مذهب پناهی
ما این را به خوبی می دانیم که استارت جنگ نیابتی جهانی سوم را غرب و آمریکا زده اند و داعش را آنها درست کرده و تقویت و تضعیف می کنند، اما من پناه گرفتن در کنار مذهب و خلع سلاح مردم از نقد مذهب را نه می توانم بپذیرم.
مذهب یک ویروس کثیف است که خود را به صورت هندسی تکثیر می کند و باید جلو ان را گرفت. باید مذهب را شدیدا به نقد کشید و لجن مال کرد، اما نقد مذهب باید همراه با نقد از مناسباتی باشد که این ویروس را به جان مردم می اندازد.
نیروهایی که مدام اعلام می کنند مذهب را نباید نقد کرد و از مذهب سوء استفاده می شود، اگر خود طرفدار وضع موجود و مذهب نباشند، بی شک احمق و ابله هستند.
باید تابو شکنی کرد. باید به مردم فهماند که مذهب نه تنها مقدس نیست، بلکه لجن هم نیست. اگر در خاورمیانه مذهب پایگاه و جایگاهی نداشت، داعش نمی توانست مقبولیت پیدا کند. اگر مسلمانان جهان جنایت داعش را در خدمت اسلام نمی دانند و آن را بیگانه با اسلام “واقعی” می دانند چرا در سطح جهانی این توحش را محکوم نمی کنند؟! چرا میلیون ها نفر به خاطر یک کاریکاتور پیامبر اسلام اعتراض و تظاهرات کردند و تهدید به انتقام گرفتن کردند، اما صد تا مسلمان در سطح جهانی جنوساید و فاشیسم اسلامی داعشی را محکوم نکردند؟!
تنها یک اسلام وجود دارد و آن اسلام ترور و خشونت و جنوساید است. تمام ادیان ضد انسانی هستند.
حاشیه یی کردن مذهب در جامعه باعث می شود که دنیای قابل تحمل تری داشته باشیم.
تروریسم مذهبی و دولتی سر ته یک کرباسند و نقد یکی مستلزم نقد دیگری است.
ویروس و بیزینس مذهب دست بردار بشریت نیست
در شرایطی که بشریت در قرن بیست و یک زندگی می کند و هر روز ما شاهد تحقیقات متعدد در مورد کشف سیارات جدید و امکان زیست در دیگر سیارات و رد شدن نظریات احمقانه ی مذهبی هستیم، بشر دیگر نیازی به مطالعات پیچیده و بررسی کتب فلسفی و تاریخی زیاد ندارد، تا بتواند ارگیومنت (برهان) هایی که مذاهب مختلف برای وجود خدا و غیره به کار می برندرا رد، این برهان ها تا حدی احمقانه است که کودکان هم نمی توانند باور کنند. به هر حال اما در این وضعیت هنوز طاعون مذهب بر ذهن میلیاردها انسان سنگینی می کند.
تصور بکنید که اگر کسی مانند ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و غیره در عصر ما می امدند و اعلام موجودیت می کردند، از طرف بشریت مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفته شده و حتی به عنوان مجنون به تیمارستان های روانی منتقل می شد، اما بشر مدرن امروزی همچنان به این خزعبلات مذهبی خود را بدهکار می داند و هنوز حتی در مهمترین دانشگاه های جهان، اساتید زیادی هستند که علیرغم تسلط به تئوری های علمی همچنان به وجود موجودی ناموجودی به اسم خدا اعتقاد دارند.
دلیل اینکه مذهب همچنان بر ذهن اکثریت مردم سنگینی می کند، نه ارگیومنت های مذهبی و امکان تحلیل مسائل جهان ما، بلکه سرمایه گذاری های وسیعی است که در جوامع طبقاتی از گذشته تا امروز روی این دستگاه خرافه پراکنی یعنی مذهب شده است. انقلاب کبیر فرانسه اگرچه ماهییت و خصلتی ناسیونالیستی و میهن پرستانه داشت، اما مذهب را برای مدت زمان مشخصی به عنوان روبنای فکری جامعه ی فئودالی به حاشیه راند. بازگشت ارتجاع بورژوایی و حمله به دستاوردهای انقلاب کبیر نمی توانست دوباره در قامت مناسبات اقتصادی فئودالی صورت بگیرد، بلکه لازم بود روبنای فئودالی یعنی مذهب را به کار می گرفت و به جامعه ی بورژوایی تحمیل می کرد. دیری نپایید که بورژوازی خصلت انقلابی خود را از دست داد و شدیدا از لحاظ روبنایی ارتجاعی عمل می کرد. دیری نپایید که خود بورژوازی مذهب را دوباره به کار گرفت.
بازگشت مذهب به مناسبات اجتماعی بعد از انقلاب نشان از یک سیر قهقرایی و ارتجاعی جامعه ی بورژوایی بود و هست و مذهب به عنوان یک صعنت تحمیق انسان ها در کنار ایدئولوژی های ضدبشری دیگر، یکی از ابزارهایی برای بازپس گرفتن دستاورد های بشری بوده و هست.
بی گمان مذهب دیگر نه یک عقیده ی صرف، و نه یک کانونی برای جمع اوری انسان ها زیر چتر اجتماع های محلی و غیره، در خدمت “انتگراسیون” در جامعه چیزی که دورکهایم می گوید، بلکه یک صنعت دولتی برای بی خود کردن انسان ها از خودشان است. یک صنعت مافیایی مانند صنعت مواد مخدر، مانند صنعت پرنوگرافی، مانند مک دونالد و غیره است. انسان ها ذاتا احمق به دنیا نیامده اند، بلکه در یک مناسبات اجتماعی تبدیل به احمق یا تبهکار و غیره می شوند، مذهب دقیقا دستگاهی است که با کمک دولت حتی در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی تحمیق توده یی را گسترش می دهد.
چند سال پیش یک نفر در ایران ادعا کرده بود که “امام زمان” است، دولت مرتجع ایران که شب و روز به مردم امید می دهد که منتظر مهدی باشند، این فرد را به جرم تبهکار دستگیر و زندانی کرد! می خواهم این را بگویم که حتی یک دولت مرتجع و تا خرخره اسلامی جمهوری اسلامی هم می داند که عروج امام زمان کشک است، ولی به کارگیری همین مذهب و خرافات و وعده دادن به مردم برای سکوت در مقابل سرکوب و نابرابری، بزرگترین صنعت پول قاپی است که توسط مافیای مذهب در ایران به پیش می رود.
تصورش را بکنید در کشور پیشرفته یی مانند المان که ماشین هایی که در این کشور تولید می شوند، در سراسر جهان برای انها تقاضا وجود دارد، کلیسا تا چه اندازه قدرت دارد، که شما برای پیدا کردن خانه و کار و حتی برای حل مشکلات خانوادگی و گرفتن وکیل و حق پناهندگی و هزار و یک مشکل دیگر، قبل از اینکه به دولت یا شرکت ها مراجعه کنید، لازم است به کلیسا مراجعه کنید، در غیر این صورت شانسی ندارید.
به نظر می رسد که خود کسانی که در راس سازمان های مذهبی و ارتجاعی و مافیایی و در کل صنعت مذهب هستند، مذهب را تخمشان هم حساب نمی کنند، خدای انان پول است و برای به دست اوردن پول و حفظ موقعیتشان، مردم تحت ستم و بی پناه را تحمیق کرده و انان را امیدوار می کنند که در دنیای دیگر به خوشبختی برسند، تا خودشان خوشبختی واقعی را از تحمیق همین توده ها در همین دنیا به دست بیاورند.
مردم فقیر همیشه بیشتر به خرافات و افیون مذهب پناه می برند، تا شاید به شکل دیگری ارامش پیدا کنند، در المان همین مردم به الکل پناه می برند و به کارتن خواب تبدیل می شوند.
برای نقد مذهب اگرچه اوردن برهان های قوی علمی در مقابل برهان های ضعیف و کودنانه ی مذهبی ضروری است ولی، نقد مذهب باید از نقد مناسباتی شروع شود، که یک اخوند یا کشیش را تبدیل به انگلی کرده است که خون انسان های فقیر را می مکد و خود در بهترین شرایط زندگی می کند، ولی دیگران را به خوشبختی ابدی در دنیای خیالی نوید می دهد.
باید این موقعییت را از این انگل ها گرفت، مساجد و کلیساها و صومعه ها و دیگر مراکز که تبدیل به مراکز پدوفیلی و کثافت کاری شده اند، را تعطیل کرد و تمام این انگل های کثیف را به انجام کارهای طاقت فرسا و بدنی روزمره ناچار کرد، تا دیگر برای تحمیق مردم از خرافات بهره نگیرند. باید کلیسا ها و مساجد و صومعه ها را به مکان نمایش تاریخ جنایات مذاهب مختلف و قتل عامی که مذهب در راه خدا انجام داده است تبدیل کرد.
باید مذهب را به طور کل از دولت جدا کرد و ضمن به رسمیت شناختن ازادی عقیده، در مقابل این داروی افیون گر و کثیف، در سطح جامعه روشنگری کرد، تا مردم به سراغ این طاعون نروند. باید مذهب را در جامعه ایزوله کرد.
تمام این مسائلی که که من مطرح کردم به هیچ وجه از عهده ی نیروهای بورژوایی که سرشان به کلیسا وصل و پایشان به علم، بر نمی اید، بلکه باید توسط نیروهای کمونیست و انقلابی صورت بگیرد، بنابراین همانطور که مارکس اعلام می کند، نقد مذهب، تنها نقد مذهب نیست، بلکه نقد مناسباتی است که مذهب را به ضرورت تبدیل کرده و در تولید و بازتولید ان می کوشد. بدون تلاش برای براندازی مناسبات طبقاتی، هر گونه نقد مذهب چیزی فراتر از استفراغ لیبرالی نیست، به همین خاطر باید نقد نیروهای لیبرال ایرانی و غیر ایرانی به مذهب را که در سطح باقی مانده اند و به عمق قضیه نمی روند، نوعی تلاش افیون گر برای منحرف کردن مردم از مسیر اصلی نقد مذهب دانست.
تلاش لیبرال های ایرانی که در دوره ی شاه، هم به سیستم ارتجاعی سلطنتی و هم به اسلام وفادار بوده و امروز ظاهرا هرازگاهی به خاطر اینکه از قافله جا نمانند، به نقد مذهب می پردازند و همزمان در سینه زنی ها در لس انجلس شرکت می کنند، را باید تبهکاری مرموزانه و ارتجاعی به حساب اورد و شدیدا به نقد این نیروها پرداخت.
در نهایت می خواهم این را بگویم، که هر کس که مذهب را نقد کند و تاریخ پر از جنایت مذهب را افشا کند، الزاما مترقی و ازادی خواه نیست، کم نیستند نئونازیست هایی که مساجد را به اتش می کشند و علیه مسجد سازی در المان تظاهرات می کنند، ولی هیچ تفاوتی با مسلمانان افراطی و فاشیست های اسلامی ندارند.
لیبرالیسم ایرانی که امروز به نقد مذهب برخاسته است برای من تفاوتی با جمهوری اسلامی نداشته و ندارد و نقد این جریان به مذهب تنها به این خاطر است که به این نتیجه رسیده است، که اگر بخواهد در ایران سهمی داشته باشد، لازم است با لباس ضدیت با مذهب ظاهر شود، چون مردم ایران سی و پنج سال تجربه ی یکی از وحشی ترین دولت های اسلامی که شدیدا اقدامات فاشیستی علیه مخالفین سیاسی خود به کار برده و می برد، را تجربه کرده اند و حکومت اتی ایران بدون شک اگر سوسیالیستی نباشد، مذهبی نخواهد بود.
تقابل مذهب و علم
مذهب در کلیت خود آمیخته به افسانه و اسطوره های کهن است و بخش تاریک و اوهام “آگاهی” بشر و یا در واقع نشان از جهالت بشر است، اما مذهب امروز فراتر از یک سری داستان و خزعبلات افسانه ایی و اسطوره است. مذهب یک دستگاه عظیم و عریض و طویل مافیایی است. مذهب صنعت تحمیق مردم است. مذهب نقش مواد مخدر را دارد، چون انسان را از خود بیخود می کند و انسان مذهبی به خرافی ترین و مزخرف ترین مسائل مانند وجود جن و خدا باور می کند.
مذهب حتی فراتر از یک صنعت عادی است. مذهب یک بازار عظیم پول قاپی از طریق تحمیق توده ایی است.
کسی که به اندازه ی یک سر سوزن به مذهب اعتقاد داشته باشد، نمی تواند از علم صحبت کند. انسان مذهبی یا خود را به تجاهل می زند، یا احمق است و یک شارلاتان تبهکار که از وجود مذهب سود می برد.
علم یا Wissenschaft اما کنار زدن گرد و خاک از روی وقایع و اسطوره هاست. علم اما نه هر علمی به ما کمک می کند که خرافات و افسانه و اسطوره را به حاشیه رانده و بررسی دقیق و موضوعی مسائل را آغاز کنیم. جدال علم و مذهب جدالی به درازی تاریخ بشر است. جدال آگاهی و جهل است. جدال قسمت تاریکی “شناخت” انسان و روشنایی است. کسی که از علم و دانش صحبت کند، باید مذهب را به زباله دان تاریخ بریزد، در غیر اینصورت صحبت کردن از روشنگری و علمی که آمیخته با جهالت و خرافات مذهبی است، اگر بلاهت نباشد، تبهکاری است.
رابطه ی “ایدئولوژی” و “فرد”
یک تصور عمومی وجود دارد که می گوید باید با „ایدئولوژی“ های ارتجاعی مبارزه کرد ولی نباید با افرادی که حامل این ایدئولوژی ها هستند مبارزه کرد. مثلا چپ های محافظه کار و پست مدرن بر این عقیده اند که نقد مذهب نباید ربطی به نقد فرد داشته باشد! این تفکر مطلقا محافظه کارانه است و فضا برای تولید و بازتولید ایدئولوژی های ارتجاعی و مذهبی را فراهم می کند. مذهب و ایدئولوژی های ارتجاعی محصول ذهنیت انسان های نادان و ابله هستند و این انسان ها چه در موضع قربانی و چه در جایگاه حاکمان مدام به بازتولید این ایدئولوژی ها کمک می کنند. به نظر من مبارزه علیه مذهب تنها مبارزه علیه یک ایدئولوژی خیالی و توهم امیز نیست، بلکه مبارزه علیه سازمان ها، افراد و نهادهایی دولتی و غیردولتی ایی است که در تولید و بازتولید این ایدئولوژی ها نقش اصلی ایفا می کنند. کسی که یک سلفی و یا یک تروریست اسلامی حامی „تروریسم اسلامی“ „جهاد“ و اسلام „محمدی“ را از زیر ضرب انتقاد و مبارزه رادیکال خارج می کند و تنها با „ایدئولوژی“ و مذهب او مبارزه می کند، بدون شک هر چه باشد کمونیست نیست.
جنگ ما کمونیست ها علیه مذهب برخلاف جنگ آتئیست ها علیه مذهب جنگ علیه موهومات خیالی و تصورات بیمارگونه یی که هزاران سال است بر ذهن مردم سنگینی می کنند، نیست، بلکه جنگی بی امان علیه کل سیستمی و نهادها و افرادی است که از طرق مختلف به بازتولید این ایدئولوژی و عقاید کمک می کنند. مبارزه ی کمونیستی علیه مذهب بی شک مبارزه ی بی امان علیه „واقعییات“ طبقاتی موجود در دنیای طبقاتی است. باید نقد مذهب را از نقد موهومات اسمانی به نقد زمینی تبدیل کرد. نقد زمینی مذهب نقد افراد و سازمان ها، دولت ها، کلیساها، مساجد، و کلیت انستیتو ها و ارگان هایی ست که از مذهب چه برای تحمیق توده ی مردم و چه از ان برای دسترسی به ثروت و سرمایه بهره می گیرند.
نقد مذهب باید فراتر از این هم برود. به قول معروف پیشگیری بهتر از درمان است. یک مسلمان تروریست و سلفی یا یک سکت مسیحی و کاتولیک و یا یک ایزدی خشک مغز و یک یهودی صهیونیست ووو پتانسیل انسان کشی و قتل عام انسان های دیگر غیر از مذهب خود و یا حتی از“ملت“ خود و در چارچوب مذهب خود را به خودی خود داراست، مادام که به اصول و مبانی دین خود عمل کند، اعتقاد داشته باشند و برای عملی کردن ان بکوشند، ولی این انسان ها را تا زمانی که جرمی مرتکب نشده اند، نمی توان از نظر „حقوقی“ مجرم خطاب کرد، اما برای جلوگیری از ارتکاب „جرم“ و برای پیشگیری از خونریزی از جانب این ادم ها نیازمندیم که قبل از هر چیز روشنگری کنیم و مذهب را به عنوان یک طاعون افیون گر منزوی کنیم و هویت انسانی انسان های از خودبیگانه توسط مذهب را به انان برگردانیم. ما باید بتوانیم به مذهب و کلیسا و مسجد و تمام نهادهای مدنی افسار تمدن بزنیم و هر گونه مقاومت ارتجاعی و تروریستی این نهادها را در هم بشکنیم. تروریست های دینی از هر قماشی که هستند را باید در روز روشن دستگیر کرده و به زندان محکوم کنیم و این عملکار بورژوازی نیست، بلکه کار ما کمونیست هاست، به همین خاطر نقد مذهب شدیدا به نقد سرمایه داری گره خورده است. تروریسم مذهبی توسط تروریسم دولتی ساپورت شده و همچون خوره یی به جان مردم انداخته می شود و انسان احمق جویایی حوری هم هم در این دنیا کم نیست که به امید واهی رسیدن به حوریان بهشتی جان انسان های همنوع خود را می گیرد. تا زمانی که سرمایه داری هست، مذهب هم وجود خواهد داشت و تا زمانی که مذهب وجود دارد، حماقت جنون امیز هم تولید و بازتولید خواهد شد و همیشه طرفدارانی برای خونریزی و انسان کشی پیدا خواهد شد. ما بر علیه تمام مذاهب اعلان جنگ می کنیم، اما جنگ ما با سایه های خیالی نیست، بکله جنگ ما با مذهب یک جنگ مادی و ماتریالیستی است.
مذهب را باید به توالت عمومی تاریخ سپرد ولی پیش فرض نقد مذهب، نقد دولت و وضع موجود است. فرد را هم باید ناچار کرد که به اصول زندگی عام و انسان و حقوق فرد و جامعه احترام بگذارد و یا حداقل ان را به رسمیت بشناسد. ما علیه تمام مذاهب یک جنگ بی امان را اغاز کرده اییم و این جنگ تا به زیر کشیدن سرمایه داری ادامه خواهد یافت. این جنگ جنگ علیه کلیت مذهب، دولت، افراد و نهادهایی است که مذهب را بازتولید می کنند و از این ایدئولوژی به هر دلیلی حمایت می کنند.
مصاحبه ی بهرنگ زندی با حسن معارفی پور در مورد پگیدا و اسلاموفوبیا
من سوال اولم را اینطوری آغاز میکنم، مساله آتش زدن کمپ پناهندگان و حمله به آن در روزنامه اشپیگل هم بسیار جهت دارانه در مورد آن صحبت شد و به صورت مستقیم به نقش گروههای راست افراطی و نازیستی در آلمان اشاره نشد. وضعیت پناهندگان در کشور آلمان به کدام سمت میرود؟
حسن معارفیپور: «به نظر من وضعیت پناهندگان و خارجیان کسانی که به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی به آلمان پناهنده شدند همیشه در آلمان به عنوان شهروندان درجه دوم و درجه سوم به آنها نگاه میشود. اگر کسی تاریخ آلمان را مطالعه کند میبیند که در آلمان راسیسم و فاشیسم یک جنبشهای خیلی قوی بودند و همیشه بخش چشمگیری از کشور آلمان همیشه متوهم بوده به اینکه که میتواند از طریق فاشیسم یا از طریق نازیسم آلترناتیو خود را به جامعه تحمیل کند و بتواند بحرانهای اقتصادی را در مقاطع مختلف کنترل کند. آتش زدن کمپ پناهندگان به نظر من انعکاس صدای پارلمانتاریستهای راستی است که امروز در پارلمان آلمان علیه خارجیها موضع میگیرند. علیه پناهندهها و خارجیها به بهانه اسلامی شدن آلمان، به بهانهی تعداد اسلامیها رو به افزایش است. اینها زمانی که از پارلمان آلمان و رسانههای این کشور به جامعه خط میدهند، دقیقن آن بخش از جامعه که همیشه پتانسیل راست بودن و پتانسیل نازیست بودن را دارد سازماندهی میکنند و در جهت ضدیت با خارجیها و در جهت تلاش برای اخراج خاارجیها در این کشور سازمانشان میدهند.
این وضعیت در آلمان همیشه وجود داشته است، این اولین باری نیست که کمپ پناهندگان را به آتش میکشند و آخرین بار هم نخواهد بود. در آلمان ما چند سال پیش دیدیم که چند کمپ را به آش کشیدند و ١٩ نفر را قتلعام کردند، ترکها را سر میبرند و گروههای نئونازیستی آلمان در روز روشن تظاهرات میکنند و پلیس آلمان و دولت آلمان چشمپوشی میکند. ظاهرن راست پارلمانتاریست حتی فاشیستترین آنها میگویند که ما ضدخارجی نیستیم و با خارجیها مشکلی نداریم ولی زمانیکه یکی از اعضای پارلمان اعلام کرد که خارجیها باید در آلمان و در خانههایشان هم باید آلمانی صحبت کنند اگر میخواهند اینجا بماند در غیر اینصورت اگر آنها انتگره نشوند باید برگردند. ما دیدیم چند روز بعد سریعن نئونازیستها در نورنبرگ به چند کمپ پناهندگان حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. من خودم دقت کردم هر موقع نیروهای دست راستی در پارلمان یک نوع گرایش راسیستی را مثلن از افزایش میزان پناهندگان در سال و رشد پناهندگی صحبت میکنند دارند به صورت متمدناننه فاشیستهای جامعه را به خط میکنند علیه خارجیها. و به طور واقعی در دانشگاههای آلمان، رسانهها و سیستم آموزشی آلمان سیستم کاملن دست راستی و افراطی حاکم است. در سالهای گذشته همیشه از افزایش میزان پناهندگان، از افزایش میزان ترکها، از افزایش جمعیت آلمان، از بیکاری، میخواهند تمام این مشکلات را به گردن خارجیهای که به این کشور میآیند و ناچار هستند که کشور خودشان را ترک کنند. در صورتی که اینها به قضیههای دیگری نگاه نمیکنند.
ما میبینیم که دولت آلمان به عنوان یکی از اعضای اصلی ناتو و سیاستهای جنگی را در خاورمیانه و اوکراین به پیش میبرد. دولت آلمان یکی از متحدان آمریکا در به جنگ کشیدن اوکراین است. رسانههای آلمان سعی میکنند که اخبار را در مورد اوکراین و خاورمیانه جعل کنند. دولت آلمان یکی از صادرکنندگان اصلی اسلحه به کشور خاورمیانه و به دولتهای تروریستی در منطقه خاورمیانه است و جایگاه سوم را در صادرات اسلحه در جهان دارد. این مسائل در نظر گرفته نمیشود. ما میدانیم که اسلحههای آلمانی در دست نیروهای تروریستی مثل داعش و نیروهای دیگری وجود دارند که اسلحههای آلمانی از طریق فروش به عربستان صعودی، به عراق فروخته میشود و بعدن همین اسلحهها در دست نیروهای تروریست میافتد و به صورت کاملن راحت به عربستان صعودی، قطر و دیگر نیروهای خارومیانه میرسد و مردم سوریه، عراق مجبور هستند که کشور خود را ترک کنند و از آنجا آواره میشوند. بعد موقعی که اینها کشور خود را ترک میکنند و به اینجا میآیند، ما شاهد این هستیم که رسانههای آلمانی میگویند که ما سونامی پناهندگی را در آلمان داشتیم. در صورتی که در کشوری مثل سوریه 13 میلیون نفر خانه و کشانه خود را از دست دادند ولی از این ١٣میلیون نفر فقط ٢۵هزار نفر توانستند وارد آلمان شوند. یعنی ما با یک سیاست کاملن پیچیده روبهرو هستیم، از یک طرف سرمایهداری و امپریالیسم و نئولیبرالیسم برای پیشبرد منافع خود از هیچ جنایتی فروگذار نیست و از صدور اسلحه گرفته تا صدور فاشیسم به کشورهای دیگر، تا انتقال سرمایه از کشور آلمان به کشورهای چین تا استثمار کارگر ترک و تا هر مسالهای دیگرو از طرف دیگر ما با جنبشهای فاشیستی در جامعه روبهرو هستیم که میگوینذ خارجی ممنوع و ما ترس داریم که جامعه ما فردای اسلامی شود. ما از اسلامی میترسیم.»
آقای معاارفی پور اتفاقن میخواستم به همین نقطه برگردیم. مساله خارجی ممنوع در چند ماه اخیر به خصوص در شروع سال جدید ما شاهد عروج مجدد جریانات راست افراطی که حضور خیابانی و جنبشی دارند و با پلاکاردهایشان در خیابان به بهانه مبارزه با اسلامگرایی که بخشبی از آن مستتر در خارجیستیزی است حضور پیدا کردند. پگیدا جنبشی که ما اسمش را شنیدیم و در آلمان عروج کرده و دیروز و پریروز هم شاهد تظاهرات ضدپگیدا از طرف خارجیهای آلمان شما نظرتان چیست؟ در این شرایط واقعن خطر اسلاموفوبیا و اسلامستیزی و اسلامگرایی در آلمان .جود دارد؟ آن چیزی که من میبینیم ما یک مورد عملیات تروریستی گروههای اسلامگرا را در آلمان ندیدیم. چرا اینها این مساله را بهانه کردند و دوباره موج خارجیستیزی را به اسم پگیدا راه انداختند. ریشههای این مسائل چیست و میخواهم نظر شما را در این مورد بدانم.
حسن معارفیپور: « پگیدا مخفف یک جمله آلمانی به معنی یک اروپای میهنی علیه اسلامی کردن غرب. پگیدا سابقه طولانی ندارد. جنبشهای اجتماعی دیگری هستند به عنوان احزاب رست که در پارلمان هم حضور داشتند و اینها سابقهشان به مراتب بیشتر است. پگیدا از ٢٠ اکتبر ٢٠١۴ به صورت هفتگی تظاهرات خودش را به صورت علنی در آلمان برگزار کرده و علیه اسلامیزاسیون و به بهانه اسلامی کردن و در واقع به بهانه بالا رفتن آمار خارجی در آلمان. به نظر من اسلامیها و رادیکالیسم اسلامی در المان هیچ خطری محسوب نمیشود. اتفاقن دولتهای اروپایی از جمله دولت آلمان خودشان همکار مستقیم یا غیرمستقیم رادیکالیسم اسلامی هستند.
ما اشاره کردیم که اینها غیرمستقیم یا مستقیم اسلحه میفرستند و اینها را تقویت میکنند و به جان مردم خاومیانه میاندازند. بنابراین من فکر میکنم که دولت آلمان به طور راحت میتواند در رایطی که در اینجا تنفس آدمها کنترل میشود، تلفنها هم کنترل میشود و همه چیز کنترل میشود میتواند به راحتی اسلامیهای رادیکال را در آلمان کنترل کنند و اینها هیچگاه نمیتوانند خطر جدی برای آلمان محسوب شوند. از تمام جمعیت آلمان فقط 5 درصد اسلامی هستند یا سابقه اسلامی بودن دارند و از کشورهای اسلامزده آمدند و در اینجا به عنوان اسلامی شناخته میشوند. مایی که از کشورهای اسلامی آمدیم و ماهایی که از دست اسلام فرار کردیم، ماهایی که از دست جنایتکاران اسلامی در کشورهای اسلامزده فرار کردیم در آلمان به عنوان اسلامی محسوب میشویم. ما به اینجا میآییم و به عنوان پناهنده کیس آتئیست میدهیم و هر کیسی که میدهیم شما از نظر آلمانی یک مسلمان محسوب میشوید. بنابراین جنگ فاشیستهای آلمانی و نئونازیستهای آلمانی با اسلامیستهای رادیکال نیست، جنگ آنها با خارجیانی هست که در این کشور هستند.
مسالهی دیگری که هست بعضی از نیروهای سیاسی اعلام میکنند که ما در تقابل با پگیدا میآییم و طرف اسلامیها را میگیریم و اینها غیرمستقیم به اسلام سیاسی در این جامعه کمک میکنند. سابقه مولتی کالچرالیسم یا نسبیت فرهنگی در اروپا روشن است. خود دولتهای اروپایی به ارتجاعیترین تزها و به ارتجاعیترین چیزها تن دادند برای اینکه بتوانند این نظریه نسبیت فرهنگی را حقانیت ببخشند. ما میدیدیم که در روز روشن مسلمانها، مسیحیان، یهودیان و نیروهای ارتجاعی و سنتی دختران خودشان را در روز روشن و در کشورهای مختلف اروپایی می کشتند و اینها میگفتند که این فرهنگ خودش است و این نسبیت فرهنگی است و هیچ مجازاتی برای آن در نظر نمیگرفتند. امروزه راستترین احزاب اروپایی، احزابی که در آلمان گفتم سوسیال مسیحی و دموکرات مسیحیها هستند، نماینده آنها اعلام کرد که از این به بعد باید مساله نسبیت فرهنگی در آلمان از بین برود و هر کسی که هر جرمی مرتکب میشود بدون توجه به اینکه چه مذهب و قومیتی دارد در دادگاه به صورت عادلانه محاکمه شود. یعنی اینکه ما در یک سیستم پیچیدهای زندگی میکنیم که خود سرمایهداری به این سیستم پیچیده دامن زده و راسیسم در این سیستم همیشه در غیاب آلترناتیو رادیکال و مترقی در جامعه عروج میکند. اگر در شرایط فعلی در آلمان یا در کشورهای اروپایی چپ رادیکال یا چپ کمونیست میتوانست میدان دار و بتواند جامعه را از چرخش به راست منحرف کند ما شاهد گسترش نیروهای راسیستی و یا تظاهرات وسیع دهها هزار نفری در سطح وسیع نبودیم. ولی متاسفانه تحرکاتی که از طرف چپها صورت میگیرد در سالهای گذشته سایقه چندانی ندارد. نیروهایی هستند که به صورت آکسیونی کار میکنند مثلن آنتیفاشیستها و نیروهایی هم که طرفدار صلح هستند سابقه زیادی ندارند. ما از مارس ٢٠١٣ شاهد گسترش نیروهایی هستیم که مخالف دولت آلمان، میدیای رسمی، جنگ هستند.»
آقای معارفیپور شما اشاره کردید به اینکه حتی اگر ما در آلمان عنوان کنیم که آتئیست و ضد دین هستیم و از قربانیان خشونت اسلامی در کشورهایمان هستیم و به آلمان پناهنده شدیم، باز هم کشور آلمان ما را به عنوان یک فرد مسلمان به حساب میآورد. من در میان پلاکاردهایی که دیروز در اعتراض به پگیدا در دست بخشی از نیروهای ضدپگیدا در دست بود و یک بخشی هم جریانات ایرانی بودند در آنجا، این شعار را نوشته بودند که مبارزه با اسلامگرایی آری ولی خارجیستیزی نه. شما این مساله را چگونه تحلیل میکنید که چهطور میشود که همزمان هم با خارجیستزی مبارزه کرد و هم ضداسلامگرایی بود. مگر کشور آلمان همه شما را به یک چشم نگاه نمیکند؟
حسن معارفیپور: « در بین نیروهایی که شما هم اشراه کردید به نیروهای اپوزیسیون ایرانی ما یک نیرو میبینیم به اسم اکس مسلم با اینکه این نیرو در ابتدا تظاهرات پگیدا را پوشش میداد و در کنار فاشیستهای ضدمسلمان قرار گرفت ولی موقعی که این فاشیستها در بین افکار عمومی آلمان رسوا شدند و مردم آلمان به چشم فاشیست و نیروهایی که از نئونازیسم دفاع میکنند به اینها نگاه کردند، سریع موضع خودشان را پس گرفتند و با اخد یک موضع دوگانه میخواستد آن موضع همراهی که با پگیدا داشتند را انکار کنند و بگویند که ما همزمان ضد دوتای اینها هستیم. ولی این نیرو به طور واقعی همدست پگیدا است. نیرویی که در آلمان اعلام میکند صرفن اکس مسلم است یک نیروی فاشیست است چون تمام مایی که در آلمان هستیم و از کشورهای اسلامزده آمدیم و اسلام با ما مثل بردهها رفتار کرده و آمدیم اینجا و از اسلام بیزاریم، اکثر ایرانیها و افغانیها که از این دست کشورها می آیند از اسلام و حکومت اسلامی بیزار هستند، ولی ما به عنوان اسلامی شناخته میشویم. شما میتوانید ١٠٠تا مقاله راجع به مارکسیسم و علیه مذهب بنویسید ولی در آلمان، مردم آلمان شما را به عنوان یک اسلامی میشاسند و میگویند که ریشه شما از یک کشور اسلامی برخاسته و پس شما یک اسلامی هستید. برای همین موضوعیت اکس مسلم در آلمان به نظر من موضوعیتی ندارد و اکس مسلم در آلمان به معنای فاشیسم است. شما میتوانید در آلمان ضد مذهب باشید، شما میتوانید اعلام کنید که ما یک نیروی بی مذهب هستیم و نه تنها ضد اسلام هستیم بلکه ضد تمام مذاهب هستیم. اتفاقن در آلمان مسیحیت به مراتب خطرناکتر از اسلام است یعنی گروههای افراطی همانند سوسیال مسیحیها یک گروههای فاشیستی هستند که از رادیکالیسم مسیحی دفاع میکنند.»