رباعی مهاجرت (برتولت برشت) Sonett der Emigration (Bertolt Brecht)


ترجمه ی: حسن معارفی پور

بیرون رانده شده از کشورم، تنها باید دید
چطور می توانم به کشور جدیدی وارد شوم، میخانه یی
جایی که بفروشم آنچه را فکر می کنم
مسیرهای قدیمی را باید دوباره بروم.
زمین سفت و یخ زده را با قدم های ناامیدم پشت سر می گذارم!
راه می روم، هنوز نمی دانم: پیش کی؟
از کجا می آییم، می شنوم(به زبان انگلیسی): اسمت را هجی کن!
آخ، این اسم به بزرگان تعلق داشت!
من باید خوشحال باشم، وقتی که اسمم را نمی دانند
مانند کسی که پشت مشخصات دیگران راه می رود (خود را پنهان کرده است)
آنان علاقه ی کمی دارند روی خدمات من بسوزند (با من همدردی کنند).
من با آدم های مثل شما برخورد زیاد داشتم
احتمال زیاد دارد، که مشکوکیتی در اینجا در کار باشد
من هم نمی خواهم به آنان خوب خدمت کنم

 

 

Verjagt aus meinem Land muss ich nun sehn
Wie ich zu einem neuen Laden komme, einer Schenke
Wo ich verkaufen kann das, was ich denke
Die alten Wege muss ich wieder gehen.
Die glatt geschliffenen durch den Tritt der Hoffnungslosen!
Schon gehend, weiß ich noch nicht: zu wem?
Wohin ich komme, hör ich: Spell your name!
Ach, dieser “name” gehörte zu den großen!
Ich muss noch froh sein, wenn sie ihn nicht kennen
Wie einer, hinter dem ein Steckbrief läuft
Sie würden kaum auf meine Dienste brennen.
Ich hatt zu tun mit solchen schon wie ihnen
Wohl möglich, dass sich der Verdacht da häuft
Ich möcht auch sie nicht allzu gut bedienen.

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s