در مورد لوی ستروس باید بگویم که او ضد فرهنگ زن به زن را هارمونی و تقارن برای حفظ اتحاد اجتماعی و ساختار خانواده و قوم خویش ضروری می داند و زنان را نوعی هدیه (برگرفته از مارسل موس) می خواند که نه به عنوان ابژه بلکه به عنوان سوژه عوض می شوند.
پرداختن به این خزعبلات عمر نوح و صبر ایوب می طلبد! اما این را باید بگویم که من به عنوان یک شورشی عصیان گر رادیکال دیگر تمایلی به ادامه تحصیل در رشته ی صوفیستی انسان شناسی ندارم و از ماه های اتی برای همیشه از این خزعبلات و توجیه ان فاصله می گیرم!
دانشگاه های اروپا به ویژه رشته ی فلسفه و انسان شناسی تبدیل به مراکز صوفی و هیپی پروری شده اند. در دانشکده ی ما علاوه بر صوفی گری و درویشیسم، انسان های پاپتی زیادی را می بینی که با لباس های عجیب و غریب که تنها در موزه های بی نهایت قدیمی دیده می شوند، در محوطه ی دانشگاه مشغول ارگاسم روحی از طریق مدیتیشین و صوفیسم هستند. ماری جوانا و سکس گروهی و انارشی جنسی، پست مدرنیسم، احترام به فرهنگ های پوسیده یی که ما با گوشت و پوست و استخوان با ان جنگیده اییم، بخشی از تفکر صوفی مسلکانه ی نئولیبرالیسم “فلسفی” پوچ گرای نیهلیستی و پست مدرنیستی است.
پست مدرنیسم با تمام شاخه هایش، روبنای فکری و اخلاقی یک از گندیده ترین، ضد بشری ترین و ارتجاعی ترین الگوهای اقتصادی بورژوایی یعنی نئولیبرالیسم است و پست مدرنیسم از طریق دامن زدن به گفتمان های ارتجاعی زیر نام مالتی کالچرالیسم، نقد اورینتالیسم، بازگشت به نیچه، تنوع فرهنگی، انترسکشنالیتی، مساله ی قدرت در مهد کودک (قدرت میکروسکوبی) این مناسبات وحشیانه را توجیه می کند.
مرگ بر پست مدرنیسم
انسان شناسی نه تنها انسانی ترین رشته ی دنیا نیست، بلکه یکی از ضد انسانی ترین رشته های دنیاست!