گزارشی از برخورد های فاشیستی با پناهجویان در کشورهای مختلف اروپایی

مقدمه

مدت چهار سال است که در دفتر مشاوره ی برای پناهجویان در شهر هایدلبرگ مشغول به کار هستم و هفته یی یک یا دو روز به صورت داوطلبانه به پناهجویان مشاوره می دهم. مشکلات انان را رفع می کنم و برایشان کار ترجمه انجام می دهم.

تاکنون در هیچ جای دنیا شغلی را ندیده ام که به اندازه ی این کار از لحاظ روحی طاقت فرسا باشد و انسان را با خودش ببرد. بارها با پناهجویان مختلف برخورد داشته ام که از لحاظ روحی در وضعیت فوق العاده وخیمی بودند و کل اعضای خانواده شان توسط داعش در شنگال به شکل وحشیانه قتل عام شده اند. به پناهجویان افغانستانی زیادی برخورد کرده ام که پدر و مادرشان توسط طالبان و داعش در روز روشن قتل عام شده اند و خواهر زیر سنشان به عقد یکی از تروریست های انسان خوار محصول “دمکراسی” امریکایی یعنی طالبان درامده است.

جنگ برای دولت های امپریالیستی بهترین نعمت برای عبور از بحران های اقتصادی ساختاری نظام سرمایه داری، فروش اسلحه به سناریو سیاهی ترین و جنایتکارترین نیروهای متحد خودشان، دسترسی به مواد خام طبیعی در کشورهای خاورمیانه و مهمتر از ان مشروعیت دادن به ماندگاری خود در منطقه و بازتولید هژمونی امپریالیستی در مناطق مختلف جهان غیر از اروپا و امریکاست.

جنگ راهی برای فائق امدن به بحران های سیاسی که منشاء اقتصادی دارند، درون خود کشورهای امپریالیستی هم هست. سرمایه داری امپریالیست و نئولیبرال از یک طرف با گلوبالیزه کردن سرمایه ی مالی و صنعتی توانسته است، زیر عناوین مزخرفی چون سیاست های حمایتی از کشورهای ضعیف و ان جی او سازی به سبک مسیونرهای مسیحی دوران کلونیالیسم به کشورهای از لحاظ اقتصادی عقب مانده تر راه پیدا کند و با تحمیق توده ی مردم و رشوه دادن به دولت ها نیروی کار ارزان و خاموش را همچون اژدهایی ببلعد و از طریق درست کردن تفرقه های قومی و مذهبی، شرایط اضطراری و جنگی را اعلام کند و به طرفین جنگ همزمان اسلحه بفروشد تا همدیگر را لت و پار کنند و خود به راحتی در این شرایط همانطور که بالاتر اشاره شد، دست به دخالت نظامی برای رسیدن به اهداف اقتصادی و هژمونیکش بزند.

جنگ بی گمان تروریسم عریان است و هر نوع دفاع از جنگ علیه یک کشور، توده ی مردم، به هر بهانه یی و با اتکا به هر فلسفه یی چیزی جز دفاع از تروریسم و جنایتکاری نیست. اراذل و اوباش مسئول در دولت های اروپایی با اتکا به فلسفه ی پوسیده و لیبرالی کانت و یک لیبرال فاشیست به , ) با نظریه ی دولت “خوفناک” به جرج بوش پسر این امکان و مشروعیت را داد که به John Rawls(

عراق حمله کند. جالبی قضیه اینجاست که تمام هیپوتزهای دولت تروریستی و امپریالیستی امریکا در مورد عراق و اینکه دولت این کشور به سلاح های کشتار جمعی مسلح است، دروغ از اب درامد. هیچ فیلسوف لیبرال و “طرفدار” “حقوق” “ّبشر” ی هم از مردم بی گناهی که کشته شدند، معذرت خواهی نکرد و تاوان این جنایت و کشتار میلیونی را پس نداد. قبل از حمله ی بزرگترین دولت تروریستی جهان یعنی امریکا به عراق، در سال 2001 ما مساله یی به اسم یازده ی سپتامبر را داریم، که بسیاری از محققان، مورخین و نظریه پردازان غربی ان را مساله یی ساختگی برای کسب مشروعیت دخالت امپریالیستی امریکا در جهان می خوانند. دولت های جنایتکار و امپریالیست غربی تنها تفاوتشان با شیوخ سعودی و جمهوری تروریست اسلامی این است که شیوه ی کشتارشان فرق می کند. اعدام یک فرد در ملاء عام یا در خفا از جانب سازمان ها و ان جی او های مزدور دولت های امپریالیستی از جمله امنستی انترناسیونال و “سازمان ملل” به عنوان قهوه خانه ی بزرگترین تروریست های جهان، که می خواهند پشت ویترین این قهوه خانه یک تصویر دیگری از رژیم های انسان خوارشان نشان بدهند و بگویند اگر ما جنگ می کنیم و انسان ها را به صورت سیستماتیک با بمباران و موشک های قاره پیما جنوساید می کنیم، اینجا هم گذاشته ییم برای “اقلیت” ها و دولت ها تا بتوانند، انجا گفتمان هایشان در مورد “حقوق” “بشر” مطرح کنند. رومانتیزه کردن و ازوتریزه کردن سیاست بربرییستی سرمایه داری توسط حتی چپ های “حقوق بشری”، امر تازه یی نیست و نزدیک به دو قرن است چه توسط سوسیالیست های خیالی، چه توسط سوسیال دمکرات های جانی ضد انقلاب و چه توسط چپ های پست مدرن امروزی صورت می گیرد. در مورد حق و حقوق انسان در چارچوب های سرمایه داری لیبرال لازم است اشاره کنم، که جانیان و انسان خوارانی که جنگ ها را شروع می کنند، در قتل عام هزاران و حتی میلیونی نقش داشته اند، به عنوان “قهرمان”، “صلح طلب” و “مدافع حقوق بشر” به خورد مردمی که تفاوت سیاست و گوز را تشخیص نمی دهند، داده و از طریق تزریق اگاهی واروانه ی بورژوایی به طبقه ی کارگر ماندگاری خود را بازتولید و تمدید می کنند.

طبقه ی کارگر بدون اگاهی طبقاتی، طبقه یی اخته است که نمی تواند هیچ نقشی در رهایی خود داشته باشد و به همین دلیل ضروری است که کمونیست ها و مدافعین این طبقه به تئوری انقلابی لنین در مورد انتقال اگاهی از خارج از طبقه به درون طبقه پایبند باشند و برخلاف سوسیال دمکرات های اولوسیونیست و ملعون، ان را “رویزیونیستی” نخوانند.

فلسفه ی حقوق بورژوایی، یک فلسفه ی کور است و برخلاف ادعایش که می گوید منافع و ازادی “فرد” در جامعه را نمایندگی می کند، عملا فردیت و انسانیت را در وجود بالای نود درصد افراد در جامعه از اقشار طبقه ی پایین کشته و می کشد. بنابراین تعابیر کانت این مرتجع ضد زن راسیست، که به اقرار خودش، مردمان دیگر کشورها لیاقت حقوق شهروندی را ندارند، اگر حتی “پزشک” باشند، ولی یک المانی نجار می تواند “شهروند” باشد و جای زن اشپزخانه است، آزادی لیبرالی، یک برداشت ناقص، دست و پا شکسته از ازادی است و اگرچه ممکن است “جذابیت” ظاهری داشته باشد، اما هسته ی ان چیزی جز بردگی انسان نیست.

کانت تابع همین نظریات ارتجاعی و محافظه کارانه اش و پایبندی اش به “قانون” خدا و قانون “خرد”، خود انقلاب کبیر فرانسه را امی “نامشروع” می دانست و معتقد بود که باید از طریق رفرم حاکمیت کلیسا بر روی زمین را تغییر داد و انقلاب خط قرمز او بود، چون او انقلاب را “نقض” “حقوق” “بشر” می خواند و اتفاقاتی که در انقلاب می افتاد را “خطرناک” و ضد “حقوق بشر” ارزیابی می کرد.

تابع همین نظریه ی ارتجاعی او در کتاب “مذهب، تنها در چارچوب های عقلانیت” به اشتی مذهب و کلیسا و عقلانی کردن قدرت “خدا” در روی زمین معتقد بود. کانت مذهب را هیچ گاه رد نمی کرد و معتقد بود که یک شهروند می تواند هم اتوریته ی کلیسا را قبول کند و همزمان هم به قوانین بورژوایی پایبند باشد و اتوپی مورد نظر او این بود که قانون خدا بر روی زمین عقلانی شود.

فارغ از این خزعبلاتی که امروز کل فلسفه ی لیبرالی خود را به ان وصل می کند، باید اعلام کنم، که هیچ مذهبی در جهان از گذشته تاکنون عقلانی نبوده اند و هیچ سیستم اقتصادی و لیبرالی نه در تئوری و نه در عمل توانسته است منافع بشر به طور عام را پوشش دهد و یا ان را اشباع کند. همین ابلهانی که سوسیالیسم را اتوپی قلمداد می کند، خود جزو اتوپیست ترین هایی هستند که فکر می کنند حقوق انسان ها در چارچوب نظام بورژوایی با “رعایت” “قانون” می تواند تحقق پیدا کند و غیره!

در فرانسه وکلای این کشور کتاب قانون اساسی را به زباله می اندازند و اعلام می کنند، که این قانون بورژوایی منفعت طبقات ستمکش و اکثریت جامعه را نمی تواند نمایندگی کند.

زمانی که مردم گرسنه اند و دست به قیام می زنند، ان زمان تمام قوانینی که توسط مرتجعین محافظه کار مدافع وضع موجود نوشته است را به زباله دان خواهند انداخت و قوانین جدیدی با هر انقلاب به عنوان قانون اساسی نوشته خواهند شد. بنابراین تصورات محافظه کارانه ی کانت و لیبرال ها در مورد پایبندی به قانون تنها در خدمت جنایتکاران جنگی و طبقه ی مسلط عمل کرده است و کوچکترین ربطی به حقوق کارگران و زحمتکشان نداشته و نمی تواند داشته باشد.

قوانین لیبرالی و مساله ی پناهندگی

سال هاست که سرمایه داری غربی قوانین گرفتن پناهندگی بر اساس کیس سیاسی را عملا به یک کاریکاتور تبدیل کرده است و قانون پناهندگی مربوط به کنسوانسیون ژنو را زیر پا لگدمال کرده است و تمام حقوق انسان های پناهجو را کالایی کرده است. پناهجویان را تنها زمانی قبول می کنند، که دولت کشور پناهنده پذیر به این نتیجه رسیده باشد که فرد پناهجو برده ی مناسبی برای خدمت به وضع موجود است و می تواند بازدهی خوبی داشته باشد، در غیر این صورت اگر شما به عنوان پناهجو به کشورهای “مدافع حقوق” “بشر” مراجعه کنید، اگر پتانسیل و زمینه ی بازدهی کاری و خدمت به پروسه ی انباشت سرمایه را نداشته باشید، همچون زباله یی شما را به کشورتان بر می گردانند.

کسانی که با اوهام و خوش خیالی برای رسیدن به “بهشت” غرب بخوانید بردگی سیستماتیک مدرن سرمایه دارنه، خانه و کاشانه و زندگی خود را ول کرده و ول می کنند، اینجا سال های طولانی در طاقت فرسا ترین شرایط زندگی کرده و سرشان به سنگ خورده است. تاکنون پناهنده ایی را ندیده ام که معضل افسردگی نداشته باشد. تاکنون به پناهنده یی برخورد نکرده ام که به خودکشی فکر نکرده باشد ووو

زمانی که قوانین این نظام وارونه و بردگی مزدی به نفع شما نیست، شما را نه به عنوان شهروند درجه دو بلکه اصلا به عنوان انگل هم نمی پذیرند، صحبت کردن از “حقوق” “بشر” زیادی زمخت و تهوع اور است. “حقوق بشر” و “قانون اساسی”، “آزادی” و “قوانین” سوسیالی” این ها تنها برای رنگین کردن تاقچه ی سیستم بردگی مزدی همچون طویله ی سازمان ملل گذاشته شده اند، تا شما را تحمیق و از خود بیخود کنند. لفطا به این خزعبلات باور نکنید و ابله نشوید.

هر کس بخواهد به عنوان پناهجو به اروپا و به ویژه به المان مراجعه کند، باید حساب این را با خود بکند که در مسیر رسیدن به این ویرانه یی که بر روی ویرانه های کشوری که بعد از فاشیسم هیتلری با کار کارگر ترک، اسپانیایی و ایتالیایی امروز بازسازی شده است، مدت های مدید در کمپ های زندان مانند، همچون زندانی زندگی کند (تدریجی بمیرد). کارگرانی که این کشور را با دستان خود بازسازی کردند، امروز حاشیه یی شده اند و فاشیسم به خون انان تشنه است.

شما اگر شانس این را داشته باشید که مانند مراجعان ما در، صربستان، کرواسی، مجارستان و اتریش توسط دولت و پلیس فاشیست این کشور، شکنجه های قرون وسطایی نشده باشید و از یک مسیر هوایی خودتان را به اینجا رسانده باشید، باز هم لازم است تا دوران اتمام پروسه پنهاهندگی در کمپ موقت زندگی کنید، کمپ هایی که شبیه پادگان عجبشیر اند و در بیرون شهرها برای ایزوله کردن سیستماتیک انسان های پناهجو ساخته شده اند، همچنین ناچارید در یک محدوده یی که سی کیلومتر مربع است، زندانی باشید و اگر پایتان را از ان فراتر نهید ممکن است توسط پلیس دستگیر و جریمه شوید. این قوانین کرایس گذاشتن برای خارجی ها توسط هیتلر از سال 1939 به بعد اختراع شد و دولت محافظه کار و امپریالیست المان که اسلحه های کشتار جمعی و فردی اش را به سراسر جهان صادر می کند و ارتشش در همه جای کره ی خاکی انسان می کشد و مرز کشورهای دیگر را پشت سر می گذارد، هنوز این قوانین فاشیستی را اجرا می کنند.

گزارشی از یک خانواده ی پناهجوی افغانستانی

مدتی پیش یکی خانواده ی پناهجو، یک زن حامله و یک مرد به من مراجعه کردند. انسان هایی کاملا مترقی، مدرن و با افکاری پیشرو.

وضعیت روحی این خانواده داغان بود و استخوان های صورت این مرد مشخص بود. زمانی که ازشان سوال کردم که چه کمکی می توانم بهشون بکنم، هر دوتایشان اشک از چشمانشان جاری شد و شروع به گریه کردن کردند.

موقعی که توانستند برایم توضیح دهند که چه اتفاقی افتاده است، توانستم به این نتیجه برسم که فاشیسم در اروپا یک مساله ی واقعی است و مدت هاست که در کشورهای اروپای شرقی سیستم های فاشیستی قدرت را در دست دارند. انها ماه ها در یک زندان در کشور مجارستان بودند. پلیس این کشور بهشان گفته بود که خانواده ها می توانند به کمپ ازاد بروند و مجردها باید زندانی شوند و منتظر دیپورت باشند. با اینکه زنه حامله بوده اما پلیس انان را زندانی می کند. هر دو تای این انسان ها شش ماه کامل در زندانی که به اردوگاه اوشویتس شبیه بوده است مورد ازار و اذیت و شکنجه های روحی و جسمی قرار می گیرند، تا جایی که مرد خانواده بعد از شش ماه وزنش از 68 کیلوگرم به 32 کیلوگرم می رسد و همسرش بارها به خودکشی فکر می کند.

وقتی برایم تعریف کردند، که پلیس چه برخوردهای وحشیانه یی با انها داشته است، دوست داشتم پلیس ها را پای دیوار بندازم و خودم ماشه را بچکانم.

“هر شب چند بار ما را از خواب بیدار می کردند و تمام لباس ها و زیر پتوی ما را می گشتند. با اینکه خودشان می دانستند، هیچی نداریم و تمام امکاناتمان را هنگام ورود به زندان از ما گرفته بودند. اجازه نداشتیم در کل شبانه روز برق زندان را خاموش کنیم و حتی پتو روی سرمان باشد، تا انان بتوانند بیست و چهار ساعت شبانه روز ما را ببیند. من یک بار در خواب اتفاقی پتو افتاده بود روی سرم، همان موقع پنج شش تا پلیس با باتوم به من حمله کردند و چشم راستم را مجروح کردند، مجروحیتی که تا امروز ادامه دارد و اگر در المان بعد از رسیدن به اینجا عمل نکرده بودم الان چشمم را از دست دادم، چون انجا اجازه ی رفتن به دکتر را نداشتیم. تمام مژه هایمان در این زندان ریخت. خانمم دچار سوء تغذیه و دیابت شد و زمانی که بچه اش در شکمکش داشت می مرد، بعد از شش ماه اجازه پیدا کردیم به دادگاه مراجعه کنیم. زمانی که قاضی من را دید گفت به شوهر این زن بگویید بیاد داخل و من گفتم من شوهرش هستم، قاضی که همان زنی بود که ما را حکم داد، باور نمی کرد و فورا خودش یک وکیل برای بچه یی که در شکم خانمم بود گرفت و  ما را بعد از چند روز ازاد کرد و بهمان برگه ی ترک خاک دادند که در عرض چهل و هشت ساعت مجارستان را ترک کنیم قبل از اینکه به افغانستان دیپورت شویم. تمام وقت گرسنه بودیم و ازشون خواهش می کردیم که غذا را توی سطل زباله نیاندازند و به ما بدهند تا بخوریم اما این کار را نمی کردند. هنگامی که دوش می گرفتیم اب را قطع می کردند و ما مجبور می شدیم با کف خودمان را خشک کنیم. هر روز بازجویی می شدیم و اگر می گفتیم که ما حاضر نیستیم به افغانستان برگردیم، چون انجا جایی نداریم و جانمان در خطر است به وحشیانه ترین شکل ممکن شکنجه می شدیم. تمام اثار شکنجه هنوز روی بدنم و کله ام وجود دارد” (بخشی از صحبت های مرد خانواده در گفتگو با من)

با شنیدن این مسائل خونم به جوش امد و دوست داشتم این امکان را داشتم که در یک دادگاه فوری تمام این جنایتکاران فاشیست را به همراه اوربان رئیس جمهور فاشیست این کشور به مرگ محکوم کنم. ابلهان پست مدرنی که شب و روز تبلیغات جانیان “حقوق بشری” در مورد “لغو” اعدام را بلغور و تکرار میکنند، نه فهمی از قهر انقلابی دارند و نه الفبای فلسفه ی مارکسیسم را فهیمده اند. بگذریم

این مورد یکی از هزاران مواردی است که در این چند سال گذشته با ان برخورد داشته ام. بازگو کردن این مسائل برای این است که یک درک عینی از مسائل به کسانی که سال ها مثل گاو در اروپا سر خود را پایین انداخته و بردگی کرده اند و پیش خانواده یشان از خوبی های “حقوق” “ّبشر” اروپایی و “ازادی” و “حقوق سوسیالی” تعریف می کنند، داده باشم، تا این ابلهان یک بار به خود امده و از این از خودبیگانگی رهایی یابند. کم نیستند کسانی که شب و روز خوبی های اروپا را برای خانواده یشان تعریف می کنند، در صورتی که خود در وضعیت مشابهی زندگی کرده اند.

دوست گرامی، اگر می خواهی مهاجرت کنی، خودت را برای این بردگی اماده کن. فاشیسم و برده داری سرمایه دست در دست هم داده تا بتوانند، انسانیت را به تباهی بکشانند و ان ها موجود ضعیف تری از تو سراغ ندارند. در ضمن یادت نره در صورتی که امکان این را داشته باشی که به عنوان پناهنده هم پذیرفته شوی، باید به پست ترین و سخت ترین مشاغلی که از عهده ی ماشین و شتر هم بر نمی ایند تن در دهی. هر مدرکی داری، هر سطح تحصیلاتی که داری، اگر کارت به اینجا رسید که پناهنده بشی، باید خود را برای شستن توالت، کار در رستوران ها، شستن پیرزنان و ملعولین اماده کنی، وگرنه با کاغذ بازی خفه ات می کنند.

مبارزه کنید! پناهنده نشید! جامعه ی ما به انسان مبارز و انقلابی نیاز دارد، نه پناهنده ی افسرده یی که به خاطر افسردگی یا الکلی می شود یا بنگی و اگر خودکشی هم نکند، باز هم تفاوتی با یک مرده ندارد.

هر پفیوزی را ببینم که از خوبی های پناهندگی و “زندگی” خوب پناهجویان در غرب صحبت کند، اگر خواهر خودم هم باشد، تا ابد اینگورش می کنم و با اردنگی از فیس بوک بیرونش می اندازم.

حسن معارفی پور

19.12.2018

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

صورة تويتر

أنت تعلق بإستخدام حساب Twitter. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s