنشان در بیاوریم، اما می توانیم با ابزار قهر زمین، کارخانه، ماشین الات، راه اهن، اتوبان، پارک، جنگل، مسکن و تمام امکانات مولد را اجتماعی کنیم و هر کس در مقابل اجتماعی کردن این امکانات مقاومت کرد، تلاش کنیم که اول قانع شود تن به اجتماعی کردن تولید بدهد و اگر قانع نشد، به اجبار و قهر متکی خواهیم شد.
محمود صالحی که جنبش کارگری را همچون دکانی برای کار و کاسبی می بیند، چشم دیدن اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیان ها و دیگران را ندارد، که همچون قارچ سر بر می اورند و در فاصله ی زمانی کوتاه صاحب اعتبار و شخصیت اجتماعی و توده یی می شوند. ایشان می خواهد در این گیر و دار یک بار به کمپین کارتونی “من هم شکنجه شدم” یا به تعبیر دیگری سهم من هم بدهید و من هم مثل اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیان ها مهم هستم، می پیوندد تا بی اعتباری خود را به خاطر کثافت کاری هایش در سال های اخیر که در صفحه ی گفتمان رادیکال به اندازه ی کافی به ان پرداختیم، توجیه و جبران کند و بار دیگر از قافله یی که راه افتاده است جا نماند. این شیوه ی برخورد های کاسبکارانه به جنبش های اجتماعی و مبارزه ی طبقاتی از بنیاد در تقابل با اصول پایه یی سوسیالیسم علمی و مبارزه ی کارگری و سوسیالیسم در جنبش کارگری است. همین محمود صالحی خود در چند روز گذشته تحت تاثیر کمپین های فیک و فیس بوکی “من هم شکنجه شدم”، خود اعلام کرد که شکنجه شده است، حالا انسان عاقل نمی داند به کدام یک از حرف های ایشان باور کند، نکند منظور ایشان از “من هم شکنجه شده ام” همان شکنجه ی “سفید” و “مطلوب” است که دولت “عقلانی” شده ی سرمایه داری اسلامی علیه مخالفین خود به کار می گیرد.
محمود صالحی از کجا اطلاع دارد که از سال 1373 سیستم شکنجه های وحشیانه را برچیده اند، مگر بارها در همین سال های اخیر کم نبودند کسانی که زیر شکنجه های وحشیانه جان باخته اند و یا بعد از ازادی از زندان به شکلی از اشکال کشته شده اند. اظهارات محمود صالحی کاملا امنیتی و در خدمت جمهوری اسلامی است، اگر فرض را بر این بگیرم که ایشان از روی ساده لوحی هم این اظهارات را مطرح می کند. تناقض گویی و پرت و پلا پراکنی در سراپای این مصاحبه بیداد می کند.
اظهارات محمود صالحی در حالی بیان می شود که فارغ از ماجرای بخشی و قلیان پارسال در جریان اعتراضات دی ماه چندین نفر زیر شکنجه کشته شدند. چطور و بر چه اساسی این ادم چنین گستاخانه این بیانات را مطرح می کند؟ سوالی است که هر انسانی که مغز در کله اش باشد، را باید به خود مشغول کند. آیا محمود صالحی از بازجویان وزارت اطلاعات خط می گیرد یا اینکه از ترس دستگیری مجدد دست به مطرح کردن چنین افاضاتی می زند! در این زمینه ما مدرکی در دسترس نداریم وگرنه مثل مدارک دیگر منتشر می کردیم.
هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال
25.01.2019
لینک مصاحبه با محمود صالحی را در زیر میاوریم