ساختارگرایی به عنوان یک جهان بینی محافظه کار جامعه را متشکل از ساختار های مختلف می داند که همبستگی جامعه را نگه می دارند. این ساختارها از نظر ساختارگرایان شامل ساختارهایی طبیعی که محصول تطور و تکامل اجتماعی طبیعی هستد و همچنین شامل عرف هاُ سنن و آداب و رسوم اجتماعی هم می شوند. خانواده، مساجد، کلیسا ها و نهادهای اجتماعی مانند دولت و غیره شامل این ساختارها می شوند که هبستگی اجتماعی جامعه را نگه داشته اند. ساختارگرایان در بسیاری مواقع با کارکردگرایان مواضع مشابهی دارند، به همین خاطر بی دلیل نیست که کارکردگرایی ساختاری بعدها گسترش پیدا کرد. کارکردگرایان و ساختارگرایان در یک نقطه با هم مشترک اند ان هم محافظه کاری و ترس از تغییرات اجتماعی است و عدم اعتقاد به تغییرات بنیادین اجتماعی است.
نماینده ی فکری ساختارگرایی کسی جز کلاود لويی ستروس نیست. نماینده ی کارکردگرایی امیل دورکهایم است. لویی استروس از شاکردان دورکهایم بود. بگذریم.
پساساختارگرایی اگرچه علیه ساختادگرایی اعلام موجودیت کرد. اما تفاوت ماهوی زیادی با ساختارگرایی ندارد. حتی می توان گفت پساساختارگرایی چند گام به عقب است. اگر ساختارگرایان همه ی نهادهای اجتماعی را محصول طبیعت و تکامل و تطور می دانند. پساساختارگرایان با مراجعه به بحث گفتمان یا دیسکورس فوکو، تمام نهادها را محصول گفتمان ها می دانند. جالبی قضیه این است که تاکنون هیچ پساساختارگرایی توضیح نداده است که ریشه ی گفتمان ها باید چی باشد!!
تصورات جنون امیز پست مدرنیستی یا بهتر است بگویم ماقبل مدرنیستی که در غرب در میان چپول ها طرفداران زیادی دارد، نوعی عقب گرد تاریخی اجتماعی برای نابودی هرگونه نقد رادیکال و تلاش برای تغییرات رادیکال زیر عناوین کثیفی چون نسبیت فرهنگی و پلورالیسم فکری و غیره است.
اگر کسی از نمایندگان این طیف سوم یعنی پساساختارگرایان سوال کند که ایا زندان گوانتامو و ابوغریب و اسلحه هم کسنتروکت یا ساخت ذهن بشر هستند به بع بع کردن خواهند افتاد. کسی که فکر می کند دولت، سرکوب، بیماری، سرمایه داری و تبعیض و بهره کشی از انسان ساخت ذهنی است را باید فورا تحویل یک تیمارستان داد.
نماینده ی اصلی این گرایش در حال حاضر کسی جز جودیت باتلر نیست که تحت عنوان فمینیسم برای هیلاری کلینتون لابی گری می کند.
اگر ساختارگرایی و کارکردگرایی در محافظه کاری مشترک هستند، پساساختارگرایی نوعی بازگشت ارتجاعی و چند گام به عقب یعنی به جوامع ماقبل سرمایه داری است و توهم رهایی بشر را در جوامع ماقبل سرمایه داری، فئودالی و عصر سنگی جستجو می کند، بی دلیل نیست که این توهم مادون قرمزی پساساختارگرایان در میان چپول های بورژوایی و اتوپیست های انارشیست تا این حد جذابیت دارد.
حسن معارفی پور