جایزه ی نوبل صلح یا جایزه ی قبول ابژه بودن؟

 

“جایزه نوبل صلح امسال به نادیا مراد و دنیس موک وگه رسید!”

این خبر سر تیر تمام رسانه های دولتی، امپریالیستی، چپ لیبرال و در کلیت خود رسانه های دنیا شد. امپریالیسم غرب در تلاش است که از طریق “رومانتیزه” کردن قربانی، جنگ های نیابتی خود را روکشی بکشد، تا افکار عمومی را از نقد مناسبات ساختاری سرمایه داری و کارکرد این نظام به عنوان یک نظام استعمارگر و امپریالیست منحرف کند و از طریق درست کردن تئاتر ها و شوهایی که بیشتر از هر چیز به تئاتر مزخرفی شبیه است، تئاتری به اسم پارلمان، اتحادیه ی اروپا، سازمان ملل و دیگر طویله هایی که در ان فقط خوک صفتان انسان خوار راه پیدا می کنند، بربریت و توحش، کشتار سیستماتیک انسان و جنگ ها را مشروع جلوه دهد و اگر هم مشروع جلوه ندهد، نشان دهد اگر ما جنگ را درست می کنیم، بلاخره پارلمانی هم داریم که از “حقوق بشر” دفاع می کند و قربانیان هم می توانند به این طویله ی خوک ها یعنی پارلمان های بورژوایی راه پیدا کنند و در انجا در ازای مزدوری و توجیه این نظام برده دارانه اجازه ی مع مع و بع بعی پیدا کنند.

لنین شاید بزرگترین متفکری بود که فانکشن نظام سرمایه داری انحصاری و امپریالیسم را به دقیق ترین شیوه در کتاب امپریالیسم اخرین مرحله ی سرمایه داری توصیف می کند و اعلام می کند که جنگ همیشه یکی از راه های سرمایه داری انحصاری از بحران و برای کنترل بحران است.

“نئو” انتی لنینیست هایی همچون دیوید هاروی نظریه ی امپریالیسم لنین را برای توصیف مناسبات امروز امپریالیسم کافی نمی دانند و اعلام می کنند، در شرایطی که طبقه ی کارگر نمی تواند در سطح جهانی ماشین فرادولتی امپریالیسم را متوقف کند، بهتر است تلاشمان را روی مساله ی رفورم و رفورمیسم و بازگشت به اقتصاد کینزی و دولت رفاه متمرکز کنیم. من این نظر هاروی را ارتداد در مارکسیسم اعلام می کنم ولی از مارکسولوژها چیزی از این فراتر انتظار ندارم، همانطور که از کاندیاهای احزاب چپ اروپایی انتظار بیشتری از چریدن در طویله ی پارلمان و تلاش برای عقلانی کردن سرمایه داری از طریق بازگشت به دولت رفاه، ندارم.

ادوارد سعید به عنوان یکی از متفکران پست مدرنیست و یکی از نمایندگان اصلی کنستروکتیویسم (ساختگرایی) در کتاب خود به اسم اروینتالیسم ( در فارسی شرق شناسی ترجمه شده است، اما در واقع می توان شرق گرایی ترجمه کرد) می نویسد که غربی ها انچنان تصویر وارونه یی از شرق ارائه می دهند که مردم شرق در نزد افکار عمومی همچون جانورانی انسان خوار جلوه داده می شوند که بویی از تمدن و شهرنشینی نبرده اند و تنها کاری که می کنند، کشتن زن و سر بریدن و غیره است. (نقل به مضمون از ادوارد سعید، شرق شناسی)

اینکه در کشورهای اسلامی زن ها همچون گوسفند چه از جانب دولت و چه از جانب مردان “غیور” ناموس پرست خشک مغز قتل عام می شوند، پدیده ی روشنی است و نباید ان را انکار کرد و شرق ستایی کرد، اما مساله این است که امپریالیسم غربی در تلاش است چنین تصویری از مردم کشورهای خاورمیانه به خورد افکار عمومی بدهد که در ان شرق منبع “شر” و غرب و منبع “خیر” و تمدن خوانده می شود. تاریخ شناسان اروپایی که اغلب اروپا محور و اروپا مدار هستند، با تفکرات مسیحی و اروپایی از دوران بعد از رفورماسیون شدیدا در تلاش برای ارائه تصویر انسانی تر و بهتر از مسیحیت و اروپا بوده اند ولی فراموش می کنند، جنایاتی که مسیحیت در اروپا در قرون وسطی و در دوران جنگ های صلیبی، در دوران فراماسونری، در دوران استعمار و امپریالیسم در حق مردمان دیگر کشورها انجام داده است، ده ها برابر بیشتر از توحش “شرق” است. ( برای مطالعه ی بیشتر رجوع کنید به کتاب سمیر امین به اسم اروپا مداری و کتاب کاوه یزدانی به اسم هندوستان، مدرنیسم و انحراف بزرگ. این کتاب یکی از مهمترین تحقیقاتی است که تاکنون در زمینه ی هندوستان انجام گرفته است و کاوه یزدانی رفیق انقلابی ما ده سال از زندگی خود را به صورت بی وقفه صرف نوشتن این کتاب کرده است. تاکنون صدها خلاصه نویسی توسط بزرگترین اساتید دانشگاه های معتبر جهان از این کتاب منتشر شده است و اگر کسی علاقمند باشد ان را به فارسی برگرداند می تواند با من تماس بگیرد تا نسخه ی پی دی اف را با اجازه ی نویسنده برایش ارسال کنم.India, Modernity and the Great Divergence: Mysore and Gujarat (17th to 19th C.))

نباید تعجب کرد که “آشغال هایی” که به اسم پروفسور و محقق برای سازمان های اطلاعاتی اروپایی مشغول جاسوسی و گسترش افکار ارتجاعی جنگ طلبانه و امپریالیستی هستند، کسانی همچون ساموئل هانتیگتون این فاشسیت تمام عیار که دنیا را به جنگ بین فرهنگ ها تقسیم می کند و شرق را مکانی برای توحش و غرب و مسیحیت و بازگشت به بنیادهای اولیه ی مسیحی را می ستاید، از جانب امپریالیسم غربی تا این اندازه پوشش داده می شوند.

من پیرو فلسفه ی اخلاق مارکسیستی و به ویژه دوره ی مارکسیستی جورج لوکاچ این فیلسوف و متفکر برجسته هستم که در کتاب تزهای بلوم دقیق ترین تز خود در مورد فلسفه ی اخلاق را فرمول بندی می کند و می گوید که هر شهروندی از هر طبقه ی اجتماعی که باشد، مادام در مقابل توحش و بربریت سرمایه داری سکوت کند و با عمل خود یا سکوتش این مناسبات را بازتولید کند، یک مجرم است و باید محاکمه شود. نقل به مضمون از لوکاچ، تزهای بلوم

امثال ساموئل هانتیگتون که سمیر امین او و دانیل بل را مزدور سی ای ای معرفی کرده بود، از نقطه نظر فلسفه ی اخلاق مارکسیستی پیرو لوکاچ تنها مجرمان عادی نیستند، بلکه جنایتکاران جنگی هستند که نظریاتشان به کشتار سیستماتیک میلیون ها انسان مشروعیت داده است و با انان لازم است به عنوان جنایتکار جنگی همچون سران دولت های، مسئولین صنایع بزرگی که صنایعشان را در اختیار جنگ طلبی و انسان کشی قرار داده اند رفتار شود.

در مورد اعطای جایزه ی نوبل صلح به دو تا قربانی، قربانیانی که بلاهت و تجاهل و مناسبات برده دارانه ی سرمایه داری، ابژه بودن و شرق گرایی که غرب تبلیغ می کند، را بازتولید می کنند و به گفتمان های ارتجاعی تنوع فرهنگی نئولیبرالیستی و پست مدرنیستی را با عمل و پراکسیس خود دامن می زنند، تا اگاهانه یا ابلهانه نشان دهند که اروپاییان و دولت های اروپایی تنها غارتگران، جنگ طلبان، مسئولین فجایع انسانی در شرق واستعمارگران کشورهای موسوم به جهان سوم نیستند، بلکه تمدن و جامعه ی مدنی ایی هم در اینجا وجود دارد که در اینجا به یک “سیاه پوست” و “رنگین پوست” هم این امکان را می دهد، بعد از انکه قربانی بردگی و توحش جنگ طلبانه ی سرمایه داری غربی و امپریالیسم شد، یک جایزه ی نوبل و صلح هم بدهد، تا ریشه ی مساله را به فراموشی بسپارد. در این راستا بازگشت به نقد اقتصاد سیاسی و بررسی رادیکال جنگ طلبی و عروج بربریت و توحش داعش به عنوان محصول سرمایه داری غربی و صادره ی پست مدرنیسم نئولیبرال، نقد توجیه زن کشی و زن ستیزی زیر نام مالتی کالچرالیسم، تبلیغ و توجیه می شود، به صورت ریشه یی ضروری می شود.

ابژه یی که همیشه به عنوان ابژه دیده شده است، نمی تواند خود را از ابژه بودن رها کند، مادام برای براندازی سیستمی که ابژه گی را به خاطر موقعیت اقتصادی، شرایط جغرافیایی، “ملت” و “قومیت” به انسان تحمیل می کند، اقدام کند و قدم بردارد.

از نظر یک ابله بی شعور ممکن است این نشان از ترقی خواهی غرب باشد که جایزه ی نوبل صلح را به یک زن ایزدی و یک سیاه پوست می دهد، اما از نظر من این مساله نشان از اوج کثافت، دورویی و اخلاقیات ریاکارانه ی بورژوازی است، سیستم سرمایه داری غربی همان سیستمی است، که جنگجویان قهرمان ی پ گ و ی پ ژ، را که بر پوزه ی فاشیست های اسلامی و داعش افسار زدند، تروریست می خواند و پرچمشان را ممنوع اعلام می کند، اما به فاشیست های داعشی و نازی ها اجازه می دهد که در روز روشن با پرچم داعش و صلیب شکسته در خیابان های اروپا تظاهرات کنند.
رفیق ما ارش اذر را به خاطر نشر پرچم ی پ گ و ی پ ژ در المان دستگیر و زندانی کردند.

ما این کثافت و ریاکاری را نه می بخشیم و نه گول ان را خواهیم خورد. در زیر روکش سرمایه داری دمکراتیک یک سیستم هیولایی خوابیده است که توسط سرمایه مالی و صنعتی در حال جهانخواری است.

ساده لوح نباشیم!

حسن معارفی پور

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

صورة تويتر

أنت تعلق بإستخدام حساب Twitter. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s