یکی از عجیب ترین “ملیت های” جهان “ملت” کورد است. من به پدیده یی به اسم ملت را به رسمت نمی شناسم.
بیشترمردم کورد در عروسی ها به ویژه مردانشان که اغلب شدیدا مردسالار و عقب مانده هم هستند و اصلا زن را زباله هم حساب نمی کنند، با هزار و یک بدبختی و قرض و قوله و زنگ زدن به فامیل هاشون در اروپا یک مقدار پول جور کرده و با ان مشروبی می خرند و یا چند گرم تلیاک (به تریاک در کوردی تلیاک می گویند) در عروسی نوشیده یا کشیده و پشت سر هم پول زبان بسته را “شاباش” می کنند. پولی که براش هزار بار خود را کوچک کرده اند و تحقیر شده اند. شاباش در کوردی یعنی دادن پول به مطرب ها. زمانی که مطرب ها پول می گیرند، اسم کسی که پول را داده است می خوانند و ازش تعریف و تمجید می کنند و فرد از خوشحالی به خاطر خواندن نامش سبیل هایش در هنگامی که اسمش را می خوانند، برق می زند. راستش من هیچوقت نمی خواهم با مردم شاخ به شاخ بشم و مستقیم بهشون بگم تو احمق و بی شعوری ولی کسانی که بی شعورند را باید بی شعور خطاب کرد. یک بی شعور باز هم بی شعور است، اگر صدهزار کتاب هم از حفظ باشد و ده تا دکترا نوشته باشد.
در دانشگاه چون در دو سال اخیر رشته ی انسان شناسی می خواندم و تمرکز دانشگاه ما روی قوم نگاری است، با صدها فرهنگ مختلف از جنوب اسیا گرفته تا افریقا و امریکای جنوبی و غیره اشنا شده ام، اما تاکنون فرهنگی عجیب تر از فرهنگ کوردی ندیده ام. موقعی که مساله ی شاباش را به رئیس دانشکده ی انسان شناسی گفتم، گفت اولین باری است که چنین چیزی شنیده ام. من با این فرهنگ منسوخ بیگانه ام و هر وقت یاد عروسی های کردستان می افتم، از عصبانیت سردرد می گیرم. غیرت بازی و زن ستیزی و نگهبانی دادن از شورت دختران، بد مستی، دعوا، قمه کشی، عربده کشی و در نهایت بر هم زدن کل مراسم “شادی” بخش جدایی ناپذیر هر عروسی در کردستان است و اصلا عروسی و لات بازی بهم گره خورده اند. امروز با دیدن دهل و زرنا زدن یک عده به بهانه ی روز هشتم مارس روز جهانی مبارزه ی زنان،( نه روز جهانی زن، در المانی اسم این روز هست روز جهانی مبارزه ی زنان،) یاد عروسی های مزخرف کردستان افتادم. لطفا هشت مارس را به مراسم عروسی تبدیل نکنید. اگر زتیکن و لنین و کولنتای می شنیدند که شما با هشت مارس چیکار کرده ایید، شک نکنید در قبرشان منفجر می شدند.
به خاطر دارم یک همسایه ی ما که بچه هایش کیف و کفش نداشتند برای رفتن به مدرسه و خودش در زندگی دست به سیاه و سفید نمی زد، یک گاو و گوساله داشت که ان را برای شاباش در عروسی فروخت و همه ی پول زبان بسته را هدر داد. پدر کور و کرش روز بعد می گه ب گیان شیر می خوام، ب هم میگه شیر چی؟ میگه شیر تازه ی گاو خودمون! ب هم میگه گاو را فروختم و شاباش کردم، پدر بیچاره ش چند روز بعد سکته کرد و مرد. این فقط یک نمونه است. مردم بی شعوری که در فقر مطلق به سر می برند، حاضرند دست به هر کاری بزنند تا خودی نشان دهند. خودنمایی بخشی از فرهنگ جامعه ی ایران است. طرف در ایران سیکل داشت یک پلاکارت به پیراهنش اویزان کرده بود: من سیکل دارم، مراقب باش! یک همسایه ی دیگرمان در زندگی برای اولین بار ذره یی شراب نوشیده بود در عروسی به همسایه دیگرمون تنه زد بود و گفته بود مراقب خودت باش من مستم!
در شهری که من زندگی می کنم، به ندرت کسی را می توان پیدا کرد که حداقل مدرک لیسانس نداشته باشد، به جز یک محله ی خارجی نشین که تبدیل به گتو اش کرده اند. کسی اینجا نه پروفسور را ادم حساب می کند و نه دکتر. احترام گربه در این شهر از پروفسور و دکتر و “مهندس” بیشتر است. کسی نه به مدرکش افتخار می کند و نه خودنمایی می کند. با هر کسی در قطار و اتوبوس و کافه صحبت می کنم، حداقل یکی دو تا لیسانس و دو سه تا فوق لیسانس و دکترا داره و وقتی میره خونه سوار یک دوچرخه ی قراضه می شه.
انسان ها محصول محیط اجتماعی شان هستند، این جمله ی مارکس در مقدمه ی نقد اقتصاد سیاسی را باید هر روز تکرار کرد. جامعه ی عقب مانده و بیخود انسان بی خود و عقب مانده تولید می کند. بی خود ترین انسان ها کسانی هستند که خودنمایی می کنند و این خودنمایی نه تنها در کردستان بلکه در کل ایران بیداد می کند.
یاد بگیریم متواضع باشیم و پول هایمان را خرج شاباش الکی برای خودنمایی نکنیم.