یکی از عرصه هایی که مازوخیسم به انجا شدیدا راه پیدا کرده است، عرصه ی سکسوالیته است. سکسوالیته تا حدود زیادی از نظر من در فارسی غلط ترجمه شده است و به جا کلمه ی جندر اشتباه گرفته می شود. اینجا منظور من از سکسوالیته مناسبات جنسی و یا به تعبیر دیگر سکس است. یکی از اشکال این مازوخیسم تحمیل سکس ضربدری به خود است. پست مدرنیسم به عنوان یک جنبش ارتجاعی که در پی رساندن لذت مقطعی به والاترین مرحله ی خود بود، پرچمدار گفتمان جنسی و فعالیت جنسی انارشیک بود و در دهه ی شصت میلادی بود که سکس مقعدی، دهانی، سکس خشن، سکس گروهی، ضربدری، روابط باز، پولی اموری (چند “عشقی”) در میان پست مدرنیست های چپ نمای مرتجع پلاسیده ی پری مدرنیست گسترش فراوانی پیدا کرد. سکس به مثابه ی یک رابطه ی شخصی و دو نفره بین دو انسان بدون ضرر رساندن به همدیگر در کمال صدافت و رک بودن، بدون انتقال بیماری های جنسی به همدیگر جزو حقوق انسانی است و هر کس باید به تصمیمات انسان ها در داشتن سکس احترام بگذارد و هیچ انسانی حق ندارد رابط خصوصی دیگران را زیر ذره بین بگذارد.
سکس البته به هیچ وجه عشق نیست، اما عشق کشش پایدار جنسی و هارمونی در روابط جنسی به صورت مداوم است و زمانی که این کشش پایان می یابد عشق هم پایان یافته است. افسانه سازی و اسطوره درست کردن از عشق کار شعرای شرق زده ی تشنه ی سکس، سوفیست ها، صوفیان و دراویش است و هیچ ربطی به برداشت من از عشق جنسی ندارد.
اما چرا مازوخیسم به حوزه ی مسائل جنسی با گسترش پست مدرنیسم راه پیدا کرد.
یکی از خصلت های پست مدرنیسم بخوانید پری مدرنیسم تابو شکنی بود! شکستن تابو به هر قیمتی! در این میان چپول های انارشیست نمای پیرو پست مدرنیسم متاثر از موج اعتراضی دهه ی شصت که بعدها توسط جنبش چپ دانشجویی بخشا نقد شد، نوعی سکس گرایی مفرط و نابسامانی جنسی را جایگزین لذت های غریزی و انسانی کرده بودند. یکی از این نمونه ها قبولاندن این مساله به خود بود که پارتنر این افراد لازم است جلو چشمشان با انسان های دیگر بخوابد، تا این تابو شکنان عزیز اعلام کنند که تابوهایشان را کنار گذاشته اند. فارغ از اینکه بسیاری از این افراد عضو شبکه های سکس گروهی و ضربدری برای انجام این عمل الکل زیادی می نوشیدند و یا بدن خود را به مخدراتی مانند ماری جوانا و ال اس د و هروئین و کوکائین می بستند، در بسیاری از مواقع به خاطر تحمیل عملی به خود که در واقع تمایل قلبی به ان نداشتند و به خاطر مصرف بی رویه ی مواد مخدر دچار ناهنجاری های روحی روانی شده و بعضا این پوچ گرایان نیهیلیست مازوخیست اقدام به خودکشی می کردند.
این نابسامانی های ارتجاعی و مازوخیسم در سکسوالیته نه تنها کوچکترین ترقی خواهی ایی را در خود نداشت، بلکه جنبشی شدیدا نیهیلیستی و ارتجاعی، پرمتیو و هیپی گرایانه بود. هیپی گرایی یا همان هیپیسم در اروپا در رونق دادن به مافیای روانشناسی به عنوان یک دیسپلین ضد عقلی و ضد فلسفی نقش عظیمی ایفا کرد و همین تابو شکنان جزو مشتریان اصلی دارالمجانین ها، مراکز روان پریشی، روانشناسی، روانپزشکی و غیره شدند.
این طاعون افیون گر تاکنون در جنبش های انارشیستی در اروپا رد پای خود را به جا گذاشته است و یکی از “علائم” “چپ بودن” در بین گروه های پرمتیو در مراکز اوتونوم که اعضای ان چهار سال یک بار هم دوش نمی گیرند، تن دادن به این است که پارتنرشان با افراد مختلفی سکس داشته باشد. بازتولید نوعی سکسیسم مبتذل و کثیف به صورت فرهنگی تنها یک بعد از قضیه است و گسترش بیماری های پوستی و عفونی به خاطر روابط جنسی با انسان هایی که سال ها دوش نگرفته اند و مثل مرتاض زندگی می کنند، بخش دیگر قضیه است.
کسی که بخواهد برای اینکه مدرن به نظر برسد، خوردن گوشت حیوان مردار را به خود تحمیل کند، از نظر من با یک انگل تفاوتی ندارند.
این سبک زندگی برگرفته از ایده های توهم امیز پست مدرنیسم است و به زباله دان تاریخ تعلق دارد. به قول لنین کدام انسان عاقل از اب فاضلاب می نوشد!
یک دوستی داشتیم که خیلی دنبال سکس بود، می گفت اگر خواستی با کسی بخوابی اول نگاه کن که ایا می توانی آلت تناسلی اش را با زبان بلیسی اگر نتوانستی نباید باهاش سکس داشته باشی! این جمله اگر چه سکسیستی به نظر می رسد، اما حاوی واقعیاتی هم هست که لنین هم در گفتگو با کلارا زتکین بیان کرده بود.
کسی که شعور در کله ش باشد، با کسی می خوابد که از لحاظ بهداشتی و سلامت تمیز باشد و او را به عنوان کالای جنسی نگاه نکند و احترام انسانی او را نگه دارد.
حسن معارفی پور