پرداختن به مسائل حاشیه یی و فراموشی اصل قضیه

یکی از خصوصیات انسان های علاف و اکادمیسین های رفورمیست بورژوایی که علیرغم اینکه راهنمای چپ می زنند، اما دنبال کار جدی و مبارزه ی انقلابی نیستند، مشغول شدن به مسائل حقوقی در چارچوب بورژوازی است. برای نمونه جنبش اقلیت های جنسی و ملی و قومی و موضوعات بسیار حاشیه یی که همگی قاعدتا در چارچوب مبارزات رادیکال و تحت پوشش مبارزه ی طبقه ی کارگر برای رهایی بشر و رهایی این طبقه از مناسبات کالایی و برده وار در سرمایه داری، در نظر گرفته شوند و به تنهایی ابدا تاثیری در کشمکش های طبقاتی در سیستم سرمایه داری جهانی نداشته و ندارند، برای این پفیوز ها نقش بنیادین را بازی می کند. این طیف انقدر به مسائل خرد و حاشیه یی که هیچ تاثیری روی تغییرات جدی در رئال پولیتک ندارند، مشغولند، که مسائل بزرگ را به کلی فراموش می کنند. بدبختی این است که این انسان ها که القاب و عناوین متفاوتی چون پروفسور و دکتر و غیره به خود اویزان می کنند، خواهان حفظ مناسبات برده وار و توحش امیز اقلیت های تحت ستم هستند و هرگونه تلاش انقلابی برای تغییرات بنیادین در مناسبات گروهای کوچک را رد کرده و مناسبات برده وار و توحش امیز اقوام و ملیت های تحت ستم و ستمگر را زیر عناوین مفاهیم توخالی مانند مولتی کالچرالیسم و نسبیت فرهنگی و غیره مشروعیت می بخشند. این انسان ها شخصیت های شدیدا متناقض و بیمارگونه یی دارند و بسته به میزان پولی که در این یا ان اکادمی بورژوایی می گیرند، همچون بوقلمون رنگ عوض می کنند. من به شخصه کسانی را می شناسم که در درس فلسفه از اونیورسالیسم و قوانین عام فلسفی برای مردم جهان صحبت می کند و از ان دفاع می کند ولی نیم ساعت بعد در کلاس انسان شناسی و تئوری پست مدرنیسم در کمال بی شرمی از نسبی گرایی فرهنگی و ضرورت حفظ فرهنگ های پرمتیو و عقب مانده ترین ایدئولوژی های بربریستی اقوام و ملیت های تحت ستم دفاع می کند.
تناقضات جنون امیز در بین اکادمیسین های پفیوز، تنها و تنها یک دلیل دارد و ان دلیل ماتریالیستی است. به قول مارکس پول حقیقت را به دروغ و دروغ را به حقیقت تبدیل می کند و این پفیوز ها حاضرند به خاطر صد یورو حقوق ماهانه ی بیشتر در عرض نیم ساعت چنین مواضع متناقضی بگیرند.

به قول مارکس این متفکر برجسته این شیوه ی مادی زندگی انسان است که افکار انسان را تحت تاثیر قرار می دهد و نه برعکس! اگر فرض را بر این بگیریم که در موارد ویژه یی افکار انسان و روبنای سیاسی زیربنا را تعیین می کند، نمی تواند به هیچ وجه این استثنائات که توسط خود مارکس هم در مورد حکومت ها و دولت های بناپارتیستی اشاره شده است را به عنوان تناقض تئوری مارکسیستی گوشزد کرد. استثنائات همیشه تابع قوانین هستند و نمی توان اعلام کرد که قواعد از استثنائات پیروی می کنند.

اترك تعليقًا

إملأ الحقول أدناه بالمعلومات المناسبة أو إضغط على إحدى الأيقونات لتسجيل الدخول:

شعار ووردبريس.كوم

أنت تعلق بإستخدام حساب WordPress.com. تسجيل خروج   /  تغيير )

Facebook photo

أنت تعلق بإستخدام حساب Facebook. تسجيل خروج   /  تغيير )

Connecting to %s