در سازمانی که من مدت سه سال است به عنوان مددکار و مترجم کار می کنم، هر هفته حداقل با ده پناهنده ی مختلف، فارسی زبان، کوردی و بخشا عربی زبان و انگلیسی زبان به صورت مستقیم رابطه دارم. با پناهجویان دیگر به خاطر کار سیاسی از هر کشوری که باشند هم رابطه دارم. در این سه سال بارها به انسان های مختلف با شرایط روحی مختلف و توقعات مختلف، عقاید و گرایش مختلف و چشم اندازهای مختلف اشنا شدم و می شوم.
بیشتر ایرانیانی که در این مدت دیده ام اغلب انسان هایی دورو، مسیحی شده، چکمه لیس کلیسا و کشیش و چاپلوس بوده که با زبانی تملق گویانه و چاپلوسی بی شرمانه به دنبال ان هستند که کار خودشان درست شود و اگر زندگی بقیه به تباهی هم کشیده شود به تخمشان هم نیست. این ایرانیان پر مدعای “همه چیز دان” اغلب در ایران پاسیفیست یا پلیس و بسیجی و مداح و سینه زن و زنجیر زن لمپن بوده که در سالیان اخیر به خاطر عروج فاشیسم ایرانی، فاشیسمی که استارت ان توسط احمدی نژاد زده شد و توسط ایت اله فاشیست سید جواد طباطبائی تئوری ارتجاعی و ضد بشریش، تئوری ایی که سال ها پیش در المان توسط یک صوفی مسلک به اسم هایدگر و یک جنایتکار به اسم کارل اشمیت پایه گذاری شد، به شکل سر و ته بریده فرمول بندی شده و بخش وسیعی از جامعه ی ایران را پوشش داده است، قرار گرفته اند و علیرغم قسم خوردن به ابوالفضل و زهرا صلیبی و فروهری به گردن دارند و سمبل های اریایی را تاتو کرده اند. همان مردم احمقی که همچون الاغ ولگرد در حسینیه ها و مهدی ها برای غذای نذری صف می گرفتند و شمشیر و قمه به کله ی خود می زدند، امروز کسانی هستند که به چهار تیکه سنگ موسوم به مقبره ی کوروش در پاسارگاد پناه برده و انجا برای سنگ های این جنایتکار تاریخ بشر سجد می برند. تمام اراذل و اوباش بریده از نظام که این روزها گفتمان فاشیستی عرب ستیزانه و دشمنی با اقشار و طبقات فرودست جامعه از جمله کارگران شریف افغان را که در ایران جزو ضعیف ترین لایه های طبقه ی کارگر پذیرفته و تبلیغ می کنند، بعضا از ترس کشته شدن توسط توده ی خشمگینی که در فردای تحولات انقلابی این اوباش را ممکن است به دار اویزان کنند، یکی پس از دیگری به خارج کشور امده و در اینجا درخواست پناهندگی می دهند.
پناهندگی این بیزنس کثیف برده دارانه که از جانب دولت ها و کلیسا هر کدام با انگیزه های مختلف بورژوایی و نئولیبرالی حمایت می شود، مکانی برای به لجن کشیدن حقوق ضعیف ترین لایه های اقشار جامعه شده است. زمانی که یک جلاد تیر خلاص زن پاسدار جمهوری اسلامی که سی و نه سال کاری جز انسان کشی، تیر خلاص زدن به فعالین سیاسی، تجاوز به زنان و مردان زندانی نداشته در عرض چند هفته به راحتی به خاطر تملق و چاپلوسی اش و داشتن مدارک جعلی ایی که رژیم برای او درست کرده است، به عنوان یک نیروی کار ارزان قبول می شود، اما یک پناهجوی افغان که در کشور خود نه امنیت جانی، اقتصادی و اجتماعی دارد و چون مدارک لازم را نمی تواند ارائه دهد و مثل این ایرانیان فاشیست پفیوز چاپلوس و چکمه لیس دستگاه عریض و طویل طفیلی بروکراتیک دولتی و کلیسا نمی شود، رد و به کشور خود دیپورت می شود، باید کل سیتسم قضایی و حقوقی پناهندگی را به زباله انداخت.
در سالیان گذشته من با ده ها کیس مختلف اشنا شده ام، ایرانیانی که همه چی می دانند ولی احمق و بی شعور هستند و حاضرند در ازای گرفتن حق پناهندگی تن خود را در اختیار هر کشیش برای تجاوز بگذارند، در میان پناهجویان تمام کشورهایی که انجا پناهنده می ایند، از همه بی شعور تر، چاپلوس تر، ریاکار تر و دروغ گو تر بوده اند.
تفاوت ها را ببینید و خودتان قضاوت کنید
دیروز یک پناهجوی زن انقلابی از شهر قامیشلی روژاوای کردستان به دفتر کمک به پناهجویان، جایی که من کار می کنم، مراجعه کرد، زنی که انقلابی گری از رفتارش مشخص بود. گفت من می خواهم از این کمپ منتقل بشم و این دومین باره که برای این مساله میام اینجا. دوست همکارم گفت که من از دولت سوال کردم تاکنون جواب ندادند، زنی که از قامیشلو امده بود گفت دولت غلط کرده جواب نداده، قانونی که ضد انسانی است را باید زیر پا گذاشت، من در روژاوا خودم دولت بودم، جزو ی پ ژ بودم، برای حقوق انسانی خودم و برابری زن و مرد در برابر قانون جنگیدم، اینجا نمی زارم کسی حقوقم را زیر پا بگذارد، میرینم به قانونتان!!
وقتی برای دوست همکارم ترجمه کردم سرخ شده بود و در عین حال زد زیر خنده!
گفت که تاکنون زنی به این رادیکالی و قویی ایی در طول دورانی که به کار مشغولم ندیده بودم و ندیده ام. گفتم این زن از نیروهای ی پ ژ است وقتی در مقابل فاشیسم داعش جنگیده و ترسی از مرگ نداشته، اینجا هم از دولت فاسد و بروکرات المان نمی ترسد. گفت جالبی قضیه اینجاست که خیلی از پناهجویانی که به ما مراجعه می کنند، همه ش دست به سینه می شوند و خیلی تشکر می کنند و غیره ولی این زن از یک موضع بسیار رادیکال برای گرفتن حقوقش دولت المان را به نقد می کشد.
این پناهجوی زن که زیر حاکمیت نیروهای ی پ گ و ی پ ژ و نسیمی از تحولات رادیکال و دمکراسی رادیکال توانسته تا این میزان رها باشد که به جای گریه و زاری کردن یا تملق و چاپلوسی از موضع یک انسان برابر برای گرفتن حقوقش اقدام کند، میلیون ها گام از هر پناهجویی که فکر می کند حقوق پناهندگی مثل صندوق صدقه است و پناهجو باید مثل گدا رفتار کند، جلو تر است.
وقتی رفت بیرون بهش گفتم هه فال (رفیق) زنده باد ی پ ژ
یک لبخندی زد و رفت!