نگاهی گذار به اعتراضات اخیر در فرانسه
مردم تحت ستم، کارگران و اقشار پایینی جامعه در فرانسه خواب را از چشم صاحبان ابزار تولید برده اند. هشتاد و دو درصد مردم خواهان براندازی حکومت ماکرون هستند و این دیکتاتور دلقک، این لمپن ابزار دست بانک ها، این جنایتکار نئولیبرال و وحشی به همراه دولتش که در “بحران مشروعیت” کامل به سر می برند، هنوز قدرت خود را با اتکا به نیروی سرکوب، با اتکا به پلیس و ارتش به عنوان مزدوران طبقه ی حاکم حفظ کرده اند و با تانک و ماشین های اب پاش و گاز اشک اور معترضین را سرکوب می کنند.
شورش های شهری در فرانسه شورش هایی ملیتانت، ساختار برافکن است که تفاوتش با اعتصاب به مثابه ی یکی از اشکال مبارزه ی طبقه ی کارگر در این است که این شورش ها هم اعتصاب و هم شورش خیابانی است. کارگرانی که در خیابان های فرانسه با پلیس سرکوب گر و جنایتکار در حال مبارزه هستند و خواهان براندازی دولت اند، همان کسانی هستند که با اخلال در پروسه ی تولید به خاطر سر کار نرفتن زمینه ی بازتولید سرمایه برای سرمایه داران و دولت را از بین برده و ان را تا سطح حداقلی کاهش داده اند. این یعنی خلل ایجاد کردن در پروسه ی تولید بورژوایی و ناچار کردن دولت برای سرمایه گذاری در زمینه ی سرکوب پلیسی. این مساله باعث شده است که دولت از دو طرف ضربه بخورد. از یک طرف پروسه ی انباشت سرمایه دچار خلل جدی شده است، از طرف دیگر شورش های رادیکال شهری موجب سرمایه گذاری دولت در زمینه ی سرکوب به جای زمینه ی انباشت سرمایه شده است. ادامه ی این اعتراضات چیزی جز سرنگونی انقلابی دولت فرانسه نخواهد بود. دامنگیر شدن این اعتراضات به کشورهای دیگر اروپا به ویژه هلند، که مردمش یکی از محافظه کارترین مردمان دنیا هستند، گردبادی است که کل منطقه ی اروپای غربی را در بر گرفته است و دیر یا زود اریستوکراسی دیکتاتورهای سرمایه دار و خون خوار را که از جانب بسیاری از چپ ها به عنوان دمکراسی از ان نام برده می شود، برای ابد برخواهد چید. من برخلاف سمیر امین بر این عقیده نیستم که زنجیر انباشت جهانی سرمایه در عصر امپریالیسم جدید از کشورهای “پیرامونی” بریده می شود، بلکه بر این عقیده ام که هر جای دنیا می تواند این زنجیر پاره شود و اگر در یک کشوری این اتفاق بیفتد که خود تاریخا یکی از بزرگترین دولت های امپریالیستی بوده است، سرنگونی بورژوازی امپریالیستی را برای مردم کشورهای دیگر راحت تر خواهد کرد.
دفاع از مردم فرانسه از طریق شروع اعتراضات در کشورهای محل زندگی و سکونت خود، امری ضروری و الزامی است و اگر در کشوری که زندگی می کنید، هنوز شعله ی این اتش زیر خاکستر معلوم نشده است، می توانید با پیوستن به اعتراضات خیابانی در حمایت از هم طبقه یی های خود به وظایف مبرم انترناسیونالیستی خود عمل کنید.
چپ ها و کمونیست ها باید تلاش کنند مطالبات رادیکال و انقلابی را به این جنبش تحمیل کنند و این جنبش را از دام افتادن به نوعی ملیتانسی بدون هدف انقلابی و رادیکال نجات دهند، این امر ممکن نیست مگر چپ ها و کمونیست ها خود به صورت فیزیکی مطالبات خود را وارد این جنبش کنند و به چیزی به جز انقلاب رضایت ندهند. ارائه ی برنامه ی ایجابی برای دوران بعد از سرنگونی رژیم هار و انسان خوار ماکرون به عنوان یک رژیم امپریالیستی جنایتکار، از شام شب برای طبقه ی کارگر و مردم معترض ضروری تر است.
نباید فراموش کرد که مبارزه ی طبقاتی عرصه ی انتاگونیسم و کشمکش فیزیکی نیروهای مختلف مدافع طبقات متفاوت است. قهر در این شرایط نه تنها نباید محکوم شود، بلکه باید ستایش شود. اندیشه های حقوق بشری و پاسیفیستی در این شرایط به درد زباله دان تاریخ می خورند. کسی که تنفر طبقاتی فروخورده ی طبقات تحت ستمی که با هزاران مشکل از جمله بیکاری، فقر، نداشتن مسکن مناسب، کارتن خوابی و غیره دست و پنجه نرم می کنند، را نفی می کند و ان را خشونت می نامد، در کنار جنایتکارترین جنایتکاران ایستاده است و باید به وقت خود حساب پس بدهد. او از پلیس پلیس تر است. پلیس اگر در مقابل یک تکه استخوان برای صاحبش پارس می کند و اگر نکند تکه استخوانش را از دست می دهد، این پاسیفیست های به اصطلاح روشنفکر جز متعفن ترین لایه های جامعه هستند، که بدون لیس زدن استخوان هم برای بورژوازی پارس می کنند.
دمکراسی بورژوایی همین است و دولت جنایتکار فرانسه دارد دندان های خود را به طبقه ی کارگر و مردم معترض نشان میدهد تا از انان زهر چشم بگیرد، اما کارگران فرانسه این را دریافته اند که چیزی برای از دست دادن به جز زنجیرهایشان ندارند و به قول برتولت برشت اگر مبارزه نکنند از همان اغاز بازنده اند. ممکن است محافظه کاران چپ نما اعلام کنند، که کارگران جانشان را برای از دست دادن دارند، اما جان را برای چه می خواهند وقتی امکان سیر کردن شکمشان را نداشته باشند و نتوانند لاشه ی خود را شب ها در زیر یک سقف گرم کنند.
یا سوسیالیسم یا بربریت! این نه شعار پر طمطراق است و نه توهم، نه اژیتاسیون و نه پروپاگاند! این واقعیت دنیای امروز است و دو راهی سوسیالیسم یا بربریت مدت هاست که مشخص شده است، اما کم نیستند کسانی که در بربریت زندگی کرده و ان را هم تبلیغ کرده اند، چون از یک چیز بی بهره بوده اند و ان اگاهی طبقاتی.
کسانی که اعلام می کنند سیستم سرمایه داری بربریت نیست و کارگران برده نیستند، چون خود به انتخاب خود قراردادهای موقت و دائم کاری امضا می کنند، در واقع می خواهند با استفاده از ساختار زبانی از برده داری تصویری مخوف تر از سرمایه داری نشان دهند و ازادی امضایی را که یک کارگر در نتیجه ی اجبار شرایط محیطی و اقتصادی و نه به دلخواه خود، پای یک قرارداد زده است را به اسم “ازادی” از بردگی اعلام کنند. هر انسان عاقل و طرفدار کارگری در این شکی ندارد که سرمایه داری وحشیانه ترین شکل برده داری انسان است که به مدرنترین شکل ممکن برده داری را عملی کرده است و اسم ان را “ازادی” برده ی کار مزدی گذاشته است.
طبقه ی کارگر اگر بخواهد برده بماند، لایق مرگ تدریجی است، طبقه ی کارگری که نخواهد برده بماند، گام اول را برای رهایی ابدی بر داشته است.
حسن معارفی پور