فلسفه


لوکاچ را می توان بدون شک بزرگترین متفکر مارکسیست تا به امروز تاریخ خواند. حوزه ی مطالعاتی او بی نهایت گسترده است و می توان گفت که او به مهمترین مسائل تاریخی، فلسفی، فرهنگی، اقتصادی ووو تا جایی که امکان داشت پرداخت. او اما نه جامعه شناس است و نه مورخ و نه انسان شناس و نه اقتصاددان. او کمونیستی توانا است که تمام رشته های علوم انسانی را در کلیت خود می بیند و از این منظر به مارکس و هگل از هر کس دیگری نزدیک تر است.

جورج لوکاچ در تاریخ 13 آپریل 1885 به عنوان فرزند یک کارمند بانک از یک مادر آلمانی زبان اتریشی در بوداپست مجارستان به دنیا آمد. او در سال 1902 موفق به اخد مدرک دیپلم از یک دبیرستان پروتستان شد. لوکاچ در دوره ی دبیرستان اولین مقالاتش را در شکل مقالات ژورنالیستی منتشر می کرد. او در ابتدا سعی کرد به عنوان دراماتیکر (نمایش نامه نویس) فعالیت کند و یک سری نمایش نامه هم نوشت که در سال 1903 همه ی این نمایش نامه ها را سوزاند. دلیل سوزاندن نوشته های خود را لوکاچ حاکم بودن نگرش ارتجاعی بر آنان می داند. لوکاچ ابتدا در رشته های اقتصاد سیاسی و حقوق تحصیل کرد و به دنبال آن تحصیل در رشته هایی همچون تاریخ ادبیات و هنر فلسفه را شروع کرد. در دورانی که لوکاچ به تحصیل در رشته های تاریخ هنر و ادبیات و فلسفه مشغول بود، شدیدا جذب آثار دیلتای و زیمل شد.
در سال 1904 او به همراه ساندور هوسی تئاتر تالیا را تاسیس می کند. در این دوره به عنوان فیلم نامه نویس و نمایش نامه نویس (دراماتورژ) کار می کرد. نمایشن نامه های گورکی، ابسن، سترینبرگ، چخوف، هاوپتمان و هایرمان در این دوره اجرا می شوند. این اجراها برای ان دوران در مجارستان انقلاب به حساب می آمدندند، چون مجارستان در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی از هر لحاظ عقب مانده تر بود.