چند موضوع مهم

 

یکی از مهمترین تاثیراتی که پناهندگی بر روی جامعه ی اروپا گذاشت این بود، که مردم عقب مانده، مذهبی و خشک مذهب مناطق عقب مانده ی اروپا، قسمت هایی از اروپا که هیچ رابطه یی در سطح توده یی با جهان خارج نداشتند را با فرهنگ های مختلف اشنا کرد و تمدن و شهرنشینی و زندگی انسان های مختلف با رنگ پوست و مرام های مختلف در جوار یکدیگر را بخشا به این مردم عقب مانده که هر یک شنبه مثل گاو گروهی به کلیسا مراجعه می کنند و انجا دعا می کنند را فراهم کرد.
مردم شهرهای بندری اروپا از تقریبا هشتصد سال پیش با اختراع اولین کشتی های بادبانی توانسته اند به خاطر وجود رودخانه و دریاهای که شهرهای بندی را به جهان خارج وصل می کرد، با مردمان خارج از کشور خود ارتباطات اقتصادی حالا از نوع بهره کشی (صدور برده گرفته) تا حمله به دیگر مناطق و اشغال انجا با اقوام و ملیت های مختلف روابط برقرار کرده و به خاطر تاریخ ننگین استعمار و دزدی دریایی، چه امپریالیسم و روابط تجاری، به مراتب باز تر از مردم مناطق دوردست و سنتی تر اروپا بوده اند. مردم مناطق مذهبی و سنتی اروپا و به ویژه المان اغلب ترسو، خارجی ستیز تر و شکرگزار تر بوده اند و از ارتباط برقرار کردن با خارجیانی که از جنس خودشان نبوده نیستند ترس عجبی داشته و دارند. مساله ی پناهندگی به ویژه بعد از سال 2015 ترکیب دموگرافیک کشورهای اروپایی را تا حدودی تغییر داده و مدنیت را به مناطق عقب مانده و سنتی وارد کرده است. المانی ها و مردمان دیگر کشورهای اروپایی لازم است به جای ترس داشتن از خارجیان و پناهجویان با اغوش باز مدنیت را بپذیرند و این مساله را بفهمند که امدن پناهجویان این بردگان ارزان نه باعث بدتر شدن اوضاع زندگی انان بلکه باعث باز تر شدن افق و دید انان و پا نهادنشان به دنیای مدنیت و تمدن خواهد بود. البته فاشیست ها و راسیست که اغلب از بین توده های محافظه کار و شکر گزار جامعه هستند که از هر تغییری ولو تغییر مترقی ترس دارند، در بسیاری از مواقع مرتجع و فاشیست می شوند و ارزوی بازگشت به دوران “اقتدار” رایش دوم و به ویژه رایش سوم را در سر می پرورانند. باید این افکار فاشیستی و ارتجاعی را شدیدا با مبارزات روزمره و اکتیو حاشیه یی کرد. هر جا برخورد های فاشیستی را مشاهده کردید به جای سکوت و پناه بردن به گریه و زاری و احساس مظلومیت در مقابل ان از موضع یک انسان پرتوقع با حقوق انسانی برابر به این مساله برخورد کنید و ان را شدیدا به چالش به بکشید.

توحش و فاشیسم در کشور ایران علیه انسان های ضعیف و به ویژه کارگران مهاجر افغانستانی بیداد می کند. هر شهروند ایرانی اگر به مسائل راسیستی دولتی و اجتماعی و برخوردهای فاشیستی مردم به انسان های بی پناه و کارگران افغان در ایران بی توجه باشد و به نقد ان به صورت اکتیو نپردازد، از لحاظ اخلاقی یک مجرم جنایتکار است که در بازتولید فاشیسم اسلامی و پان ایرانیسم همدوش حکومت ملعون و منحوس ایران به پیش می رود. باید جلو این توحش فاشیستی را یک بار برای همیشه گرفت.
ما باید در تمام جهان با انسان های تحت ستم از هر ملیت و قومیتی که هستند، هر دیدگاه و مرام و مذهبی دارند، تا زمانی که تحت ستم هستند اعلام همبستگی کنیم و برای رسیدن این انسان ها به حقوق انسانی برابرشان با دیگر انسان ها مبارزه کنیم.

نباید اجازه داد فاشیست های حکومتی و غیرحکومتی در ایران از کارگران شریف افغان که سخت ترین و طاقت فرساترین کارهای این کشور را با پایین ترین دسمتزد انجام می دهند، هیولا و دشمن بسازند. انان رفقا و هم طبقه یی های ما هستند و من به شخصه دست تمامی انان را به گرمی می فشارم و در کنار انان به مبارزه علیه راسیسم و فاشیسم دولتی و غیر دولتی می پردازم و هر کس بخواهد راسیسم و فاشیسم را تولید و بازتولید کند را به عنوان دشمن نگاه می کنم و بر این عقیده ام که مدنیت و همزیستی تنها زمانی ممکن است که انسان ها با ملیت ها و قومیت های مختلف در کنار همدیگر از امکانات اقتصادی، اجتماعی و حقوقی برابر برخوردار باشند، امری که عملی کردن که به سرنگونی جمهوری ملعون اسلامی گره خورده است.

نکته ی دیگری که در پایان لازم است بگویم این است که دو نفر بی نام و نشان یکی با سابقه ی مجاهدینی به اسم بابک یزدی و یک ادم مرموز خطرناک دیگر که این روزها به خاطر مسائلی که من در مورد تردد فخری جواهری به صورت قانونی به ایران مطرح کرده ام، از جانب خود فخری جواهری به عنوان حامی و سخنگوی او، دومی یعنی کسی با اسم مستعار کوشا شایان علیه من کثیف ترین ادبیات پلیسی و رژیمی را به کار می برند. این دو فالانژ شعبانیست لازم است بدانند که هیچ فعال جدی و کمونیستی در اپوزیسیون جدی ایرانی به جز چهار تا لات بی سر و پای “مسلمان ستیز” اسلام پناه، عضو حزب کمونیست کارگری این دو را به رسمیت نمی شناسد، لذا لازم است که این دو فالانژیست از جانب افکار عمومی به خاطر این اتهام پراکنی فالانژیستی و پلیسی به کسی مثل من که تمام زندگی اش را در راه مبارزه با وضع موجود سرمایه گذاری کرده است، رسوا و منزوی شوند.
این شبه فاشیست های خشک مغز از نظر من تنها تفاوتشان با اراذل و اوباش اطلاعاتی و تیر خلاص زن در این است که قدرتش را ندارند، در غیر این صورت مدت ها بود به جای اتهامات پلیسی زدن به من تیر خلاص را زده بودند.

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s