به خاطر مرگ کاسترو

به خاطر مرگ کاسترو

این مطلب جوابی به چپ مشوش ایرانی است، که همواره در موضع گیری های روز برخورد احساسی می کند و در واقع در بسیاری از مواقع تفاوتی با راست ترین و ارتجاعی ترین نیروها ندارد.
فیدل کاسترو و سیستم ش نماینده ی سوسیالیسم علمی در تئوری نبودند و در عمل هم ادعای استقرار سوسیالیسم مورد نظر مارکس را نداشتند، اما گام هایی که انان برداشتند در نهایت در خدمت رهایی اکثریت مردم تحت ستم کوبا بود. کاسترو هیچ گاه ضد کمونیست هم نبود. اشتباهات استراتژیک بزرگی هم در سیاست خارجی مرتکب شد، که همیشه می توان از زاویه ی کمونیستی آن را نقد کرد، اما جریانات و نیروهایی که از نبود “دمکراسی” در کوبا می نالند، قلبشان برای سیستم جنایتکار و مونارشی باتیستا می تپد. تنها نیروی اپوزیسیون در کوبا همین جانیان مزدور مدافع ارتجاع فاشیستی و سلطنتی سابق بودند، که با پول دولت آمریکا و کمک های سازمان تروریستی سی آی ای به دنبال بازگرداندن چرخ تاریخ کوبا به دوران توحش باتیستای دیکتاتور بودند. آنان دنبال آلترناتیو سازی فاشیستی و لیبرالی بودند، اما به هیچ وجه موفق نشدند و گریه و زاری این “دمکراسی خواهان” به خاطر کمبود ” دمکراسی” در کوبا، همان اندازه بی ارزش و ارتجاعی است، که گریه و زاری خاندان پهلوی و کره ی محمد رضا شاه برای ” دمکراسی” در ایران! فراموش نکنیم جلاد نمی تواند “دمکراسی” خواه باشد! خاندان سلطنت پهلوی و اراذل و اوباش سلطنت طلب دور و بر کره ی محمد رضا شاه اغلب بخشی از ناخن کشان و تروریست های ساواکی سابقند، که چپ ها و کمونیست ها را تنها به خاطر یک جزوه به دار می آویختند. الان همین نیروهای سلطنت طلب و مشروطه خواه و فاشیست افسارشان در دست سی آی ای است و به دنبال آلترناتیو سازی فاشیستی برای آینده ی ایران هستند. این ها هم از جنس اپوزیسیون دولت کوبا هستند، با این تفاوت، دولت ایران یک دولت شبه فاشیست اسلامی نئولیبرال است و دولت کوبا یک دولت شبه سوسیالیستی شبه چپ.

نقد چپ و کمونیست جامعه از کوبا باید از زوایایی دیگر باشد، که من سعی کردم به صورت خلاصه در این مقاله که چند سال پیش نوشتم، جمع بندی کنم.

سوسیالیسم و کوبا ترکیبی ناهمگون!

برای تعریف سوسیالیسم علمی متون مارکس، انگلس و لنین به روشنی تمام تفاوت های سوسیالیسم علمی با سوسیالیسم ضد علمی،تخیلی،فئودالی، حقیقی و غیره را نشان میدهند. کسی که جویای حقیقت باشد،خود را به حماقت نزند یا آگاهانه از بورژوازی معتدل ” متعارف”، سیستم های کنترل شده ی دولتی موسوم به سوسیالیستی، دولت رفاه، سوسیالیسم فقر و ووو دفاع نکند, تفاوت سوسیالیسم مورد نظر مارکس با سوسیالیسم بورژوایی را متوجه ﻣﻲ شود, ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻻﺯﻡ اﺳﺖ به جای مغلطه و توجیه, بین بورژوازی و سوسیالیسم یکی را انتخاب کند. ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﻮﺑﺎ و ﺷﻮﺭﻭﻱ و ﭼﻴﻦ ﺭا ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﻧﻤﻲ ﺩاﻧﻨﺪ ﻭﻟﻲ اﻣﺎ و اﮔﺮ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﻧﺪ, ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ اﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ اﻋﻼﻡ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ اﻣﺎ … (Ich habe gar nicht gegen Ausländer aber …)
ﻳﻚ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﭼﭗ ﺳﻨﺘﻲ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻣﺜﻼ ﺟﺰﻧﻲ ﻳﺎ ﻓﻮاﺩ ﺳﻠﻂﺎﻧﻲ ﭘﻮﭘﻮﻟﻴﺴﺖ ﺑﻮﺩ, اﻣﺎ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ!!!
انقلاب کوبا یک انقلاب چریکی و غیر سوسیالیستی بود، چند سال بعد از انقلاب فیدل کاسترو به خاطر حمایت های اتحاد جماهیر شوروی,انقلاب کوبا را سوسیالیستی خواند. اینکه سرنگونی رژیم جنایتکار باتیستا امری مشروع و مترقی بود و چریک های کوبایی که در بین بخش هایی از طبقات فرودست جامعه, نفوذ چشمگیری داشتند، امری روشن است، اما اینکه کسی هر نوع تعرض خرده بورژوازی و یا طغیان عامه ی مردم یا بخش هایی از مردم علیه یک نظام سیاسی بورژوایی یا فئودالی را انقلاب سوسیالیستی قلمداد کند ،از بنیاد زیر سوال است.
بر اساس نظریات مارکس انگلس و لنین، به دنبال هر انقلاب سوسیالیستی منابع تولید از مالکیت خصوصی به مالکیت دولتی در می ﺁﻳﻨﺪ. این فاز اول کمونیسم یعنی سوسیالیسم است و در فاز اول،دولت پرولتاریا یعنی دیکتاتوری طبقه ی کارگر, وظیفه ی تنظیم روابط اقتصادی و اجتماعی جامعه را بر عهده ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻧﻮﻋﻲ اﻗﺘﺪاﺭ ﺑﺮاﻱ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺳﺮﻛﻮﺑﮕﺮاﻥ ﺳﺎﺑﻖ و ﺿﺪ اﻧﻘﻼﺑﻴﻮﻥ ﻣﺮﺗﺠﻊ ﺩﺭ ﻣﺮاﺣﻞ اﻭﻟﻴﻪ ي ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ و ﺑﻌﺪ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮﻱ اﺯ ﺷﺎﻡ ﺷﺐ ﺑﺮاﻱ ﭘﺮﻭﻟﺘﺎﺭﻳﺎ ﺿﺮﻭﺭﻱ ﺗﺮ اﺳﺖ. اﻳﻨﺠﺎ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻘﺎﻧﻴﺖ ﻟﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﺎﺭﺷﻴﺴﻢ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. در فاز اول سوسیالیسم هنوز تولید به صورت کامل اشتراکی نشده است و اثرات مناسبات جامعه ی قبلی بر روی جامعه ی جدید مشهود است. دولت طبقه ی کارگر یعنی دیکتاتوری پرولتاریا نقش رهبری و هدایت جامعه به طرف کمونیسم یعنی فاز بالای سوسیالیسم را در پیش می گیرد. در فاز پایینی کمونیسم, یعنی سوسیالیسم که هنوز اثار جامعه ی بورژوایی بر مناسبات اجتماعی مشاهده می شود، دولت تلاش می کند، ابتدا با اقناع و سپس با اجبار سرمایه را عمومی (اﺷﺘﺮاﻛﻲ) کند. همگان باید در یک جامعه ی سوسیالیستی برای خوشبختی جامعه کار کنند و زمانی که دیگر اثرات جامعه ی کهن بر روی جامعه ی جدید باقی نماند و همگان خود را موظف بدانند که برای خوشبختی جمعی باید کار کنند، انگاه مرحله ی زوال دولت اغاز می شود. مرحله ی زوال دولت زمانی اغاز می شود که دیگر طبقات اجتماعی وجود ندارند. ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﻧﺪ,ﺑﻠﻜﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ اﺯ اﻧﻬﺎ ﺑﻲ ﻣﻌﻨﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ. در مرحله ی کمونیسم تولید به صورت کامل اشتراکی شده است و انسان ها از امکانات جامعه به اندازه ی نیازشان بهره می گیرند و به اندازه ی توانشان کار می کنند. در مرحله ی کمونیسم چیزی به نام دولت وجود ندارد، چون همانطور که لنین می گوید دولت بازتاب تناقضات طبقاتی در جامعه است و در هر جامعه یی که دولت وجود دارد بدون شک کمونیسم نمی تواند وجود داشته باشد.
ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺿﻌﻒ ﻧﻆﺮﻱ ﺭﻧﺞ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ,ﻳﺎ اﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﻏﻴﺮ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﺩاﺭﻧﺪ, ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺑﻴﻦ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ و ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﻢ ﺭا ﻳﺎ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﻆﺮاﺕ ﺁﻧﺎﺭﺷﻴﺴﺘﻲ و ﭘﻮﭘﻮﻟﻴﺴﺘﻲ ﺷﺎﻥ اﻧﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.
ﻧﻆﺮﻳﺎﺗﻲ اﺯ ﻗﺒﻴﻞ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﺮﺩا ﺑﻌﺪ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ ﻛﺎﺭﮔﺮﻱ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﻢ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ, ﻳﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ي ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺯاﺩﻱ “ﻣﻂﻠﻖ “ﻣﻲ ﺭﺳﻨﺪ و ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ,ﻣﻂﻠﻘﺎ ﺑﻪ ﻧﻆﺮﻳﺎﺕ ﻣﺎﺭﻛﺲ, اﻧﮕﻠﺲ و ﻟﻨﻴﻦ ﺑﻲ ﺭﺑﻄ اﻧﺪ. ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﻂﻠﺐ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻂﺎﻟﻌﻪ ي اﺛﺮاﺕ اﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻣﺎﺭﻛﺲ, ﻧﻘﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ي ﮔﻮﺗﺎ, اﻧﮕﻠﺲ, ﺁﻧﺘﻲ ﺩﻭﺭﻳﻨﮓ و ﻟﻨﻴﻦ ﺩﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﻭﻟﺖ و اﻧﻘﻼﺏ و اﻧﻘﻼﺏ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮﻱ و ﻛﺎﻳﻮﺗﺴﻜﻲ ﻣﺮﺗﺪ ﺭﺟﻮﻉ ﻣﻲ ﺩﻫﻢ.
سوسیالیسم تخیلی، سوسیالیسم ضد علمی، سوسیالیسم بولیواریستی
آنچه در کوبا به اسم سوسیالیسم, سالهاست وجود دارد چیزی نیست جز یک نوع سرمایه داری کنترل شده و نوعی سوسیالیسم تخیلی که در ان نه رفاه اجتماعی، بلکه عملا فقر در بین افراد جامعه تقسیم شده بود.
این که کوبا بیش از پنجاه سال از جانب امریکا بایکوت اقتصادی شده است, هم ناشی از سوسیالیستی بودن اﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭ نیست، بلکه ناشی از این است که انقلابیون کوبا دیکتاتوری ایی را بر انداختند که حلقه به گوش مستقیم امریکا بود و اتحاد جماهیر شوروی از انقلاب کوبا شدیدا دفاع کرد.
البته نباید فراموش کرد که، دولت کوبا علیرغم غیر سوسیالیسیتی بودنش و بی ربطی اش به سوسیالیسم علمی و مارکسیسم, خدمات زیادی به مردم این کشور کرده است، برای نمونه بیسوادی را ریشه کن کرده است. سیستم درمانی و اموزش و پرورش رایگان و غیره را علیرغم فقر و بحران اقتصادی برای همه فراهم کرده است و خیلی خدمات انسان دوستانه ی دیگر انجام داده است، اما مساله این است که هیچ کدام از این خدمات به تنهایی و حتی در کنار هم به معنای استقرار سوسیالیسم در این کشور نیست.
دولت کوبا البته روابط سیاسی حسنه یی با دولت های جنایتکاری چون دولت فاشیست سابق عراق به سرکردگی صدام حسین، جمهوری جنایتکار اسلامی و دیگر دولت های جنایتکار داشته است و این از هر لحاظ ضرباتی به وجهه ی این کشور به اصطلاح سوسیالیستی زده است.
اینکه امروز امریکا بعد از پنجاه سال و اندی روابط اقتصادی و سیاسی اش را ان هم در برحه ایی که بشریت در مرز نابودی قرار گرفته و خاورمیانه به ویرانه یی تبدیل شده است و جنگ جهانی سوم در کشورهای مختلف را می زند و شدیدا مشکوک است.
اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺳﻪ ﺯﻧﺪاﻧﻲ ﻛﻮﺑﺎﻳﻲ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ اﺯ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺯﻧﺪاﻧﻲ ﻛﻮﺑﺎﻳﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻣﻲ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺟﺎﺳﻮﺳﻲ ﺑﺮاﻱ ﻛﻮﺑﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 98 ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻩ و ﺑﻪ ﺣﺒﺲ اﺑﺪ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ را ﺁﺯاﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ, ﺧﻮﺩ ﻳﻚ ﻋﻼﻣﺖ ﺳﻮاﻝ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺫﺭﻩ ﻳﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ,اﻳﺠﺎﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.
ﺳﻮاﻻﺗﻲ اﺯ ﻗﺒﻴﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ي اﻳﻦ ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻋﻤﺪﻩ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﻮﺑﺎ ﺩﻭﺩ!!
مسیری که کوبا در یک دهه ی اخیر طی کرده است، از جمله جذب سرمایه ی خارجی سرمایه داران کانادایی، المانی، ایتالیایی و جدیدا امریکایی، مسیر عبور از تقسیم چلقوزک ( رفاه ) بخوانید فقر بین مردم و پذیرش خواسته های بانک جهانی و صندوق بین مللی پول و قدم نهادن در مسیر نئولیبرالیسم افسار گسیخته ﺑﻮﺩﻩ و است. در چند سال اخیر فاصله ی طبقاتی در کوبا شدیدتر شده و هتل داران و صاحبان صنایع کوچک خصوصی نه تنها کارگران را استثمار می کنند، بلکه پول های هنگفتی هم به جیب زده اند.
این در شرایطی است که اکثریت مردم با پایین ترین امکانات زندگی می کنند و به طور واقعی امکان مسافرت به خارج از کوبا هم ندارند.
در کوبا تنها کسانی می توانند کوبا را ترک کنند که از طبقات مرفه باشند و در خارج از کوبا فامیل و اشنا داشته باشند یا دستشان به مشاغلی مانند هتل داری و رستوران داری و غیره بند باشد. طبقات مرفه در کوبا تنها سفید پوﺳﺘﺎﻥ هستند. ﺩﺭﺻﺪ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﭘﻮﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻚ اﺑﺰاﺭ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ, ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﻳﻚ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ صد ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ!
ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺟﻌﻠﻲ ﺑﻮﻟﻴﻮاﺭﻳﺴﺘﻲ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ, اﺑﺘﺪاﻳﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻂﺎﻟﺒﺎﺕ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻓﻊ ﻣﺴﺎﻟﻪ ي ﻧﮋاﺩﻱ ﺭا ﺣﻞ ﻛﻨﺪ.
در کوبا به بهانه ی مبارزه با جاسوسی امریکا, اکثریت مردم را از دست یافتن به اطلاعات دنیای مدرن ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﺧﻮﺩ از طریق اینترنت و غیره محروم کرده اند. در کوبا سیستم رفاهی ( تقسیم فقر ) بدون آزادی های اجتماعی است و این به نظر من پایمال کردن حقوق ابتدایی انسان در دست یابی به حقایق خارج از کشور خود است. ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﻴﻞ ﭼﻪ اﺯ ﻃﺮﻳﻖ اﺯﺩﻭاﺝ و ﭼﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻓﺎﻣﻴﻞ و ﺁﺷﻨﺎﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﻛﻮﺑﺎ ﺭا ﺗﺮﻙ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ,ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺩﻝ ﺧﻮﺷﻲ اﺯ ﻛﻮﺑﺎ ﻧﺪاﺭﻧﺪ.
ﺩﻟﻴﻠﺶ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﺴﻮﻳﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺭﮊﻳﻢ ﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﻲ ﻧﻴﺴﺖ,ﺑﻠﻜﻪ ﺩﻟﻴﻠﺶ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﺩﻳﺖ و اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺁﻧﺎﻥ و ﺁﺯاﺩﻱ ﻫﺎﻱ ﻓﺮﺩﻱ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﺷﺎﻥ ﻟﮕﺪﻣﺎﻝ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ!
ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻣﺎﺭﻛﺲ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩاﻧﺪﻥ ﻫﻮﻳﺖ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﻧﺴﺎﻥ اﺳﺖ,ﻧﻪ ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻫﻮﻳﺖ ﻧﻴﻤﻪ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﻓﺮﺩ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ي ﺑﻮﺭﮊﻭاﻳﻲ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻳﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺮاﻱ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ي ﻫﻮﻳﺘﻲ اﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﺟﺎﻣﻌﻪ ي ﺑﻮﺭﮊﻭاﻳﻲﺩاﺷﺖ,ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻛﻨﺪ!
با نگاهی کوتاه به تاریخ تغییر تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کوبا می توان به راحتی دید که سوسیالیسم بولیواریستی هیچ گونه سنخیتی با سوسیالیسم علمی نداشته و ندارد و به طور عملی در بسیاری مواقع از سوسیال دمکراسی کینزی عقب مانده تر عمل کرده است.
در کوبا ما نه تنها مسیر زوال دولت را مشاهده نکردیم، بلکه شاهد قوی تر شدن ان هم شدیم. در کوبا نه تنها نابرابری اجتماعی ریشه کن نشده و جامعه ی بی طبقه شکل نگرفت، بلکه طبقات خرده بورژوازی فربه تر شدند. این مشکل تنها کوبا نیست، مشکل تمام نظام هایی که ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ خود را سوسیالیستی معرفی کرده و می کنند. چپ و راست باید یک چیز را بدانند و ان این است که سرمایه داری یک سیستم کاملا گلوبال ( جهانی ) است و سوسیالیسم علمی هم نمی تواند یک نظام ملی باشد.
اﺳﺘﻘﺮاﺭ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﻤﻜﻦ ﻧﻴﺴﺖ ,ﻣﺎﺩاﻡ ﻛﻪ اﻧﻘﻼﺏ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﺗﺪاﻭﻡ ﭘﻴﺪا ﻧﻜﻨﺪ!
تمام اشتباه چپ ضد امپریالیست این بوده و هست که هر گونه مخالفت با امپریالیسم را به معنی سوسیالیسم است!!! این نظریه چرند تر از چرند است. اگر اینطور باشد خمینی از همه سوسیالیست تر بود!
اگرچه خمینی فقط در شعار ضد امپریالیست هم بود!
ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻛﻤﺒﻮﺩ ﻭﻗﺖ, اﻧﺮﮊﻱ ﺭا اﺯ اﻧﺴﺎﻥ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻮاﻧﺐ اﻧﻘﻼﺏ ﻛﻮﺑﺎ و ﺗﺤﻮﻻﺕ ﭼﻨﺪ ﺩﻫﻪ ي اﺧﻴﺮ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻛﻨﺪ, اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺭﻓﻘﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻗﻠﻢ ﺑﺰﻧﻨﺪ و ﻧﻜﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻂﻠﺐ اﺷﺎﺭﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺭا اﺷﺎﺭﻩ ﻛﻨﻨﺪ.
حسن معارفی پور
20.12.2014 هایدلبرگ