کسی که کمونیست نیست، محافظه کار و مرتجع است

 

به نظر من هر کس که با کمونیسم به هر دلیلی مخالف است، علیرغم هر نقدی که داشته باشد، یک محافظه کار و مرتجع است. کم نبودند کسانی که شخصیت های پفیوز لیبرال و چپ های لیبرال اکادمیکر (اکادمیسین) را “روشنفکر” و غیره به حساب می اوردند و همیشه در نتیجه ی انتخابات احساسی به دامن ارتجاع مطلق می رفتند و وقتی سرشان به سنگ می خورد، پشیمان و عصبی می شدند و سرخورده تر از هر زمانی به زمین و اسمان فحش می دادند. به نظر من ما وقتی برای ازمایش هر سیستمی و ایدئولوژی و جهان بینی ایی نداریم. ما می خواهیم بشریت رها باشد، کار مزدی وجود نداشته باشد، انسان از محصول کارش و از انسانیت خودش بیگانه نباشد، کسی از طریق خون دیگران زندگی نکند و انسان ها به حقوق پایه یی خود برسند. این از منظر حقوقی برحق است، ولی با حقوق و قانون بورژوایی نمی توان ان را پیاده کرد. این امر نه با سوسیال دمکراسی سانتی مانتال غربی ممکن است و نه با الترناتیوهای بورژوایی پست مدرنیستی و نه با لابی گری برای ارام احمد در کردستان عراق و نه با لابی گری برای برنی سندرز و کوربین و حزب چپ المان و دیگر چپ های پارلمانتاریست، برای رسیدن به این هدف باید به نقد اقتصاد سیاسی مسلح شد و از طریق نقد اقتصاد سیاسی به پراکسیس رادیکال برای از میان برداشتن قوانینی که مانع رسیدن ما به حق مان هستند، برخواست و از لیبرالیسم و جامعه ی مدنی هگلی و غیره فراتر رفت و سرکوب و استثمار را جنایی و ممنوع کرد. هر کس که بخواهد تغییری ایجاد کند، نباید به تغییرات میکروسکوپی ایی که بورژوازی در نتیجه ی فشار مبارزات توده یی انجام می دهد، دل خوش کند و ان را رهایی بداند. یکی از احمقانه ترین مسائلی که می بینم مقایسه ی بورژوازی غربی با بورژوازی کشورهای موسوم به جهان سوم از جانب چپ های پوپولیست به ویژه سوسیال دمکرات های چپ مانند کومه له یی هاست. این ها می گویند که المان که با ایران قابل مقایسه نیست. اینجا ازادی های فردی هست و غیره. البته ناگفته نماند که حزب دمکرات کوردستان ایران و دیگر احزاب بورژوایی قوم پرست ایرانی از مصدق گرفته تا امروز در پی حاکم کردن یک سیستم دمکراتیک مانند سیستم های اروپایی در ایران بوده و هستند و احزاب گندیده ی چپ مانند توده و رنجبران و اکثریت و بعضا شاخه های از راه کارگر هم از این سنت بورژوایی و انگلی دفاع کرده و می کنند و در پی ایجاد چنین سیستم هایی بوده و هستند، اختلافات جزئی این احزاب در مورد پیشبرد امر “انقلاب” بورژوا دمکراتیک خارج از بحث من است.من مخالف مبارزه برای رفرم نیستم و به امید انقلاب هم مبارزه ی روزمره برای افزایش حقوق و پرداخت حقوق معوقه و مبارزات صنفی کارگری که اتوماتیک سیاسی هم هستند، را نفی نمی کنم و اتفاقا به عنوان یک کمونیست در تلاش هستم که این مبارزات به سیاسی ترین شکل ممکن برای سراسری شدن به پیش برود و کلیت سیستم را نشانه بگیرد و به تغییرات کوچک اکتفا نکند. من اما می خواهم شلاق بورژوازی را برای همیشه دور بیاندازم. شلاقی که سفت زده می شود، با شلاقی که هواش زده می شود تفاوتش در ماهیت شلاق نیست، بلکه تفاوتش در شکل زدن و ضربه یی است که به انسان وارد می کند. من در پی یک جامعه ی بدون شلاق و سرکوب و استثمار هستم و این حق من است که رها باشم و برای رسیدن به ان هر کس مانعم باشد را مجبورم از سر راه با رادیکال ترین و انقلابی ترین شکل ممکن بردارم. فراموش نکنید که بورژوازی با یک دست یک سری امکانات در اختیار طبقه ی کارگر می گذارد و با دست دیگر جیبش را خالی می کند. به یاد دارم که بسیاری از هم محلی ها و همسایه های ما موقعی که احمدی نژاد طرح دادن یارانه ها را مطرح کرد از خوشحالی ذوق زده شده بودند، اما زمانی که این سیاست نئولیبرال و ضد کارگری اجرا شد، همین مردم از گرسنگی استخوان هایشان نمایان شد و مجبور شدند هر روز بیشتر کمربندهایشان (وجه نه یا به نه خوین، شلوار کوردی یک نوع کمربند دارد که سفت کردن ان باعث بند شدن خون انسان می شود و به همین خاطر در زبان محلی ما به ان به نه خوین یعنی خون بند می گویند.) را سفت کنند. انسان های ساده لوح در سیاست همیشه قربانی ساده لوحی و تصمیمات احساسی خود هستند. مسلح شدن به تحلیل مارکسیستی از زاویه ی نقد اقتصاد سیاسی و نقد فلسفه ی حق بورژوازی، چیزی که مارکس و انگلس نمایندگان اصلی ان بودند، انسان را از افتادن به دامن تحلیل های داخل اتوبوس و تاکسی و سر کوچه دور می کند و از قربانی شدن این انسان ها در سیاست روز و در بازی رئال پولیتک جلوگیری می کند. چپ پوپولیست اپوزیسیون ایران به جز جزوات معدودی از مارکس و انگلس و لنین چیزی از مارکسیسم نخوانده است و هیچ گاه هم درک عمیق مارکسیستی از نقد اقتصاد سیاسی بورژوایی ندارد، به هیمن خاطر در اغلب مواقع قربانی سفیهانه در موضع گیری های روزش می شود. هر کجا که هستید و به هر زبانی که تسلط دارید، کاپیتال و گروندریسه ی مارکس و دولت و انقلاب لنین و چه باید کرد و انتی دورینگ انگلس و در باره ی مساله ی یهود و نقد فسلفه ی حق و جنگ داخلی در فرانسه و ایدئولوژی المانی و سایر اثار مارکس انگلس و لنین را پیدا کنید و با دقت بخوانید و درک کنید. بدون اسلحه رفتن به جنگ سربازان مسلح خودکشی است. بدون تئوری انقلابی رفتن به جنگ بورژوازی تا دندان مسلحی که انحصار سیستم سرکوب، ایدئولوژیک و سیاسی و فرهنگی و غیره در اختیارش است بلاهت محض است. روزنامه ی ها و مجلات حزبی تان خط درستی به شما نمی دهد. این روزنامه ها و نشریات و مجلات بیشتر نق زدن های اخلاقی، ناله و شکایت از وضع موجود به سبک سوسیالیست های تخیلی و خالی کردن اگرسیون علیه وضع موجود به سبک انارشیست ها و بلانکیست های فراری و متواری بازتاب می دهند و کوچکترین ربطی به نقد مارکسیستی وضع موجود ندارند. از این روزنامه های بی ارزش دوری کنید و تئوری کمونیسم بخوانید و سعی کنید تئوری های بورژوایی را با تئوری انقلابی و عمیق و رادیکال مارکسیسم نقد کنید. باور کنید دویست سال روزنامه ی ژاکوبین و لوموند دیپلماتیکو و تاز و پیشرو و ایسکرا هم بخوانید، نه کمونیست خواهید شد و نه نقد کمونیستی را درک خواهید کرد.
کسی که کاپیتال مارکس را نخوانده و نفهیمده باشد، نمی تواند کمونیست خوبی باشد و نقدش از وضع موجود از نقد اوجالان و چپ های پارلمانتاریست و تروتسکیست های محفل گرا که در عمل لابی احزاب پارلمانتاریست از جمله حزب کوربین و سندرز هستند فراتر نمی رود و هیچگاه نمی تواند یک دهم، مجنونی به اسم ژیژک که استالینیسم و پست مدرنیسم را با روانکاوی و دلقکیسم قاطی کرده و در تلاش برای ارائه ی چهره ی جدیدی از مارکسیسم و فلسفه است، تاثیر گذار باشد و نقدش به سیستم از نقد او فراتر رود.

حسن معارفی پور

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s