چرا تا این اندازه از سنت های پوسیده بیزارم؟
معمولا زمانی که از مناسبات پوسیده که به مرور زمان به فرهنگ عمومی تبدیل شده اند ابراز تنفر و بیزاری می کنی، فورا صدها “مصلح” و “مفسر” و سوفی پیدا می شوند، که اعلام می کنند تو ایزوله یی و تو اصلا با خوشی مردم مشکل داری برای همین از سنت های منسوخ که امروز فرمت به ظاهر مدرن به خود گرفته اند، بیزاری!
من به عنوان شخص نه افسرده هستم، نه ایزوله و نه کسی که نتواند گلیم خود را از آب بکشد و به دلیل داشتن دوستان بیش از حد امکان وقت فکر کردن به مسائل فردی را ندارم. افسردگی برای من چیز بیگانه یی است و ایزولاسیون را به ندرت تجربه کرده ام، اما از تمام چیزهایی که عامه ی مردم را تحمیق می کند و یا عامه ی مردم با ان سرگرم می شوند بی نهایت بیزارم.
سال نو و بازتولید جهالت و تجاهل کهنه
زمانی که مردم تحت ستم سال نو را به یکدیگر تبریک می گویند، بیشتر از هر زمانی زجر می کشم، چون همین مردم این قدر شعور طبقاتی شان پایین است که نمی دانند، سال جدید به معنی تعمیق استثمار، بالا رفتن قیمت خوراک و پوشاک و مسکن و بیشتر سفت کردن کمربندهاست، افزایش ساعت کار و زدن از دستمزدهاست. در این شکی نیست که سال نو مانند تمام جشن های خزعبل و پوسیده ریشه در سنت های منسوخ مذهبی و بعضا اسطوره یی دارند، که امروزه توسط سیستم برای تحمیق بیشتر مردم و برای تجارت از انان بهره گرفته می شود. مشکل من اما با مساله ی تجاری شدن خرافات نیست، بلکه با خود خرافات و حماقت است.
احمقی که معتقد است عیسی مسیح 2017 سال پیش در 24.122 به دنیا امده است و سال نوبه خاطر تولد یک موجود که اصلا بود و نبودش برای کشیش های کلیسای کاتولیک هم زیر سوال است، جشن می گیرند و به همدیگر تبریک می گویند، اگاهانه یا نااگاهانه و یا به هر دلیلی در بازتولید جهالت و خرافات نقش ایفا می کند. زمانی که شب 24 همگان در دور هم جمع می شوند و هدیه های بنجل را با هم دیگر معاوضه می کنند، قبل از هر چیز یک رابطه ی اقتصادی در چارچوب خانواده و فامیل و اشنایان را نشان می دهند. روابطی که از نظر مارسل موس تحت عنوان هدیه دادن و گرفتن و جبران کردن هدیه ی دیگران در چارچوب یک رابطه ی “معنوی” ولی از نظر من اقتصادی صورت می گیرد. شما برای حفظ روابطتان با دیگران ناچارید که هدیه بدهید و در قبال هدیه هایی که می گیرید، با هدیه هایی که می دهید جبران می کنید. این مزخرف ترین شکل روابط اقتصادی است و هیچ ربطی به انسانیت و رفاقت ندارد. این رابطه اگرچه شدیدا مادی و اقتصادی است، اما با تبدیل شدن ان به یک رابطه ی “معنوی” شکل “ضرورت” به خود می گیرند. بازتولید این “معنویات” در جوامع مدرن امروزی چیزی جز بازتولید خرافات کهن در چارچوب به اصطلاح مدرن نیست. زمانی که کل طایفه و خانواده و ایل در همین جوامع مدرن زیر درخت کریسمس و کنار مجمسه ی عیسی مسیح و مریم هدیه هایشان را با همدیگر مبادله می کنند، قبل از هر چیز در حفظ یک نظم پوسیده و کهن و منسوخ با هم دیگر به صورت اقتصادی و در چارچوب مناسبات مبادلاتی و اقتصادی سهیم و شریک اند. حالا ممکن است یک پروفسور مدعی مارکسیسم ولی پفیوز یا یک آنارشیست لمپن که شب و روز از بر هم زدن سیستم صحبت می کنند، باشد، ولی این امر در عمل در خدمت بازتولید پوسیده ترین افکار و سنن و تطبیق انها با جامعه ی امروزی است.
اگر جشن های مزخرفی مانند تولد عیسی و سال جدید میلادی “بهانه”ی خوشحالی مردم اند، پس من به این خوشحالی مزخرف و روتین ارتجاعی نه خواهم گفت! اگر تعمیق فقر و شکاف طبقاتی در جامعه عامل خوشحالی مردم هستند، پس باید به جلادان گفت، زنده باد!
کسی که طناب اعدام را به گردن خود اویزان می کند، با گوساله یی که با پای خود پیش قصاب می رود هیچ تفاوتی ندارد و به قول برشت این گوساله باید احمق ترین گوساله باشد.
هر کس از این مناسبت های مزخرف مذهبی و ارتجاعی لذت غریبی می برد، بی گمان اگر یک احمق مطلق نباشد، یک شیاد شارلاتان است که از تحمیق توده یی مردم سود کلان به جیب می زند.
سال نو یعنی بازتولید ایده ها و اندیشه های پوسیده و تطبیق شان با شرایط امروز. سال نو یعنی فشار بیشتر بر طبقه ی کارگر، فقر بیشر کارتن خوابی بیشتر و سفت تر کردن کمربندها توسط این طبقه، کمتر خوردن و بیشتر صرفه جویی کردن.
سال نو من زمانی است که با دست خودم این جانیان مدافع وضع موجود را به زیر بکشم و محاکمه کنم. لطفا سال نو را به من تبریک نگویید، چون از تمام سنت های پوسیده که هر ساله بازتولید می شوند بیزارم.
نابود باد حماقت
زنده باد وجدان طبقاتی و انسانی طبقه ی کارگر
حسن معارفی پور